تاریکی خاموش🖤Darkness_off

ترسناک ترین قسمت زندگی اونجاس که دیگه هیچی واست جذاب نیست!

یچه ها! اگر‌کسی داستان ترسناک واقعی داره! کوتاه ها ناشناس بفرسته اگرم چنلی داره ایدیشو بزاره اخرش اگر‌خوب بود برای حمایت میزارم

پارت جدید خدمت شما

#تاریکی_خاموش #پارت438 هیراب سرش را به زیر انداخت:(دیگه حالم از کلمه نمیدونم بهم میخوره!) _(فکرتو درست جمع کن لابد یه جای کار گیره که میکا خودشو قاییم کرده اگز نه توی این غربت میخواد کجا بره !) هیراب به فکر فرو رفت! دلش با خودش صاف بود؟ میکا جفت آن بود؟ یوسکا روبه روی هیراب ایستاد:(هیراب درست فکر کن یه مشکلی هست یه چیزی داره میکا رو از تو دور میکنه حواستو جمع کن ! چیکار کردی ؟) _(نمیدونم!) _(اینجام با خودت رو راست نیستی! من میدونم دلت با خودت صاف نیست غرور لعنتیت عقل و قلب و هم قفل کرده تو دیگه نه با عقلت تصمیم میگیری نه با قلبت اره حقم داری یه دکتر از ناکجا چجوری میتونه جفت الفای و نژاد برتر نوسان باشه! اما هیراب غرور لعنتیت به اینم فکر کرد که اگر میکا یه دختر معمولی بود اجازه ورود به نوسان و نداشت؟) هیراب انگار چیزی در مغزش سوهان کشید نگاهش به یوسکا افتاد سکوت کرد چه چیزی را در کلماتش پنهان میکرد؟ _(منظورت چیه یوسکا؟) _(هیراب میکا گذشته ای توی این سرزمین داشته!اگر نه اجازه ورود به نوسان و نداشت) _(تو از کجا میدونی؟) _( اگر یکم فکر کنی میفهمی این قانون سپر محافظتیه کسی که از نوسان نباشه اجازه ورود به نوسان و نداره دروازه ها مانع اون میشن!) چیزی در مغز هیراب تیر کشید چرا چرا تاکنون این را نفهمیده بود یوسکا دست هیراب را گرفت:(هیراب الان یه جواب درست ازت میخوام تو میکا رو همونجوری که هست بدون هیچ نیرو قدرتی دوست داری و میخوای؟.....) هیراب مکث کرد یوسکا دستش را روی قلب هیرای گذاشت:(ببین اینجا چی‌میگه؟شک داری یه لحظه میکا رو کنار یکی دیگه فرض ک.....) _(میخوامش! میکا برای منه!هرجوری که هست با نیرو با قدرت یا بدون هیچ نیرویی و یک‌انسان ساده) یوسکا لبخندی زد حالا تمام توانش را میگذاشت تا میکا را برای برگشت راضی کند هیراب را در اغوش گرفت بلاخره غریزه اش بیدار شده بود تمام او نیازمند جفت واقعی اش بود. _(حالا هرجور شده کمکت میکنم تا پیداش کنی! میکا خواهر منه و تو برادرم!) هیراب را از خود دور کرد و برخواست _(یه سری کار دارم که باید حلش کنم! توام بلند شو دوباره خودتو بساز میکا ابنجوری دوست نداره!) هیراب:(اصلا دوسم داره؟) یوسکا نگاهی به او کرد:(درست میشه!دلتنگی و نرسیدن خاصیت عشقه!) _(گوه خورده هرکی گفته!) _(من‌گفتم!) هیراب:(تو الان ور دل خواهر منی کجاش نرسیدنه؟) یوسکا سری به زیر انداخت و لبخندی زد! هردو از جا برخواستند _(باید دوباره ذهن ادموند و بخونم!از اون به یه جایی میرسم!) _(تو خودتوودرگیر نکن بزار خودم بهش رسیدگی کنم!) _(تا الانم سپردم به شماها این شد) _(ببند بابا اوزگل پرو) هیراب:(خوب الاغ تو چطوری میخوای از ادموند حرف بکشی با شکنجه؟) یوسکا:(ذهن خونی توام کمتر از شکنجه نیست من باز روشم بهتره!)

یه چسه پارت نوشتم بزارم؟ https://telegram.me/BChatBot?start=sc-72068-R1RHJDE

#فکت! مضخرف ترین حالت ممکن یعنی حالت بد باشه و سیمای هنسفریتم خراب!

ایرانی خیلی وقته مرده علی! از وقتی دختر کشی شد جزوی از تاریخ و کار غلط اما اگر پدری دخترشو بکشه محکوم نمیشه! از وقتی که روسری و از سر زنا و دخترا کشیدن و دوباره به زور سرشون کردن از روزی که مردی سرش و نتوست بالا بگیره این بچمم به حکم‌خدا دختره از وقتی که دخترای مملکت نتونستن شبونه واسه دل خودشون قدم بزنن یه لباس خوب بپوشن یه ارایش قشنگ کنن مبادا دل مردی بره! _البته نه علی ایران واسه جنس زن خیلی وقته مرده!

🎬 دانلود فیلم " مولان " Mulan 2020 خیلی زیبا بود پیشنهاد میکنم‌ ببینید❤️ https://t.me/Darkneess_off

00:00

ادمین تبلیغات پیوی @tariki_off برای شروعی دوباره❤️