حَ نَ نَ
ميشه نقش اول داستان من باشم؟! IG: hanaapic @hananevis_bot
Show more259
Subscribers
-124 hours
No data7 days
+230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
مثل یک زمستان سنگین که تو پشت شیشه، در خلوت و تاریکی خانه با من نشسته باشی.
Erik Satie – Gnossiene I.mp34.31 MB
Repost from 🌿🌺اندرونی
لیترالی هرروز یکی از دوستانم رو به مهاجرت میبازم. هرروز. واکنشم به عکس های فرودگاهی داره کم کم شبیه عکس های ترحیم میشه. ععع فلانی هم رفت! چه حیف ولی راحت شد...
دارم فکر میکنم احتمالا آخرین نسلی که در جوانیش انقدر زیاد رفیق ازدست داده زمان جنگ بوده که آدم ها میرفتن جبهه و دیگه برنمیگشتن یا در بمباران کشته میشدن یا مجبور به ترک خانه و محله و شهرشون میشدن.
حس میکنم الان هم تو جنگیم خبر نداریم. یکم که بگردیم تیر و ترکش هاش رو تو قلبمون پیدا میکنیم....
❤ 2🤝 1
اندوه پادشاهیست که چون جایی قرار گرفت، رضا ندهد که هیچچیز با او قرار گیرد…
-تذکرهالاولیا
هرجا هم که ایستادم و فرو رفتم یک دلیل بیشتر نداشت. همون جملهی آقای دیویی که «جزء نمیتواند کل را فرو ببلعد.»
فکر میکردم بزرگ که شم خودم رو پیدا میکنم. کوبنده نه میگم همونطور که قاطعانه تایید میکنم.
قیدای تاکیدی سال به سال آب رفتن. شدن به نظر من، شاید، نمیدونم ها. قبل انجام هرکاری یه جای بزرگتر برای اشتباهام جدا کردم. احتمال بیشتر رو گذاشتم برای کاری که انجام نشد، درست پیشنرفت. روی پلن bم بیشتر از اولیه فکر کردم.
هرچیزی رو میتونید به من ثابت کنید جز اینکه بگین فکر اینجاشو نمیکردی نه؟
فکر؟ آقا من اینجا ایستادهم؛ از خیلی قبلتر.
🤝 6❤ 2
کیمیای عزیزم🤍 🫂
https://t.me/daily_bullshitz/7744
🦕 Veníce
از کانال های خیلی مورد علاقم که کاش بیشتر مینوشت.
❤ 1
Repost from | حسْبِ حال |
زیاد گفتهایم، زیاد نوشتهایم که زندگی ما از فلان جا به دو بخش تقسیم شد؛ قبل از فلان چیز و بعد از آن.
حالا که فکر میکنم هیج وقت نتوانستهام قلباً بپذیرمش. زندگی پیوسته در حال تکه تکه شدن است، مدام رفتن، مدام آمدن، شدن، نشدن، گسستن، پیوستن. از یک جایی دیگر نفهمیدم از کجا آمد، کجا رفت و اصلا از کدام رفت و آمدها شد همینی که الان هست؟ افسار را گم کردم. خودم را در واقع. از یک سنی به بعد یا پس از یک اتفاق سهمگین دیگر قبل و بعدی نیست، همین لحظهایست که توی مشت آدم است و بعد یکهو سر میرود.
❤ 4
آدمیزاد چه موجود بیقراریه؟!
نسبت به موقعیت و محل بودنم هم عذاب وجدان دارم. سر کارم؟ الان میتونستم درس بخونم. دانشگاهم؟ نکنه مامان الان به من احتیاج داشته باشه. هنوز خونهای؟ ای داد. از قائلهی آدمهای ارزنده و باکفایت عقب موندی که. خستهای؟ استراحت کن؛ هرچند سزاوارش نیستی.
شاید هم آدمیزاد با هزار سودا ولی ناکافی آفریده شده.
❤ 4🤝 3
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.