بهلول عاقل | داستان کوتاه
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . همکار گرامی کپی مطالب و تمامی بنرهای کانال شرعا #حرام است🌹 لطفا جهت یافتن مطلب موردنظر،مقداری ازجمله را جستجو کنید 👈محتواے تبلیغات توسط ما رد یا تایید نمیشود، احتیاط کنید👉 حضور شما باعث دلگرمی ماست♥
Show more31 192
Subscribers
-1324 hours
-1447 days
-78530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
00:02
Video unavailableShow in Telegram
🍃🌺صبح اول هفته تون
معطر به عطر خوش
صلوات بر حضرت مُحَمَّد (ص)
و خاندان مطهرش🌺🍃
🌺🍃🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌺🍃🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌺🍃🌸وَعَجِّلفَرَجَهُـم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir
IMG_7406.MP42.56 KB
00:06
Video unavailableShow in Telegram
سلام 🌸
صبح شنبه تون سرشار از
لطف بی کران خدا
الهی گل لبخند رو لباتون
همیشگی باشه❤️
الهی درهای موفقیت،
مهربانی، عشق و صداقت
همیشه بروی دلتون باز باشه 🌸
صبحتون زیبا و پراز خیر و برکت🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir
IMG_5874.MP46.44 KB
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
🚨آغاز اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری در هر استان/ نتایج عجیب و دور از انتظار
🔹برای مشاهده جزئیات نتایج انتخابات وارد لینک زیر شوید 👇👇👇
https://t.me/addlist/FN8LG7onwhVjYjRk
https://t.me/addlist/FN8LG7onwhVjYjRk
✍توجه: مطالبی که در ادامه می آید #تبلیغات است و به صورت موقت در کانال درج شده است . ادامه کار کانال از صبح خواهد بود.از حمایت و همراهی شما صمیمانه سپاسگزاریم.
👍 2
00:10
Video unavailableShow in Telegram
✨شب انتهای زیباییست
🌸برای امتداد فردایی دیگر
✨تـــا زمانی کــــه
🌸سلطان دلت خـداست
✨کسی نمی تواند
🌸دلخوشیهایت را ویران کند
✨شبــتون زیبا و در پناه خــدا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir
6.65 KB
01:22
Video unavailableShow in Telegram
√ چجوری اضطراب و ترسم رو به بقیه منتقل نکنم؟
#استاد_شجاعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir
کاور استوری استاد.mp47.93 MB
📚داستان زیبا
رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربدهکشهای تهران بود،اما عاشق امام حسین علیهالسلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرقخوری و آبروی ما را میبری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترکها جوابم کرد، شما چه میگویی، شما هم میگویی نیا؟!
اول صبح در خانهاش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترکهاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمیآیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمهها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیهالسلام بروم، دیدم یک سگ از خیمهها پاسداری میکند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم میشود امام حسین علیهالسلام تو را به قبول کرده است.
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمیکنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عدهای از اهل دل جلسهای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در میزنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بیبی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونهای!گفت: عزرائیل آمده، او را میبینم، ولی منتظرم اربابم بیاید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_irl
👍 1
#داستان (دختر زیبا و پیرمرد حیلهگر)
روزی روزگاری، یک دهقان در قریهای زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله را داد و گفت: "اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد."
دخترک از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاهبردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
"اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدرش به زندان برود."
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت.
دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد که او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی به روی خودش نیاورد و چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده، پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:"اَه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است در بیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....و چون سنگریزه ای که داخل کیسه است سیاه است، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید بوده باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
👈 شک نکن که همیشه یک راه درست برای رهایی از مشکلات وجود دارد...! پس هیچوقت نا امید نباش...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir
👍 3👏 1
Repost from 🔴بازرگانی کفش بانه (اسدی) 🔴
👟 بازرگانی کفش بانه (اسدی)👟
دارای دو شعبه فعال در شهر تجاری بانه و دو دهه سابقه درخشان با ارسال پستی هر روزه
✔️ جدیدترین مدلها با بالاترین کیفیت
✔️ به صورت عمده و تکی در شهر تجاری بانه
عضویت در کانال و مشاهده قیمت ها👇
telegram.me/joinchat/AAAAADzTx065afZ86gbAFA
جهت ثبت سفارش کالا 👇🏼
🆔 @tishk_rotinda
09124016325( ایوب اسدی ) 📞
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.