cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Fallosafah | فل‌سفه محمد سعید حنایی کاشانی

بازنشر فرسته‌های این کانال تنها به صورت مستقیم رواست. عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز Website: fallosafah.org/old Website: fallosafah.org Academia.edu: https://sbu-ir.academia.edu/Sahaka محمد سعید حنایی کاشانی

Show more
Advertising posts
595
Subscribers
+124 hours
+17 days
+1130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

👆👆👆 🔷 مقالات من در «تلگرام» و «آکادمیا» 27. «جبّاراً فی‌الارض: از “نظام/دولت زور” تا “دین زور”»، پنجشنبه، ۱۳ مهر، ۱۴۰۲/۵ اکتبر، ۲۰۲۳. https://t.me/fallosafahmshk/1014 28. «دستور اشغال “الارض المقدّسة” را نخستین بار چه کسی داد؟»، جمعه، ۲۸ مهر، ۱۴۰۲/۲۰ اکتبر، ۲۰۲۳. https://t.me/fallosafahmshk/1036 29. «“مغالطه“ و “مباهته” به نام “نقد”!:“مغالطهٔ پهلوان‌پنبه” به سبک مهدی خلجی»، جمعه، ۱ دی، ۱۴۰۲/۲۲ دسامبر، ۲۰۲۳.  https://t.me/fallosafahmshk/1072 30. «آیا مسلمانان بوده‌اند که افلاطون را “الهی” گفته‌اند؟: دربارهٔ معنا و مفهوم “ὁ θεῖος Πλάτων” در فلسفهٔ باستان»، شنبه، ۱۴ بهمن، ۱۴۰۲/۳ فوریه، ۲۰۲۴. https://t.me/fallosafahmshk/1110 سه‌شنبه، ۲۵ اردیبهشت، ۱۴۰۳ @fallosafahmshk
Show all...
Fallosafah | فل‌سفه محمد سعید حنایی کاشانی

🔷 جبّاراً فی‌الارض: از «نظام/دولت زور» تا «دین زور» تفاوت «جباریت» با «ولایت» در چیست؟ «جبار» و «خدایگان» و «مستبد» و «خودکامه» و «دیکتاتور» چه تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند. قرآن جباران را چگونه توصیف می‌کند. در این گفتار کوشیده‌ام به اختصار این تفاوت‌ها را بازگو کنم. پنجشنبه، ۱۳ مهر، ۱۴۰۲ @fallosafahmshk

🔷 مقالات من در «تلگرام» و «آکادمیا» 🔶 از سال ۱۳۹۸ که با آبراههٔ fallosafah@ به تلگرام قدم گذاشتم، آبراهه‌ای که به دلیل بی‌احتیاطی (نداشتن سیم کارت آغازین ثبت نام) از دستم بیرون رفت و تلگرام هم هیچ کمکی برای دسترسی دوباره‌ام به آن انجام نداد، مقالاتی را به صورت «پی دی اف» در اینجا و در «آکادمیا» منتشر کرده‌ام. اکنون برای آسانی دسترسی پیوند‌های آنچه را تاکنون در این «ابراهه» منتشر شده است برای علاقه‌مندان می‌گذارم.    1. «پایان “تاج و تخت”: پایان “عصر شاهان”، آغاز “عصر مردم”»، ۱۱ خرداد، ۱۳۹۸/۱ ژوئن، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/6 2. «آیا فلسفه می‌تواند قاره‌ای باشد؟»، دوشنبه، ۲۰ خرداد، ۱۳۹۸/۱۰ ژوئن، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/10 3. «مفهوم جامعه مدنی/ شهروندی»، پنجشنبه، ۲۳ خرداد، ۱۳۹۸/۱۳ ژوئن، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/11 4. «بهترین راه برای نابودکردن دشمن چیست؟»، ۲ تیر، ۱۳۹۸/۲۳ ژوئن، ۲۰۱۹.  https://t.me/fallosafahmshk/21 5. «نادر نادرپور، اونگارت‌تی و هنر ترجمه شعر»، ۸ تیر، ۱۳۹۸/۲۹ ژوئن، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/24 6. «شاهنشاه یا امپراتور، شاهنشاهی یا امپراتوری»، ۱ مرداد، ۱۳۹۸/۲۳ ژوئیه، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/39 7. «ترجمهٔ دوم: بهتر یا بدتر؟: غلط‌سازی و ترفندهای بازنویسی و بازترجمه در ترجمه‌های دوم»، شنبه، ۱۲ مرداد، ۱۳۹۸/۳ اوت، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/57 8. «پاسدار پاسداران کیست؟»، چهارشنبه، ۳۰ مرداد، ۱۳۹۸/۲۱ اوت، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/62 9. «“فروافتادگان”» (!؟) وارثان زمین خواهند بود: درنگی بر یک ترجمه»،  یکشنبه، ۲۴ شهریور، ۱۳۹۸/۱۵ سپتامبر، ۲۰۱۹.  https://t.me/fallosafahmshk/69 10. «“فروافتادگان” از کجا آمد؟»، سه‌شنبه، ۲۶ شهریور، ۱۳۹۸/۱۷ سپتامبر، ۲۰۱۹.  https://t.me/fallosafahmshk/70 11. «عاشورا و موقعیت تراژیک»، ۲۵ مهر، ۱۳۹۸/۱۸ اکتبر، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafahmshk/86 12. داستان دو شهر: «“فرد” و “دولت”، «“فرد” و “پول”»، شنبه، ۴ آبان، ۱۳۹۸/۲۶ اکتبر، ۲۰۱۹. https://t.me/fallosafah/133 13. «از “سپهرهای وجود” تا “ساحت های وجودی”»، ۱۵ بهمن، ۱۳۹۸/۴ فوریه، ۲۰۲۰. https://t.me/fallosafahmshk/142 14. «شرحی بر اصطلاح “تفکيک/تخريب” در پديدارشناسی هايدگر: نمونه‌ای از فساد نهادی و ساختاری در مجلات “به اصطلاح” علمی – پژوهشی دانشگاهی»، ۱۹ آذر، ۱۳۹۹/۱۹ دسامبر، ۲۰۲۰. https://t.me/fallosafahmshk/163 15. «“باور نادرست” یا “ایمان بد”؟: مروری بر ترجمۀ بابک احمدی از اصطلاحی در فلسفۀ سارتر»، ۲۴ اسفند، ۱۳۹۸/۱۹ دسامبر، ۲۰۲۰. https://t.me/fallosafahmshk/386 16. «از “ناکجاآباد” تا “خراب‌آباد”: داریوش آشوری و فقدان “نظریهٔ  ترجمه”»، ۲۱ آذر، ۱۴۰۰/۱۲ دسامبر، ۲۰۲۱.  https://t.me/fallosafahmshk/470 17. «“تنهایی” در تصوف و هستی‌شناسی وجودی»، ۱۸ خرداد، ۱۴۰۰/۸ ژوئن، ۲۰۲۱.  https://t.me/fallosafahmshk/471 18. «هایدگر، از “پرسشِ هستی” تا “طلبِ هستی”: درنگی بر یکی دو بند از “فلسفۀ قارّه ای”، بازترجمۀ محمد مهدی اردبیلی»، ۱۹ خرداد، ۱۴۰۰/ ۹ ژوئن، ۲۰۲۱. https://t.me/fallosafahmshk/625 19. «درنگی بر یکی دو بند از ترجمهٔ “فلسفهٔ انگلیسی‌زبان: ۱۷۵۰ تا ۱۹۴۵”، ترجمهٔ یاسر خوشنویس»، چهارشنبه، ۹ تیر، ۱۴۰۰/۳۰ ژوئن، ۲۰۲۱. https://t.me/fallosafahmshk/492 20. «“تیموکراسی”: از “مدینهٔ کرامت” تا “سلحشورسالاری” و “توانگرسالاری”»، پنجشنبه، ۶ آبان، ۱۴۰۰/۹ نوامبر، ۲۰۲۱. https://t.me/fallosafahmshk/592 21. «حکومت باید “مستقل” باشد یا “عادل”»؟»، یکشنبه، ۸ آبان، ۱۴۰۱/۳۰ اکتبر، ۲۰۲۲. https://t.me/fallosafahmshk/856 22. «مبطلات “ولایت” چیست؟»، سه‌شنبه، ۱ آذر، ۱۴۰۱/۲۲ نوامبر، ۲۰۲۲.  https://t.me/fallosafahmshk/869 23. «“راعی” و “رعیّت”»: شبانی، پیامبری، پادشاهی و به خدایی رسیدن حکومت»، شنبه، ۱۵ بهمن، ۱۴۰۱/۴ فوریه، ۲۰۲۳.  https://t.me/fallosafahmshk/897 24. «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند!»، سه‌شنبه، ۸ فروردین، ۱۴۰۲/۲۸ مارس، ۲۰۲۳. https://t.me/fallosafahmshk/919 25. «“لطف” چیست؟ “فیض” چیست؟ “عنایت” چیست؟»، سه‌شنبه ۹ خرداد، ۱۴۰۲/۳۰ مه، ۱۴۰۲. https://t.me/fallosafahmshk/946 26. «نگاهی به یک کتابگزاری: از جسپر گریفین تا مهدی خلجی»، یکشنبه، ۲۱ خرداد، ۱۴۰۲/۱۱ ژوئن، ۲۰۲۳. https://t.me/fallosafahmshk/954 ادامه در زیر 👇👇👇
Show all...
Fallosafah | فل‌سفه محمد سعید حنایی کاشانی

دو هفته‌ای بود که داشتم مقاله‌ای بلند دربارۀ پایان «بازی تاج و تخت» می‌نوشتم. امروز کوتاهش کردم و گفتم باشه همۀ حرف‌هایم را در کتابی می‌زنم! اکنون اگر کسانی بخواهند نظری اجمالی دربارۀ پایان «بازی» داشته باشند، شاید این برایشان خواندنی باشد. پايان «تاج و تخت» پايان «عصر شاهان»، آغاز «عصر مردم» #پایان_تاج_و_تخت 🆔@fallosafah

🔷 «مارتین هایدگر» به قلم مک‌کواری 🔶 ویراست جدیدی از «مارتین هایدگر» به قلم جان مک‌کواری را که نخستین‌بار ناشری تازه‌کار منتشر کرد (گروس، ۱۳۷۶) و سال‌ها در بازنشر ان وقفه افتاد و تأخیر رفت اکنون نشر هرمس منتشر کرده است.‌ معرفی آن در پشت جلد چنین است: مارتین هایدگر در آغاز به پیشۀ کشیشی دل بسته بود و مدتی را در مدرسۀ علوم دینی گذرانده بود، اما بعد به فلسفه گروید و در این راه بلندآوازه شد. با این همه، همواره این بحث هست که اندیشۀ فلسفی هایدگر تا چه اندازه با پیشینۀ خانوادگی و علایق دینی او در کودکی و جوانی گره خورده است. جان مک‌کواری، خداشناس و فیلسوف دینی برجستۀ اسکاتلندی، در این کتاب می‌کوشد با مروری بر فلسفۀ هایدگر نشان دهد که چگونه اندیشه‌های فلسفی هایدگر خداشناسان برجسته‌ای همچون بولتمان را زیر تٔأثیر قرار داده است و ما چگونه می‌توانیم در برداشت او از «هستی» جایگزینی برای «خدا» ببینیم، هنگامی که او صفات «خدا» را به «هستی» نسبت می‌دهد و از «لطف» هستی و «قُرب» به هستی سخن می‌گوید و انسان را به تقرب جُستن به «هستی» و سکونت در «قرب» آن فرا می‌خواند. دوشنبه، ۲۴ اردیبهشت، ۱۴۰۳    @fallosafahmshk
Show all...
مارتین هایدگر » انتشارات هرمس

  نویسنده: جان مک کواری مترجم: محمدسعید حنایی کاشانی ‏موضوع: فلسفه و کلام ‏مشخصات نشر: تهران، هرمس      

Repost from سهام نیوز
✅دروغ حناق نیست! استراتژی است! ✍️نگار ذیلابی* بله دروغ حناق نیست! وقاحت هم نه تنها مالیات ندارد که نزد دولتمردان ما بوفور یافت می‌شود و اینقدر در این حرفه‌ی شریف استادند که اگر در آینده به هر دلیلی بیکار شدند، با همین خلاقیت و امتیاز انحصاری می‌توانند کارگاههای آموزشی تکنیک‌های دروغ‌های وقاحت‌بار تشکیل دهند و کسب درآمد کنند، چنان‌که امروز هم گویا پشتوانه‌ی کرسی‌های قدرتشان همین ترفند است: دروغ‌های شاخدار به مثابه استراتژی فرار به جلو و ساده‌ترین راه فریب مخاطب فراموشکار یا ناآگاه! این روزها مدام عکس‌ها و ویدئوها و اخبار ورود پلیس به دانشگاه‌های آمریکا را با شوق و ولعی زایدالوصف به رخ می‌کشند که های جماعت ببینید سمبل آزادی بیان، مهد دموکراسی چطور دانشجویان و استادان را دستگیر می‌کند و کت‌بسته می‌برد؟! ببینید اینها چقدر بدند و ما چقدر خوبیم که اصلا هیچ‌ پلیسی در این دوران حکومت مشعشع ما وارد دانشگاه نشد و هیچ استادی و دانشجویی هم اخراج یا دستگیر نشد! (برای نمونه بنگرید به بیانات بهادری جهرمی سخنگوی دولت و نیز آقامیری ریاست دانشگاه بهشتی). اصلا ما فراموشکار و کودک سفیه و نادان! هاضمه‌ی روان شما چگونه این درجه از وقاحت و وارونه جلوه‌دادن را تاب می‌آورد؟ حمله به کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۷۸ را به کلی فراموش کرده‌اید؟! صدمات جانی و مالی و مفقود شدن دانشجویان در آن ماجرا اصلا هیچ جایی در حافظه‌ی شما باز نکرده است؟!  نگویید که شما هم نتیجه بیدادگاه قضایی مربوط را با محکومیت سرباز اروجعلی ببرزاده رفع و رجوع کردید و تمام! حملات مکرر به دانشجویان در سالگردهای ۱۸ تیر ( ۱۳۸۲ و ۱۳۸۸) را هم به خاطر ندارید؟!  قالیباف گازانبری را هم یادتان نیست؟! اصلا آن ماجراها مربوط به سالها قبل است و توقع یادآوری حوادث دور، ورای توان شماست؛ همین حوادث ۱۴۰۱ و مصائبی که بر سر دانشجویان و استادان آوردید را چگونه انکار می‌کنید؟ ما شاهدان عینی آن وقایع که هنوز نمرده‌ایم! بله در این مورد دست‌کم در مورد دانشگاه شهید بهشتی که من خود شاهد بودم، پلیس با لباس فرم پلیس وارد دانشگاه نشد اما هر روز لباس‌شخصی‌ها و دزدان و تبهکاران تازه از زندان رهاشده را برای کتک‌زدن دانشجویان و به آشوب کشاندن اجتماعات وارد دانشگاه نمی‌کردید؟ رئیس سابق دانشگاه بهشتی را به سبب تلاش برای حفاظت از دانشجویان و مقاومت و چون و چرا در برابر ورود نیروهای امنیتی و به تعبیر شما مماشات با اغتشاش‌گران از کار برکنار نکردید؟ و پرونده‌های متعدد تعلیق و محرومیت از خوابگاه و دستگیری در منزل برای دانشجویان ترتیب ندادید؟ و بلافاصله در نخستین هفته‌ی انتصاب رئیس جدید، استادانی را که در مقابل تبهکاری‌ها مقاومت کرده و به جرم اینکه دانشجویانشان را هم چونان فرزندان خود دوست می‌داشتند و کیان دانشگاه را به ثمن‌ بخس نفروختند، ممنوع‌الورود و تعلیق و اخراج و به اجبار بازنشسته نکردید؟ شگفتا که با وجود ارسال اظهارنامه‌ی قضایی برای ریاست دانشکده‌ها و رئیس دانشگاه و درج شکایت در دیوان عدالت اداری، هنوز هم به دوربین چشم‌ می‌دوزید و در برابر وجدان عمومی تمام این ستم‌ها را انکار و ادعا می‌کنید که هیچ دانشجو و استادی تعلیق یا اخراج نشده است! بسیار خوب! اما از اینها که بگذریم جوانمردی و انصافتان در مقابل دانشجویان و استادان بی‌پناه آمریکایی ستودنی است! امیدواریم کار بورسیه و انتقالشان به سهولت انجام شود و اقامتی خوش در بهشت دانشگاه‌های ایران را تجربه کنند! *استاد تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی از اول آذر ۱۴۰۱ @Sahamnewsorg
Show all...
🔷 قدرت «کلمه»: و تو چه دانی که «کلمه» چیست؟ 🔶 دیروز در جایی نسخه‌ دیگری از این ویدیو را درباره «کلمه» از زبان امام حسین (ع) دیدم. بازیگر مصری احمد العوضی (۱۹۸۵)، در بازسازی عبدالرحمن الشرقاوی از پاسخ امام حسین (ع) به ولید بن عتبه برای درخواست بیعت با یزید بن معاویه، این سخنان را در اهمیت «کلمه» به‌خوبی بازگو می‌کند. ولید بن عتبه نیز برخلاف خواست یزید به امام سخت نگرفت و امام از مجلس او‌ زنده بیرون رفت. جست و جویی کردم دیدم از ورود این ویدیو به جهان فارسی‌زبان گویا چند سالی (۱۳۹۹) می‌گذرد. نویسنده این کلمات عبدالرحمن الشرقاوی (۱۹۸۷-۱۹۲۱) روزنامه‌نگار و نویسنده و  نمایشنامه‌نویس مصری است که البته «آخوند» و «شیعه» نیز نبوده است. او حقوق‌دان و وکیل بوده است اما دو نمایشنامه درباره امام حسین (ع) نوشته است:  «خون خدا: حسین شورشی/انقلابی است» («ثارالله: الحسين ثائراً») و «حسین شهید است» («الحسين شهيداً»). او از جمله نویسندگانی بوده است که در نوشتن فیلمنامه فیلم «محمد رسول‌الله» (۱۹۷۶)، ساخته مصطفی العقاد، شرکت داشته‌اند. گفته‌های زیر، بی‌شک، زاده تخیل او و درکی است که او در مقام نویسنده از اهمیت «کلمه» دارد و اکنون از زبان امام حسین (ع) نقل می‌شود. این نشان می‌دهد که چگونه دین هم مانند هرچیز دیگری نیاز دارد «نو» شود تا با نیازهای انسان معاصر هماهنگ شود. بی‌شک مسلمانان، چه سنی و چه شیعه، کسی بهتر از امام حسین نمی‌توانند بیابند که به آنان بیاموزد بزرگ‌ترین منبع شر و فساد و منکر در این جهان خود «نظام» و «دولت» حاکم است، به ویژه نظام و دولتی که به‌زور حکومت کند و متکی به رضایت و انتخاب عموم مردم و امکان اصلاح و تغییر مسالمت‌آمیز  نیز در آن نباشد. جامعه‌ای که در آن افراد و شهروندان و حتی نخبگان و خواص نتوانند در برابر «زر و زور» و بی‌عدالتی و ناکارآمدی و فساد «نظام حاکم» و «دولت» بایستند و آزادگی خود را از دست بدهند بدترین جامعه‌هاست. «فقه اسلامی» از همان آغاز در خدمت حکومت بوده است و از این رو احکام آن همه بیشتر به سود دولت و برای «حفظ نظام» یا «رژیم» است تا حقوق شهروند. در اسلام فقاهتی «مصلحت نظام» بر «خیر عمومی» و «منافع ملی» ارجح است. فقیه در جهان اسلام همان‌قدر خودکامه است که حاکم. از همین رو امام حسین (ع) همواره در آن استثنا خواهد ماند! چه کسی با عنوان‌هایی فقهی و مجازات‌هایی حداکثری مانند «محاربه» و «بغی» و «فساد فی‌الارض» و «ارتداد» و «سب‌النبی» و «بدعت» و «زندقه» و «فتنه» ... دل آن را دارد که در برابر «نظام یا دولت» به اصطلاح اسلامی بایستد؟ آیا اگر کافران همین اصطلاحات «اسلام» را داشتند چیزی به نام «اسلام» امکان ظهور داشت؟ این نشان می‌دهد چگونه فقه جامعه اسلامی را فقیر کرد و آن را به انحطاط برد. بی‌شک، بزرگ‌ترین عامل انحطاط تمدن و جامعه اسلامی تفکر فقهی بوده است، چنانکه امروز شاهد آن هستیم. فقه باید از حقوق شهروندان دفاع کند و نه از حقوق دولت‌ها. تفاوت «حقوق» یونانی و رومی و پیش افتادن غرب در تمدن و جامعه جدید همین جایگزینی «حقوق» به جای «فقه» یا «شریعت» است. علم و فلسفه جایی رشد می‌کنند که شهروندان «حقوق» داشته باشند و صاحب حق شناخته شوند. در اسلام فقهی جایی برای «شهروند» نیست. «اسلام فقهی» اسلام درباری و دولتی و حکومتی است. «اخوندها» وقتی پای باتوم و سپر و کلاهخود و گاز اشک‌اور و شوکر برقی و دیگر آلات شکنجه و‌ کشتن از جمله بمب و موشک و پهپاد در میان باشد کاملا «امروزی»اند، اما  وقتی بخواهند احکام به اصطلاح «شریعت» را اجرا کنند دیگر توجه نمی‌کنند که این احکام با جهان و زندگی امروز چه نسبتی دارند یا چگونه باید فهمیده و اجرا شوند؟ ان‌گاه شلاق و شمشیر و سنگسار را ترجیح می‌دهند! شرقاوی جایزه‌ای دولتی در تقدیر از خدمات فرهنگی (۱۹۷۴) از انور سادات گرفته است. از نمایشنامه «الحسين شهيداً» او دو ترجمه در فارسی دست است. یکی با عنوان «خون خدا» (با نام نمایشنامه دیگر او اشتباه می‌شود!) در سال ۱۳۹۴ به قلم حجت‌الله فسنقری و مریم توکلی ثانی و دیگری با عنوان «سفر خروج» به قلم غلامرضا امامی در سال ۱۳۹۶ به فارسی ترجمه شده است. شنبه، ۱۵ اردیبهشت، ۱۴۰۳ @fallosafahmshk
Show all...
فرهیختگان

"عبدالرحمن الشرقاوی" نمایشنامه‌نویس، متفکر و شاعر نامدار مصری در نمایشنامه «الحسین شهیداً» مواجهه‌ی امام حسین با ولید را به زیبایی نمایش می‌دهد. ولید از امام درخواست می‌کند بیعت کردنِ تو فقط یک کلمه است، بگو و برو به فقرا رسیدگی کن. "احمد العوضی" هنرمندِ مصری پاسخ حسین بن علی را با تکیه بر نمایشنامه شرقاوی در برنامه‌ای تحت عنوان «دراما» در شبکه cbc بیان می‌کند. #فرهیختگان راهی به رهایی

Repost from جرعه
♦️منوچهر انور در خصوصِ "شعرِ نو" سخن می‌گوید 🔺 مشاهده در یوتیوب @joreah_journal www.instagram.com/joreah_journal
Show all...
👆👆👆 🔷 «مرجعیت» بهتر است یا «سلطنت»؟: «فتوا/کلمه» پُرزورتر است یا «باتوم و تفنگ ساچمه‌زن و رنگپاش»؟ «انقلاب راستین به کار گیری حق مردم برای حکومت ملی (همهٔ مردم یک کشور به یکسان) است» و اجرای همیشگی این حق است! «حکومت راستین» با خواست مردم می‌آید و با خواست مردم می‌رود. «ضد انقلاب» حکومت و نهادها و گروه‌هایی‌اند که در برابر این حق می‌ایستند.   به «سلطنت» رسیدن «مرجعیت دینی» پایان «مرجعیت دینی و مذهبی و شرعی» است. «سلطنت» حکومت بر ملتی است با ادیان و مذاهب و اقوام و آیین‌های گوناگون. «مرجعیت دینی و مذهبی» فتوا دادن برای شماری اندک از «مقلدان» است که فقط از آن شخص پیروی می‌کنند، تازه اگر بخواهند و بر «تقلید» از او باقی بمانند. ترک مرجعیت هرمرجعی نیز به‌آسانی و مانند آب خوردن است. هیچ مرجعی نمی‌تواند کسی را ملزم به «تقلید» از خود کند. هیچ مرجعی نمی‌تواند «مرجع همه» باشد. پس چگونه می‌توان از «مرجعیت» «ولایت» و «امامت» ساخت و خود را «امام امت» نامید!؟ چگونه کسی می‌تواند خود را «امام» بنامد؟ به انتخاب چه کسی؟ مگر «مرجع فقهی» می‌تواند «امت» داشته باشد!؟ نمی‌توان هم «شیخ/فقیه» بود و هم «شاه».  خمینی اگر می‌خواست «ولایت فقیه» و «مرجعیت خودش و دیگر فقیهان» همچنان پا برجا بماند می‌باید فقط به نیابت از ملت «شاه را خلع می‌کرد» و «شاهی دیگر به جای او می‌گذاشت» یا «جمهوری» را به همان شکل عرفی آن در جهان بر پا می‌کرد و به همان متمم قانون اساسی مشروطه رضایت می‌داد که فقیهانی با انتخاب دیگر فقیهان یا با انتخاب مردم بر عدم مغایرت قوانین با شرع نظارت کنند تا بعد ببیند که آیا مردم در روزگاری آزاد و با انتخاب خویش «در عمل» چنین «نظارتی» از سوی فقیهان را می‌پذیرند یا نه!؟ از جهان قدیم تاکنون «مشروعیت سلطنت به پشتیبانی روحانیت (دین) بوده است» و «مشروعیت روحانیت به پشتیبانی دین» و «مشروعیت دین به پشتیبانی اخلاق». وقتی روحانیت «دین» را در خدمت «سلطنت» خود قرار می‌دهد دیگر چه کسی می‌خواهد یا چه چیزی می‌تواند به او مشروعیت بدهد؟: خودش!؟ اما خمینی نمی‌توانست «آزادی» را تحمل کند و ببیند که «مراجع» دیگر هم هستند و او تنها «مرجع» مردم نیست و او را دیگران می‌توانند به چالش بکشند. هر مرجعیتی به چالش کشیدنی است. هیچ مرجعی تنها مرجع نیست و همواره نیز «مرجع معتبر» باقی نمی‌ماند. مردم ممکن است آن اسلامی را که او می‌خواهد نخواهند. یا حتی دیگر نخواهند «مسلمان» باشند! «روحانیت» چه حقی برای انتخاب «دین» و «مذهب» و «مرجع» مردم دارد؟ پس او به‌ناگزیر راهی دیگر رفت. «ولایت فقیه» خمینی پایان «مرجعیت» سنتی شیعه بود. «ولایت فقیه» خمینی در واقع «ولایت فقیهان» و «ولایت» نیست، بلکه «جباریت» است، و حتی «سلطنت» هم نیست، «جبّاریت یک فقیه» است حتی بر دیگر «فقیهان»! از همین روست که دیگر «فتوا»یی در کار نیست، چون دیگر فقیه به مقلدان اندک خود نیز راضی نیست. او همه را می‌خواهد: مسلمان و نامسلمان، مؤمن و نامؤمن، مقلد و نامقلد. از همین روست که حتی بر سر بهایی و یهودی و مسیحی و بودایی و بی‌خدا نیز حجاب می‌خواهد! حتی حجاب زنان او نیز دیگر «نشانهٔ مسلمانی» نیست، چون در نظام ولایت فقیه مسلمانی شرط حجاب نیست و اصلاً مسلمانی هم شرط نیست. «حجاب» اگر «نشانهٔ مسلمانی» نیست، پس نشانهٔ چیست؟ «نشانهٔ ولایت فقیه» است! تنها التزام به «ولایت فقیه» (یا پذیرش «سلطنت» و «جباریت» او) شرط زندگی در «نظام ولایت فقیه» است. هرچه می‌خواهی باش. فقط ملتزم به «ولایت فقیه» باش! «مرگ بر ضدولایت فقیه» شعار گویایی بود. مسلمانی هرگز شرط شهروندی در این نظام نیست. فقط «تسلیم به ولایت جبارانهٔ  فقیه» شرط شهروندی است. اما چنین چیزی با «دین» و «تقلید» ممکن نیست. فقط با «زور» ممکن است. چنین بود که «فتوا» و «کلمه» از زبان آخوند رفت و «باتوم» به دست او آمد! اما جهان با «کلمه» آغاز می‌شود و با «کلمه» می‌ماند. اگر باتوم و توپ و تانک و مسلسل دیگران را نگاه داشت، شما را نیز نگاه خواهد داشت!      ‌ چهارشنبه، ۱۰ اردیبهشت، ۱۴۰۳ @fallosafahmshk
Show all...
🔷 «مرجعیت» بهتر است یا «سلطنت»؟: «فتوا/کلمه» پُرزورتر است یا «باتوم و تفنگ ساچمه‌زن و رنگپاش»؟ 🔶 در «نظام ولایت فقیه» خمینی که خود را در آغاز «جمهوری اسلامی» نامید چهار استحاله رخ داد: ۱) تبدیل «مرجعیت فقهی» (مرجع) به «ولایت امامی» (امام)؛ ۲) تبدیل «ولایت» (امامت) به «سلطنت» و «جباریت»؛ ۳) تبدیل «فتوا» و «شریعت» به «قانون»؛ ۴) تبدیل همهٔ اینها به استفاده از «زور محض» (محدودیت آزادی بیان و نشر، محروم کردن عموم شهروندان از حقوق شهروندی همچون استخدام در ادارات دولتی، غارت اموال عمومی به‌منزلهٔ «غنیمت»،  حکومت اراذل و اوباش حزب‌اللهی بر خیابان و ادارات و فضای عمومی، تشکیل سپاه ناملّی (اسلامی)، حکومت باتوم و تفنگ و ضرب و شتم در خیابان، علاوه بر آنچه در زندان صورت می‌گرفت و نابودی «دادگستری»). اکنون ببینیم «فتوا» چگونه به «چماق» یا «باتوم» تبدیل شد و خمینی و دیگر آخوندها چگونه قدرت «کلمه» را از دست دادند و قدرت «زر و زور» و «باتوم» و «طناب دار» و «شکنجه و اعدام» را برگزیدند!    «مرجعیت» چیست و چگونه کار می‌کند؟ آیا تنها در «دین» و «مذهب» است که «مرجعیت» هست؟ «قدرت» مرجعیت در چیست و در کجاست؟ چگونه به دست می‌‌آید و چگونه از میان می‌رود؟ آیا «فتوا» پُرزورتر است یا «باتوم و تفنگ ساچمه‌زن و رنگپاش/پینت‌بال»؟ به نظر می‌‌آید که طلاب و آخوندهای شیعه در ایران امروز به جای آنکه در حوزه‌های علمیه به درس و بحث و غور و تفکر در کتاب و سنّت یا به فهم دین بپردازند و به فکر «بینا کردن» مقلدان خود به احکام «دین»‌شان باشند به فکر به دست گرفتن «باتوم» و تمرین تیراندازی با «تفنگ پینت‌بال» و «ساچمه‌زن» برای «حفظ نظام» و رویارویی با دختران و پسران نوجوان و جوان و «کوبیدن باتوم بر سر» آنان و «نابینا کردن» آنان به «ناکارآمدی حکومت‌»، «دزدسالاری» و «اوباش‌سالاری»، و «نکبت و فلاکت» جامعه‌شان تحت زعامت مراجع و آیات عظام اسلام و تحمیل استنباط‌های فقهی خود به کسانی باشند که «هرگز» مقلد آنان نبوده و نیستند! اما، گذشته از دین و مذهب، آیا مگر می‌توان کسی را «به زور» مقلد خود ساخت!؟ آیا «مرجعیت دینی و فقهی» هم به‌زور است؟ چنین گرایشی البته شگفت‌انگیز نیست، وقتی که «مرجعیت» جانشین «سلطنت» شود و دیگر «مقلد»ی نماند و جیب «آخوند‌ها» و «مراجع عظام» با پول «دولت نامردمی و ناملّی اما اسلامی (آخوندی)» و از اموال عمومی پُر شود همه چیز ممکن است. وقتی که «آخوند» کارخانه‌دار و زمین‌دار و صاحب دیگر چیزها شود دیگر با «فتوا» نمی‌‌تواند حتی بر «مقلدان» خود فرمان براند، چون دیگر «آخوندها» دیگر در چشم «مقلدان» خویش نیز محترم نیستند و البته اکنون تنها بر «مقلدان» نیست که می‌خواهند حکومت ‌کنند بلکه بر «مردمی» می‌خواهند حکومت ‌کنند که اصلاً آنان را به چیزی نمی‌‌شمرند، پس به‌ناگزیر می‌باید به همان شیوهٔ «سلاطین» به زور باتوم و تفنگ حکومت کنند! «مرجعیت فقیه» وقتی است که او «مقلدانی» داشته باشد که به اختیار خویش پیرو آن فقیه باشند، اما اکنون سلطان فقیه «رعیتی» به ضرب و زور دارد که نه تنها همگی مقلد او نیستند بلکه اصلاً هم‌دین وهم‌مذهب او نیز نیستند، پس جز «زور» چه چاره‌ای برای سلطه و حکومت بر آنان دارد!؟   «آخوند» به معنای راستین کسی نیست که «باتوم و تفنگ و شلاق و طناب دار» دارد، «آخوند» کسی است که «فتوا» دارد؛ «موعظه» دارد؛ «نصیحت» دارد. زمانی کسی با یک «فتوا» با یک «کلمه» با یک «موعظه» پادشاهی سر تا پا مسلح به زر و زور و سپاه را به زیر می‌کشید، اگر «مقلدانی» داشت یا مردمانی به سخن او اعتنا می‌کردند. پس چه شد که دیگر «فتوا»ها و «موعظه‌»ها و «اندرز»ها حتی برای حفظ حکومت خود آخوندها نیز «کارا» نیست و «اثر» ندارد و باتوم و تفنگ و شلاق و شکنجه و تجاوز «کارا» و «برا» شده است؟ هیچ. فقط شیخ شاه شده است! همین کافی است تا دیگر «فتوا» و «موعظه» و «نصیحت» اثر نکند، پس آیا «توپ و تانک و مسلسل اثر دارد؟» «رهبر انقلاب» کسی نیست که «زر و زور» و «توپ و تفنگ و سپاه» و «باتوم و شکنجه و زندان» و «اراذل و اوباش حزب‌اللهی و آتش به اختیار» دارد، «رهبر انقلاب» کسی است که «فتوا» یا «نفوذ کلام» و «کلمه» دارد. «رهبر انقلاب» کسی است که بتواند مردم را با یک «کلمه» و با دست خالی به رویارویی با باتوم و تفنگ و مسلسل و توپ و تانک و اراذل و اوباش حزب‌اللهی آتش به اختیار در خیابان‌ها بفرستد! «انقلابی» کسی است که با دست خالی در برابر «زر و زور» قدرت حاکم می‌ایستد. هیچ «نظام حاکم» و «حکومتی» در جهان «انقلابی» نیست. «انقلاب»، یعنی، شوریدن بر حاکمان. هر حکومتی «ضد انقلاب» و «ضدانقلابی» است، اگر مخالفت با خویش و تغییر مسالمت‌آمیز حاکمان و حکومت و قوانین را با آرای عمومی برنمی‌تابد! عزل و نصب حاکمان و تغییر قوانین «حق مردم» است. ادامه در زیر 👇👇👇
Show all...
🔷 «مرجعیت» بهتر است یا «سلطنت»؟: «فتوا/کلمه» پُرزورتر است یا «باتوم و تفنگ ساچمه‌زن و رنگپاش»؟ 🔶 در «نظام ولایت فقیه» خمینی که خود را در آغاز «جمهوری اسلامی» نامید چهار استحاله رخ داد: ۱) تبدیل «مرجعیت فقهی» (مرجع) به «ولایت امامی» (امام)؛ ۲) تبدیل «ولایت» (امامت) به «سلطنت» و «جباریت»؛ ۳) تبدیل «فتوا» و «شریعت» به «قانون»؛ ۴) تبدیل همهٔ اینها به استفاده از «زور محض» (محدودیت آزادی بیان و نشر، محروم کردن عموم شهروندان از حقوق شهروندی همچون استخدام در ادارات دولتی، غارت اموال عمومی به‌منزلهٔ «غنیمت»، حکومت اراذل و اوباش حزب‌اللهی بر خیابان و ادارات و فضای عمومی، تشکیل سپاه ناملّی (اسلامی)، حکومت باتوم و تفنگ و ضرب و شتم در خیابان، علاوه بر آنچه در زندان صورت می‌گرفت و نابودی «دادگستری»). اکنون ببینیم «فتوا» چگونه به «چماق» یا «باتوم» تبدیل شد و خمینی و دیگر آخوندها چگونه قدرت «کلمه» را از دست دادند و قدرت «زر و زور» و «باتوم» و «طناب دار» و «شکنجه و اعدام» را برگزیدند! ادامه در زیر 👇👇👇
Show all...