شعر خیس غروب

آوازه ات صلابت ِ شب را شکسته است امّید ِ خلق ِ خسته ، به موی تو بسته است نامت نماد ِ حق طلبی گشت تا ابد وین وحدتی که خواب ِ جهان را گسسته است ... #سیما_اسعدی https://t.me/khisshereghoroob

... بگذار  که " دل " شهره به دیوانه بماند سوزانده مرا دولتِ شاهانه ....... بماند آسان نشود غصه ی این داغ  بجز مرگ عطری  که  زده  در خمِ  این خانه بماند " تلقین‌ِ " مرا ،  زود  بخوانید  که شاید یادی  به " دلِ " دشمنِ  دردانه  بماند !! اشکم  ز سراسیمگیِ  دوری  از "او"ست سخت است دلی بیکس و  بیشانه بماند جانانِ عزیزی که نفس بود و همان است بیگانه ی  ،  بیگانه ی  ،  "بیگانه"   بماند ✍ ؛ رضا زارعی ..... قروه "شعری از کتاب ثلث مرداد" https://t.me/khisshereghoroob

زندگی یعنی همین که یک نفر با نگاهش هستی‌ات بر هم زَنَد #هما_کشتگر https://t.me/khisshereghoroob

عشق‌ها دام‌اند و دل‌ها صید و گیسو‌ها کمند بگذر و بگذار، دل در هرچه می‌بینی مبند شادمانی خود غم دنیاست پس بی‌اعتنا مثل گل در محفل غم‌ها و شادی‌ها بخند با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر رودها هر لحظه می آیند و هر آن می‌روند گر ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی هیچ‌گاه از صحبت طوفان نمی‎‌بینی گزند آسمانی شو که از یک خاک سر بر می‌کنند بیدهای سربه‌زیر و سروهای سربلند گفت: ما با شوق دل‌کندن ز دنیا دل‌خوشیم گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند . #فاضل_نظری #آوای_مرضیه https://t.me/khisshereghoroob

صدایت              برگریزان خورشید است  خنده‌ات              ترنم باران...            باران که می‌آید                    زمین زیباتر می‌شود! #مهدی_شادخواست https://t.me/khisshereghoroob

... در خلوت دیدگانت تو مرا باز ز قدحی مهمان کن تا بنوشم آن قدحت را با تارهای گیسوان تو.... #مظاهرایلانی https://t.me/khisshereghoroob

... کاش می‌دیدی مرا با یک شعور دیگری در تشعشع های وهمِ رنگ و نور دیگری کاشکی میشد برایم در فراسوی خیال عالمی باشی سوا در جا وُ جور دیگری کاشکی در پرسه ی دنیای فانی و زبون می شدی یک بیکران با حس و شور دیگری کاش می شد مالک قلبم تو باشی حیف که بر دلم بیخود زدی رمز عبور دیگری هر چه کاش و کاشکی گفتم نشد باشی بدان از وجودم رفتی و در جای دور دیگری #مهدی_شهسواری https://t.me/khisshereghoroob

... ذره ذره ی وجودم دلتنگ بود !!!!! گاه سنگ میشدم در سکوت گاه آشوب و طوفانی خوب نبودم قدمگاه آمد و رفت های طولانی ام گاهی آستر روز را به دامن شب می دوختم و در وارونگی ناخرسندی . از نو دامن شب را ب آستر روز که ذره ذره ی وجودم دلتنگ بود و در حقیقت ِ حماسه ای از شوربختی غرق میشدم از ضمائم زمینه ی ِ اندوه فراوانم پیاپی کاش ها و امّاها و اگرها پس زمینه ی ناوک مژگانم بود در وفور اشک های سرشار که ذره ذره ی وجودم دلتنگ بود !!!! و از هیچ خورشیدی گرم نبود از هیچ ماه ، مهتابی بر نخاست پرده ی سیاهی از سپیدی دیروز در منظرگاه ، مکدرات من گسترده و پناه مادامم ، کنج بی روح و بی رمق تنهایی است اینکه گویاست آنکه ذره ذره ی وجودم در پی ات دلتنگ بود و بی پایان ترین جاده های تنهایی را تنها خواهم پیمود #مرتضی_الماسی https://t.me/khisshereghoroob

هر کسی گفت که عاشق شده ... من خندیدم و به هر ، آنچه بخندی به سرت می آید ! #مرتضی_درویشی https://t.me/khisshereghoroob