حآش
حیف و کاش. برای گفتن آنچه ناگفتنیست: http://t.me/HidenChat_Bot?start=117788046
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
470
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
از صبح پنج وعده خواببدهم.
از صبح هیچ گوهی رو پنج وعده نخوردم ها اما پنج بار خوابم نمیاومد و خوابیدم.
یکی از رفقام تازه کات کرده بود و سر همین به سرش که میزد شروع میکرد کشتی گرفتن با هر کی دم دستش بود.
کوه بودیم که دیدم شروع کرده کشتی گرفتن با دو تا دوست دیگهش. اونها احتمال زیاد از دلیل این حرکتش آگاه نبودن. بعد از کتککاری با اونها اومد سمت من. راحت میتونست بزنه منو. باید خودم رو آماده میکردم برای دفاع جانانه یا هجومی غافلگیرکننده. فرصتم کم بود و تصمیمگیری سخت. تا رسید نزدیکم بیاراده بغلش کردم. هر سه وسط دعوا متعجب سکوت کردن. بعد از چند ثانیه با حالت تمسخر خندیدن. من تو مسابقهی کشتی دوستانه هم انگار توان تهاجم ندارم. و این خشم هرروزهی تخلیه نشده معلوم نیست در آینده تبدیل به چه جنون و مرضی بشه. البته اگر آیندهای در کار باشه.
داشتم آهای خبردار همایون رو میخوندم. گفت نخون انرژی منفی تولید میکنی.
روانشناسی زرد و مثبتاندیشی و عرفان همینه. با فریب ذهن میخواد واقعیت رو انکار کنه.
یه جاهایی دچار تردید میشدم که نکنه نتیجه نده. اما با دومین اعدام اون هم در ملا عام بیش از پیش مطمئن شدم وارد مسیر بیبازگشتی شدیم.
_ میخوای بری اینستا چی کار؟
+ میخوام با آگاهی از اخبار فاجعهی روز روانم رو خراشی عمقی بدم.