cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

لوح

گشتی در یادداشت های دکتر کامران شریفی

Show more
Advertising posts
1 040
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
+330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

👍 7
در کوری آموزشی به این نکته اهمیت داده نمی‎شود ‎که شایسته است دانشجو و مهارت‎ها و توانمندی‎هایی که باید بیاموزد را در مرکز امور آموزشی قرار داد، نه اساتید و نهادهای آموزشی را. ادامه در بخش ۳
Show all...
👍 24
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی (بخش۲)  ادامه از بخش ۱ "لوح‎بان" با کارآموزی در مجتمع‎های عظیم پرورش مرغ مثل زربال آمل و سیمرغ در خراسان ابتدا فعالیت در عرصۀ پرورش طیور را به عنوان حرفۀ اصلی خود برگزیده بود. کارآموزی در کنار استاد و رئیس اسبق دانشکدۀ دامپزشکی دکتر مرادعلی زهری که وی نیز تکلیفش با آموزش همانند بازرگانی روشن بود، عزم "لوح‎بان" را در فعالیت حرفه‎ای در عرصۀ پرورش طیور جزم‎تر کرد، ولی با مشاهدۀ استاد دیگرش که بدون برقراری تماس چشمی با دانشجو فقط به لاشه‎ها نظری می‎افکند و بدون هیچ حرف و بحثی و توضیحی نسخه را به دامدار می‎داد، علیرغم این که انبوهی از ترجمه‎هایش در مجلۀ چکاوک به چاپ رسیده بود،عطای این رشته را به لقایش بخشید و مسیر بازرگانی را طی کرد.   در سال 66 بازرگانی بیماری لامپی‎سکین را برایمان تدریس می‎کرد و صدای ما دانشجویان درآمده بود که چرا یک بیماری که محدود و منحصر به مناطق جنوبی آفریقا بود را تدریس می‎کند. سی سال زمان لازم بود وقتی که این بیماری در خانه‎مان را زد و مناطق شمالی کشور را درنوردید و تومار بسیاری از دامداریها را در هم پیچید، این روشن بینی وی درخشت خام را درک می‎کردیم. بلوتانگ و شمالنبرگ و طیف وسیعی از بیماریهای دیگر یا رسیده‎اند و یا در راه هستند و به دلیل بی توجهی به مسئلۀ اصلی آموزش هیچ توجهی به آن نداریم، ضمن این که خودمان را باید برای بیوتروریسم مجهز و آماده کنیم؛ به نظر نمی‎رسد که قرن بیست‎ویکم از لحاظ وحشی گری و قساوت چیزی از قرون گذشته کم بیاورد. همۀ این‎ها را اگر در ظرف آموزش پیش بینی نکنیم، کجا خواهیم کرد؟   در زمانی که جداول NRC که نیازهای تغذیه‎ای حیوانات را پیش‎بینی و محاسبه می‎کردند، همانند یک سرِّ مگو از دسترس اغیار و دانشجویان پنهان می‎کردند و آن را نشان دیگری نمی‎دادند، استادی مثل بازرگانی که همۀ دارایی علمی‎اش را پیشکش می‎کرد، بسیار به چشم می‎آمد. این مرحوم دکتر مسعود هاشمی بود که البته به شیوه‎ای که با معیارهای امروز شاید مقبول نباشد، انحصار جداول NRC را شکست و آن را در دسترس همگان قرار داد. دانشجویان امروز باید از وجود اینترنت بسیار شادمان و مسرور و سپاسگزار باشند که به راحتی با یک روشمندی خاص می توانند خیل قابل توجهی از اساتید خود را پشت سر بگذارند.   بازرگانی از آن دسته اساتیدی بود که بلد بود که دانشجویانی بهتر از خود تحویل اجتماع دهد. مستعدترین دانشجویش، دکتر حسام‎الدین سیفی بود. آزمون متابولیک پروفایل از آن دسته اندیشه‎های نوینی بود که با مطالعات پیگیر و همیشگی وی وارد ایران شد و در پایان‎نامۀ دکتر سیفی متبلور شد. فرد اخیر به میزان قابل توجهی آزمون متابولیک پروفایل را در ایران بسط داد و بومی کرد. در زمانی که بازرگانی متوجه شد دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران از به کار گیریِ این دانشجو و اینک استاد برجسته مطرح در سطح ملی و بین‎المللی خود را محروم کرده است، سخت برآشفت و خروشید. این ضررِ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران موهبتی برای دانشگاه فردوسی مشهد بود و اگر دکتر سیفی بداند که "لوح‎بان" چقدر از وی آموخته سخت شگفت زده خواهد شد. شاید هم شگفت زده نشود و احتمالاً از همان اول، دندانِ "لوح‎بان را شمرده و حساب کار دستش آمده بود. با این حال، هیچ یک از شاگردانش به ویژه دکتر سیفی نتوانستند دانشجویی بهتر از خود تربیت کنند. شاید تنها یک مورد و یک استثناء در این مورد دکتر بهرام دلیرنقده، استاد ارجمند دانشکدۀ دامپزشکی ارومیه باشد که در یک مورد شاگرد درخشانی تحویل اجتماع داده است.   دکتر بازرگانی مدتی معاون آموزشی بود. در آن زمان، پستی به نام مدیر خدمات پژوهشی وجود داشت و ایشان در مقام معاون آموزشی در سرِ کلاسِ همکارانش حضور می‎یافت. معلوم نیست که داوری همکارانش در آن دوره چه بود، اما بازرگانی به یک نکته اعتقاد راسخ داشت و آن یکپارچگی آموزش است. بعدها به خاطر مسائل مالی و با اندیشه‎ای کوته نگرانه پست مدیر خدمات آموزشی را حذف و در اختیارات معاون آموزشی ادغام کردند. آن چه که حذف شد، پست معاون آموزشی بود و آن چه که به عنوان معاون آموزشی امروز می‎بینیم در انبوهی از جلسات و صدور گواهینامه و معرفی نامه و اموراداری غرق شده، همان مدیر خدمات آموزشی است و فرصتی برای انجام یک اقدام آموزشی اصیل و دامنه‎دار ندارد. کوری آموزشی و پژوهشی در آن است که نظام دانشگاهی فاقد قدرت تشخیصِ ویژگی‎های شخصی چون بازرگانی در آموزش و اهمیت دادن برای تکثیر آن است. کسی که به ظاهر در زمینۀ پژوهشی سرآمد نبود، ولی نیازهای کشور را به خوبی تشخیص می‎داد و در اولین کنگرۀ دانشجویی دامپزشکی در سال 1370 در مورد یک بیماری ویروسی به رئیس وقت سازمان دامپزشکی سخت اعتراض کرد.
Show all...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی ادامه از بخش ۱۵ امروز دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی به خاک سپرده شد. نگارنده مایل نیست که از کلیشۀ "وز شمار دو چشم یک تن کم-------- وز شمار خرد هزاران بیش" استفاده کند که اولین بار در دلنوشتۀ دکتر حسن تاجبخش، در رثای دکتر عزیز رفیعی استاد و رئیس برجستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران، در صفحات اولِ کتاب "ریکتزیه و بیماری‎های ناشی از آن" به چشمش خورد.   به باور "لوح‎بان" این کلیشه مربوط به زمانی است که نظام آموزشی فعلی وجود نداشت و اندک کسانی که از استعدادی استثنایی و پشتکاری فراوان بهره داشتند، چنان به چشم می‎آمدند که واقعاً در ظرف زمانی و مکانی خود مصداق آن کلیشه بودند. احتمالاً ویژگی عمدۀ آنان حدت حافظه بود که در اصطلاحات و القابی مثل علامه یا فقیهِ افقه هنوز تداوم دارد. گویا لقب "علم" تنها به ابن سینا داده شده است. آن گونه که نویسنده شنیده و در سریال سربداران دیده است، مفهوم کلاس در قدیم معنا نداشت و طلبۀ روز اول و طلبۀ نزدیک به اجازه، همه با هم می‎نشستند. به لطف نظام آموزشی مدرن، امکان…

👍 7
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی ادامه از بخش ۱۵ امروز دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی به خاک سپرده شد. نگارنده مایل نیست که از کلیشۀ "وز شمار دو چشم یک تن کم-------- وز شمار خرد هزاران بیش" استفاده کند که اولین بار در دلنوشتۀ دکتر حسن تاجبخش، در رثای دکتر عزیز رفیعی استاد و رئیس برجستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران، در صفحات اولِ کتاب "ریکتزیه و بیماری‎های ناشی از آن" به چشمش خورد.   به باور "لوح‎بان" این کلیشه مربوط به زمانی است که نظام آموزشی فعلی وجود نداشت و اندک کسانی که از استعدادی استثنایی و پشتکاری فراوان بهره داشتند، چنان به چشم می‎آمدند که واقعاً در ظرف زمانی و مکانی خود مصداق آن کلیشه بودند. احتمالاً ویژگی عمدۀ آنان حدت حافظه بود که در اصطلاحات و القابی مثل علامه یا فقیهِ افقه هنوز تداوم دارد. گویا لقب "علم" تنها به ابن سینا داده شده است. آن گونه که نویسنده شنیده و در سریال سربداران دیده است، مفهوم کلاس در قدیم معنا نداشت و طلبۀ روز اول و طلبۀ نزدیک به اجازه، همه با هم می‎نشستند. به لطف نظام آموزشی مدرن، امکان سرایت افکار به مغزها با سرعت و کیفیت بیشتری امکانپذیر شده و امکان ظهور "وز شمار خرد هزاران بیش" در روزگار مدرن منتفی است.   دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی انسانی معمولی بود، و نمود خارجی‎اش و حسن‎اش هم همین بود. با همین ویژگی هم بزرگی برازنده‎اش بود، و مثل هر انسان بزرگی در زندگی‎اش نقاط و نکات مثبت و منفی وجود داشت که مثل هر فردِ معمولی دیگری قابل نقد است که این امر هم واقع شده است.   دانشجویی مثل "لوح‎بان" که در سال ۶۲ وارد دانشگاه شد، نه آن قدر جوان بود که در انقلاب شرکت داشته باشد و نه آن قدر خردسال بود که از تحولات اجتماعی هیچ سردرنیاوَرَد. نسلی که در آن زمان دانشگاه شد، اگر وابستگی فکری به جایی نداشت، تمام نیروی خود را صرف درس خواند می‎کرد. البته در آن زمان تحکیمی‎ها در تمامی زمینه‌ها از جمله ادارۀ دانشکده و دانشگاه میدان‎داری می‎کردند.   نگارنده در آن دوران با اساتیدی برخورد کرد که با سناریو‎های مختلف سعی می‎کردند بگویند که می‎توانستند در رشتۀ پزشکی قبول شوند اما به خاطر یک اشتباه یا یک ندانم کاری سر از دامپزشکی درآورند. به نوعی به قول استاد ارجمند دکتر وهاب باباپور با لفظ فرانسۀ خاص ایشان یک Complexe inferiorité در وجودشان نهادینه بود. نشاطی که بچه‎ها سرکلاس دکتر باباپور در فیزیولوژی دامپزشکی تجربه می‎کردند، محال است تکرار شود. در ترم بعد، مرحوم دکتر رسول زنده روح کرمانی هم آمد و این دو به خوبی می‎دانستند چگونه پایه‌های تفکر فیزیوپاتولوژی که درسی مفقود در برنامۀ آموزشی است را پی‌ریزی کنند تا دانشجو بتواند به توان خود و برای خود این نقص در برنامۀ آموزش دامپزشکی را جبران کند.   هنوز هم می‌شنوم که اساتیدی ناله‎های مالی خود را در سرکلاس سرمی‎دهند و موجب افسردگی دانشجو می‎شوند. قطعاً دانشجویان باید این قبیل اساتید را به معاون آموزشی معرفی کنند تا ایشان به مرکز روانشناسی دانشگاه هدایت شوند، زیرا این واقعیت غیرقابل کتمان است که حتی به ظاهر پایین‎ترین رشته‎ها ممکن است آخرین فرصت برای یک دانشجو در زندگی‌اش باشد و باید تمامی رشته های دانشگاهی را ارجمند دانست. وضع مالی اساتید تعریفی ندارد اما نالیدن سرِ کلاس هم کار خوبی نیست.   در میان تمامی اساتید تنها دکتر بازرگانی بود که به درجات بالا تکلیف خود را به رغم یک انسان معمولی بودن، با مسئلۀ آموزش روشن کرده بود. نه ترفیع و ارتقاء و نه مسائل مالی و نه وضعیت سیاسی و مراودات معمول در سطح دانشگاه نمی‎توانست توجه ایشان را از مسئلۀ آموزش منحرف کند. وی ماهرانه موجب شکوفایی درس فیزیولوژیِ آن دو استاد نامبرده در عرصۀ کلینیک می‌شد. همانند یک پرندۀ مادر تمامی نکات ریز و کاربردی را به طور خستگی‌ناپذیر در دهان دانشجویان می‎گذاشت که وقتی برای کارآموزی به مرحومِ کلینیک‎های ادارات دامپزشکیِ آن روزگار می‎رفتند، تازه متوجه می‎شدند که بازرگانی و نوروزیان و هورشتی و بلورچی چقدر مجهزشان کرده‎اند. خیلی زود بعد از انقلاب بدون این که قصدی داشته باشد، به توصیۀ پاستور فارغ از اوضاع روزگار، در آرامش حاکم بر درمانگاه و بیماران بی‎زبان کار کرد. در خارج از دانشگاه هم استاد ارجمند دکتر شمس‎الملوک خواجه نصیری از همین ویژگی برخوردار بود: بی‎توجه به تلخی روزگار و شادمان از معمولی بودن، کارِ درست را انجام می‎داد و درست کار می‎کرد، در آرامش آزمایشگاه همان طور که پاستور توصیه کرده بود. ادامه در بخش دوم
Show all...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۵: دورۀ آموزش را چقدر می‎توان طولانی کرد؟ تا کجا مجازیم طول دورۀ آموزش را کش بدهیم؟ هر چقدر هم سودای پیشرفت و رقابت در عرصۀ جهانی داشته باشیم، تاکید بر آموزش نباید موجب قربانی شدن دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به عنوان حق مادرزاد  انسان در دنیای امروز شود. به نظر می‎رسد که نظام آموزشی فعلی مهرِ سودایی را بر پیشانی دارد که بعد از انقلاب‎های مشروطیت در ایران و ترکیه، و تحولات سیاسی در سایر کشورهای خاورمیانه ظهور کرد؛ پیشرفت سریع و شتابان و رسیدن زودهنگام به اروپا و ینگه دنیا. در این تحول شتابان، توجه اساسی به پرورش تکنوکرات بود که هر چه زودتر تربیت شوند تا خلاء مدیریت متمرکز و دولتی را در تمامی نقاط کشور با سرعت زیاد برطرف کنند. در این شیوه تنها هدف، رشد شتابان و بیرون کشیدن کشور از چاه قرون و مصائب و بدبختی زندگی عشایری و تاسیس نهادهای مدرن بود. سید حسین نصر در زمانی که رئیس دانشکدۀ ادبیات و سپس معاون دانشگاه تهران بود، از بابت تاسیس رشته زبان عربی از بیم بیکار ماندن دانشجویان پس از دانش‎آموختگی در تردید بود. در تماسی تلفنی، تردید و دودلیِ خود را با اردشیر زاهدی وزیر خارجه در میان گذاشت.…

👍 6
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۴: طول دورۀ آموزش را چقدر می‎توان طولانی کرد؟ تا کجا مجازیم طول دورۀ آموزش را کش بدهیم؟ هر چقدر هم سودای پیشرفت و رقابت در عرصۀ جهانی داشته باشیم، تاکید بر آموزش نباید موجب قربانی شدن دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به عنوان حق مادرزاد  انسان در دنیای امروز شود. به نظر می‎رسد که نظام آموزشی فعلی مهرِ سودایی را بر پیشانی دارد که بعد از انقلاب‎های مشروطیت در ایران و ترکیه، و تحولات سیاسی در سایر کشورهای خاورمیانه ظهور کرد؛ پیشرفت سریع و شتابان و رسیدن زودهنگام به اروپا و ینگه دنیا. در این تحول شتابان، توجه اساسی به پرورش تکنوکرات بود که هر چه زودتر تربیت شوند تا خلاء مدیریت متمرکز و دولتی را در تمامی نقاط کشور با سرعت زیاد برطرف کنند. در این شیوه تنها هدف، رشد شتابان و بیرون کشیدن کشور از چاه قرون و مصائب و بدبختی زندگی عشایری و تاسیس نهادهای مدرن بود.
سید حسین نصر در زمانی که رئیس دانشکدۀ ادبیات و سپس معاون دانشگاه تهران بود، از بابت تاسیس رشته زبان عربی از بیم بیکار ماندن دانشجویان پس از دانش‎آموختگی در تردید بود. در تماسی تلفنی، تردید و دودلیِ خود را با اردشیر زاهدی وزیر خارجه در میان گذاشت. وی تاکید کرده بود که ما همه را استخدام می‎کنیم.
این مکالمه یک مسئلۀ مهم را مشخص می‎کرد و آن هم اعتماد به نفس دولتمردان ایرانی، و احتمالاً سایر کشورهای منطقه بود که در آن پنجرۀ زمانی و تاریخی خاص هیچ نگرانی از بابت استخدام دانش‎آموختگان رشته‎های مختلف نداشتند. این اعتماد به نفس به خانواده ها و دانش‎آموزان هم از بابت یک آیندۀ قابل اعتماد سرایت کرد و این همراهی و همکاری دولت و ملت در آموزش ادامه یافت؛ به ویژه که در سنی معقول، امکان دسترسی به درآمدی مطابق شان یک دانش‎آموخته امری عادی و حتمی بود. اگر انصاف دهیم، این همیاری و همکاری دولت و ملت نتیجۀ بزرگی در کشورهای منطقه به بارآورد و تحولات مهمی در آموزش، بهداشت، رفتار، شهرسازی و بسیاری از اموری که با مدرنیزاسیون (و نه مدرنیته) همخوانی داشت به بار آورد. منطقه از دامِ تراخم و سل و شپش و انگل و مشمشه و بسیاری بلاهایی که زمانی عادی تلقی می‎شدند، بیرون کشیده شد. دانش‎آموختگان کارآمدی فوق‎العاده‎ای داشتند. کافیست به حسین امانت و محمد پورفتحی نگاه کنید که در سنین ۲۴-۲۶ سالگی مسئولیت ساخت برج آزادی را بر عهده گرفتند و از آن عجیب‎تر این که هیئت حاکمه در سپردن طرح به این دو هنرمند-مهندس جوان و بزرگ تردید نکرد. البته داورانی کارکشته چون هوشنگ سیحون، فروغی (رئیس اسبق دانشکدۀ هنرهای زیبا، غیاثی، کوهنگ(از سازمان برنامه و بودجه) و شروین (شهردار تهران) بر سپردن کار به این دو جوان مهر تایید زدند. این ویژگی مهمی در آن دوران بود. افرادی دانش‎آموخته می‎شدند که از همان ابتدا کارهای بزرگی از ایشان برمی‎آمد. در این میان می‎توان افراد شاخصی چون دکتر محمدعلی حفیظی (رئیس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران و نظام پزشکی)، دکتر حسین میرشمسی (موسسۀ رازی)، دکتر عزیز رفیعی (دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران)، دکتر مرتضی قلی ارشدی (مدیرکل و رئیس سازمان دامپزشکی) را نام برد که هنوز که هنوز است نام و کار و آثارشان به شیوه‎ای تکرار نشدنی می‎درخشد؛ افرادی که در خشت خام آیندۀ کشور را دیده برنامه ریزی می‎کردند. در آن دوران هنوز انفجار اطلاعات رخ نداده بود و مدیریت اطلاعات و آموزش کیفی آن در یک برنامۀ آموزشی و انتقال بهینۀ آن امکان‎پذیر بود. اما رخداد انفجار اطلاعات از دهۀ ۷۰ میلادی که خیلی زود رشدی نمایی پیدا کرد، شرایط را تغییر داد. به این ترتیب، شيوۀ نگرش به آموزش دانشگاهي و مدرسه‎ای در همان حالت قبلی ماند. برنامۀ آموزشی و درسی اینک مانعي در برابر رشد و پرورش فكر و انديشـۀ دانش‎آموز و دانشجو تبدل شد و ضمناً به‌اندازۀ کافی چالاک نیست و در برابر شرايط متغير جهانی، منطقه‎ای و انساني دچار لختی (اینرسی) است. البته از پیش از انقلاب علائم آن ظاهر شد؛ برنامه‎های آموزش و پرورش مطابق محل تحصیل وزیران بر اساس فرانسه و آمریکا چند بار تغییر کرد. اینرسی در آموزش و پرورش و دانشگاه به صورت یک باگِ مخل در آموزش درآمد و به مسئلۀ کارآیی و صلاحیت دانش‎آموختگان صدمه زد. اگر نظام اداری و بخش خصوصی جرات سپردن کارهای بزرگ به تازه دانش‎آموختگان را داشته باشد، نشانۀ اعتماد به نفس است. با طرح تعدیل اقتصادی در حدود سال ۷۰ حوزۀ تحصیل از حوزۀ اشتغال جدا شد. تنها واکنش نظام آموزشی برای تطابق با جریان جهانی،افزایش طول دورۀ آموزش بود که تاثیری وخیم بر روح و روان دانشجویان و #هراس_اقتصادی از آیندۀ شغلی نهاد. اینک در مرحله‎ای هستیم که دگرگونی‎ایی از نوع رشدیه‎ای در ساختار آموزشی باید به وجود بیاوریم. (ادامۀ بحث در پست بعدی) بخش پیشین، بخش ۱۴ کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷ https://t.me/ksharifiRRB
Show all...
لوح

گشتی در یادداشت های دکتر کامران شریفی

👍 19
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۴: دترمینان و چرتکه ادامه از بخش ۱۳ یک بازرگان می‎خواهد دو نوع چای از هند وارد کند، مشخصات (کاراکترهای) آن ها به ترتیب زیر است: چای اول: نمرۀ رنگ ۱۲ نمرۀ عطر ۲۵ چای دوم: نمرۀ رنگ ۲۰ نمرۀ عطر ۱۱ وی می‎داند ذائقۀ مردم از بابت رنگ ۱۵ و از بابت عطر ۱۸ است. برای بازاریابی باید به نسبت خاصی این دو را با هم مخلوط کند. راه چاره در آن است که یک "دو معادلۀ دومجهولی" (در اصل معادلات همزمان Simultaneous equations) بنویسد، البته اگر بخواهد قدمی فراتر از چرتکه بردارد. وی نام چای اول را باید بگذارد X و نام چای دوم را بگذارد Y و دو معادلۀ همزمان زیر را حل کند و مسئلۀ تجاری‎اش را حل کند: 12X + 20Y= 15 20X + 11Y= 18 هنگام تدریس این معادلات (و همچنین اتحادها Factorisation) ساعت‎ها دانش‎آموز مشغول حل کردن این روش‎های ریاضی می‎شد ( شاید هم هنوز می‎شود)، بدون این که کاربرد آن در زندگی واقعی را بیاموزند. این هم نوعی کوری آموزشیِ جدی در آموزش است، ولی هدف از این پست چیزی دیگر است. برگردیم به همان معادلات همزمان؛ به جای سامانۀ ۲ در ۲ی بالا، اگر تعداد چای‎ها و تعداد مشخصات (بخوانید مسائل اجتماعی و پارامترها) افزایش یابد، تکلیف چیست؟ همین که تعداد معادلات از ۲ بگذرد، زمان حل به نحو ملال آوری طولانی می‎شود و احتمال اشتباه بالا می‎رود. برای همین، روش حل معادلات همزمان به روش ماتریس ابتدا توسط گوتفرید لایبنیتز معرفی شد و کارل گاوس آن را بسط داد و تکمیل کرد. شاید اولین بار، چینیان باستان بودند که این روش انقلابی در حل مسائل را معرفی کرده بودند، ولی احتمالاً تا قرن ۱۸ کسی از آن باخبر نشد. "لوح‎بان" کنجکاو است آیا در این مورد در ادبیات فارسی پژوهشی صورت گرفته یا خیر. به گمان نگارنده، اکسل تا ماتریس 53 در 53 را حل می کند. حال، خود را جای ریاضیدانان قرن نوزدهم در غیاب ماشین‎های محاسباتی امروزین بگذارید؟ چگونه از پس این حل این معادلات برمی‎آمدید؟ قدم اول در حل ماتریس‎ها محاسبۀ دترمینان بود.
انقراض غول‎های علمی: دیگر آینشتاین، شروینگر، پائولی، هایزنبرگ و ... نخواهیم داشت.
جایی نوشته بود که ریاضیدانان قرن گذشته برای محاسبات زیاد، تیمی از ریاضیدانان زبده را سرپرستی می‎کردند تا محاسبات به درستی و در موعد مقرر انجام گیرد. دترمینان برای صرفه جویی در زمان بسیار مناسب بود و ماتریسی که شانس حل شدن نداشت را در پیش از محاسبات اصلی تشخیص می‎داد. این محاسبات پیچیده و الگوریتم‎ها برای سیاستگزاری و اقتصاد نیز بسیار ضروری بود و گاه سرنوشت جنگ، مثل جنگ جهانی دوم را نیز تعیین می کرد. به زندگی نامۀ آلن تورینگ و یا فیلم بازی تقلید (۲۰۱۴) با بازی درخشان بندیکت کامبربچ مراجعه کنید. با ماشین‎های عظیم محاسبه‎گر، گروه‎های ریاضیدانان جای خود را به گروه‎های دیگر دادند. اینک بسیاری از برندگان نوبل فیزیک کسانی هستند که شاید یک گروه منسجم و پرشمار از فیزیکدانان برجسته را رهبری کرده‎اند. دیگر مثل سابق، کسانی که در پروژۀ سرن کار کرده‎اند، حتی اگر بوزون را کشف کرده باشند، نامشان بر سر زبان‎ها نمی‎افتد. وقتی کریستیان بارنارد در ۱۹۶۷، پس از مطالعات و تجربیات گسترده در حیوانات آزمایشگاهی اولین عمل پیوند قلب را انجام داد، خبرش در دنیا مثل توپ صدا کرد. امروزه از دل عمل‎های سی و چند ساعتۀ چند تیم از پزشکان و پرستاران و ...، یا عمل پیوند قلب و کلیۀ خوک به انسان نام کسی سرزبان‎ها نمی‎افتد. کار چند تیمی، بینِ رشته‎ای و بین قاره‎ای در دنیا رواج پیدا کرده است. کنسرت‎های بزرگ موسیقی، عمل‎های جراحی بزرگ، فعالیت‎های قطب‎نوردی، فضانوردی و منظومه نوردیِ جسورانه همه از یک جنس است؛ انسان‎هایی که برای کار تیمی بزرگ، اهداف بزرگ و مسائل واقعی آموزش دیده‎اند و می‎توانند بدون انتظار برای این که راک‎استار پژوهشی و پایتون‎باز شوند، در یک تیم بزرگ نقش آفرین شوند. این تازه قبل از ظهورِ هوش مصنوعی است. سیاست‎های پژوهشی ما با انداختن چرتکه، اُنر اُنر (یا عُنرعُنر) سر کوزۀ فعالیت پژوهشی اعضای هیات علمی می‎نشیند تا ببیند تا کجای کوزه پر شده است. پر کردن فرم‎های مختلف بخش قابل توجهی از زمان عضو هیات علمی را می‎گیرد. این شیوۀ چرتکه‎ای مسیر را به طرف کارهای بزرگ باز نمی‌کند. هر کسی دریک گوشه مشغول پر کردن کوزۀ خود تا سرِ موعد می‎نشیند. با این شیوه، کار تیمی درازمدت و معطوف به اهداف کلان و معطوف به نیازهای واقعی ممکن نخواهد بود. برای مقابله با شبه علم و بیراهۀ تضمین چاپ مقاله از قبل، به چیزی مثل دترمینان determinant که بیراهه نبودن محاسبات را از قبل تعیین می‎کرد برای بیراهه نرفتن در فعالیت آموزشی و پژوهشی نیاز داریم نه چرتکه! ادامه در بخش بعدی کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۳/۰۱/۲۴ https://t.me/ksharifiRRB
Show all...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۳: سوتفاهمی بزرگ‎تر از محمود حسابی در بخش ۱۲ از این سلسله مطالب کوری آموزشی و پژوهشی، مثال موردی مرد علمی سال به تشخیص موسسۀ کمبریج و مدیران شیادیران دات کام مطرح شد. پدیدۀ مورد بحث فقط نوک کوه یخی است که از آب بیرون زده است؛ بخش عمدۀ سوءتفاهم ما در مورد علم ریشه‎های عمیقتری دارد. ترجیع بند مسلط در پیش از انقلاب در مورد علل عقب افتادگی مردم مشرق زمین، دست‎های پلید استعمار بود. درست است که در چند قرن گذشته دست خارجی هیچ وقت از دخالت در ایران بازنایستاد، ولی همان یک درصدی که خودمان مقصر بوده‎ایم، تکلیفش چیست؟ آدمی همه‌جانبه‌نگر و تيزبين مانند علی‌اكبر دهخدا زمانی كه در اروپا ديپلمات بود در مقاله‌ای به فارسی اما ظاهراً خطاب به اهالی ِ كم‌استعداد خارجه نوشت: "تمدن را ما دو قسمت می‎كنيم: يكى تمدن معنوى و روحى، و يكى تمدن مكانيكى.  از قسمت اول شما بهره‌‎ور نيستيد و هيچ مددى هم به آن نكرده‌‏ايد بلكه برای اختلاط و امتزاجی كه با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پيدا كرده‌ايد قرنها هرچه ممكن بود سير تمدن را كندتر كرديد.  دير يا زود او را مغرب بايد از شرق اقتباس كند.  اما در تمدن مكانيكى…

👍 22
Photo unavailableShow in Telegram
یک بلای طبیعیِ مورد استقبالِ دانش آموزان: طولانی شدن روز از فردا و اهمیت توجه به محیط زیست سد غول پیکر سه دره (Three gorges Dam) بر روی رودخانۀ یانگ تسه کیانگ در چین نقش کلیدی در حیات اقتصادی چین دارد. شهرهای پرجمعیت ووهان و شانگهای تنها در پناه این سد از نابودی در اثر سیل در امان هستند. بزرگی این سد در حدی است که اگر همزمان همۀ دهانه‎های این سد باز بماند، می‎تواند چرخش کرۀ زمین را کند و زاویۀ انحراف سیارۀ ما را بیشتر کند. متاسفانه در اثر بارش‎های فوق‎سیل آسا که موجب ذوب شدن یخچالهای عظیم در هیمالیا شد، آب زیادی پشت این سد جمع شده و چینی‎ها ناچار به باز کردن تمامی دریچه‎ها شده اند. ازاین‎رو، از فردا یک شبانه روز 24 ساعت و 48 دقیقه و 25 ثانیه خواهد بود و انحرافِ محور زمین از متوسطِ 23.6 به 32.7 خواهد رسید. دو گروه از این واقعه شادمان شدند. نخست، دانش‎آموزان و دانشجویان که به مراد دل خویش رسیدند. دوم، مردم ترکیه که نمایش شکوهمندی در دموکراسی در این اوضاع اسفبار خاورمیانه از خود نشان دادند، فردا می‎توانستند اندکی دیرتر برخیزند، اما متاسفانه به دستور اردوغان انتخابات باطل اعلام شد. اول آوریل2024
Show all...
👍 25👎 1
کوری آموزشی و پژوهشی 13: سوتفاهمی بزرگ‎تر از محمود حسابی در بخش 12 از این سلسله مطالب کوری آموزشی و پژوهشی، مثال موردی مرد علمی سال به تشخیص موسسۀ کمبریج و مدیران شیادیران دات کام مطرح شد. پدیدۀ مورد بحث فقط نوک کوه یخی است که از آب بیرون زده است؛ بخش عمدۀ سوءتفاهم ما در مورد علم ریشه‎های عمیقتری دارد. ترجیع بند مسلط در پیش از انقلاب در مورد علل عقب افتادگی مردم مشرق زمین، دست‎های پلید استعمار بود. درست است که در چند قرن گذشته دست خارجی هیچ وقت از دخالت در ایران بازنایستاد، ولی همان یک درصدی که خودمان مقصر بوده‎ایم، تکلیفش چیست؟ آدمی همه‌جانبه‌نگر و تيزبين مانند علی‌اكبر دهخدا زمانی كه در اروپا ديپلمات بود در مقاله‌ای به فارسی اما ظاهراً خطاب به اهالی ِ كم‌استعداد خارجه نوشت: ”تمدن را ما دو قسمت می‎كنيم: يكى تمدن معنوى و روحى، و يكى تمدن مكانيكى. از قسمت اول شما بهره‌‎ور نيستيد و هيچ مددى هم به آن نكرده‌‏ايد بلكه برای اختلاط و امتزاجی كه با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پيدا كرده‌ايد قرنها هرچه ممكن بود سير تمدن را كندتر كرديد. دير يا زود او را مغرب بايد از شرق اقتباس كند. اما در تمدن مكانيكى كسى دست ما را نبسته است، مشغوليم و خيلى هم به‌سرعت.“ تا پیش از جنگ جهانی اول، بسیاری از شاهزادگان قاجاری و ایرانیانی که دستشان به دهانشان می‎رسید، به اروپا رفت و آمد داشتند و شکوفایی و زیبایی دوران زیبا (Belle Époque) در اروپا بین 1871 تا 1914 را می‎ستودند و احتمالاً راه رسیدن به آن موقعیت که در آن پاریس می‎درخشید را کوتاه می‎یافتند. البته اگر به کتاب توپ‎های ماه اوت مراجعه کنید، در همان دوران زیبا هم ژنرال‎ها داشتند موقعیت جنگ را می‎چیدند. قیصر در تب و تاب بود که چرا با آن همه ابهت، به پاریس دعوت نمی‎شود. در آن موقعیت دانشمندان دقیقاً متوجۀ خطر شده بودند. اروپا در خطر قحطی بود و اروپاییان در جستجوی کود خفاش و پرندگان (گوانو) در نقاط دوردست جهان مستاصل شده بودند. قحطی و جنگ در کمین اروپا بود و بهتر از ژنرال‌‎ها، این دانشمندان بودند که به وظیفۀ اجتماعی خویش برای بیرون کشیدن جامعه از فاجعۀ پیشِ رو، صرف نظر از امتیازاتی که دانشگاه قرار بود به آنها بدهد یا ندهد، یا ترفیع و ارتقایی که می‎شد به آن چشم داشت، یک جهش بزرگ علمی ایجاد کردند. این کاری نبود که از راک‎استارهای پژوهشی یا پایتون بازان بربیاید. یک جهش بزرگ علمی در یک موقعیت Shituation کاری بود کارستان. با همان تفکرات خاصی که کلام دهخدا نمایندۀ عمق آن در تفکر ایرانیان بود و هست، از تمامی این تحولات غافل ماندیم. این سوءتفاهم بزرگ موجب شد که حتی نقش تاثیرگذار بوعلی سینا در تمدن اروپایی و رنسانس را متوجه نشویم. در ایران و ترکیه نقش برجستۀ وی در پزشکی نمود دارد و زادروز وی در ایران روز پزشک است. ناشیانه و از روی حماقت کتاب پزشکی هاریسون را در قرینۀ داستانی که در اروپا کتاب ابن سینا را آتش زندند، به آتش کشیدند؛ به امیدی واهی که شاید همان سناریوی پیشرفت هم در ایران تکرار شود. آتش زنندگان هم نقش اصلی وی را در پزشکی تصور می‎کردند. برای درک روشمندی خاصی که در غرب شکل گرفت تا به امروز رسید، باز هم باید به خود غربیان مراجعه کنیم که بر نقش پیشگامان عرب رنسانس اروپایی (یا به عبارت بهتر، پیشگامان شرقی رنسانس اروپایی) تاکید ورزیدند. در دعوای کشورهای منطقه برسر ملیت ابوعلی سینا، حق به جانب چه کسی است؟ حتی با این حقیقت آشکار که در آن زمان مفهوم ملیت وجود نداشته است؟ اگر با همین پیش فرض غلط، ولی در بافتار ساینس Science context بخواهیم ملیتی به ابن سینا نسبت بدهیم، بدون این که بدانیم خودش هم راضی می‎بود یا نه، باید بنگریم چه کسی بیش از همه از وی استفاده کرده است. با این معیار وی بیشتر یک فرد اروپایی است به ویژه با تاثیری که بر رنسانس اروپایی و نیز تاثیر بر سن توماس آکوئینی و کتاب وی، سوما تئولوژیکا داشته است. (تقطیعات این کتاب به فارسی ترجمه شده است). دادِ فرانسیس بیکن هم درآمده بود و احساس می‎کرد که ارسطو، اندیشمندی یونانی و فیلسوفی است که به دست اعراب و دانشگاهیان تغییر شکل یافته است (قهرمانان تاریخ، ویل دورانت، ص ۴۱۵). اگر در مورد ابن سینا فقط پزشک بودن وی را برجسته می‎کنیم، باید بدانیم که در مورد علم در مفهوم ساینس دچار سوء تفاهم بزرگی هستیم. برای کسانی که می‎نشینند و آیین نامۀ ترفیع و ارتقاء را رفع و رجوع و عمدتاً رفو می‎کنند، داشتن آگاهی از تاریخ ساینس و تحولات آن، احتمالاً از هفتاد سال عبادت ثواب بیشتری دارد. کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد 1403/01/09 https://t.me/ksharifiRRB
Show all...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۲: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها در پیوند با فایل پیوست دهۀ شصت شمسی است. دانشگاه‎ها پس از انقلاب فرهنگی تلوتلو خوران می‎خواستند سرپا شوند. به استاد دانشگاه همچون یک کارمند یا کارگر ساده نگریسته بودند. باد کاشتند تا بعدها طوفان درو کنند. موسسه‎ای به نام کمبریج در انگلستان که هیچ ربطی به دانشگاه کمبریج ندارد، نامه‎ای به یکی از سناتوران سابق انتصابی شاه می‎نویسد که از نظر این موسسه شما مرد علمی سال شده‎اید، البته چیزی درحدود دویست دلار هزینه امور اداری است که باید ارسال فرمایید. در سال ۶۶ کسی حق نداشت که از وی نام ببرد (صفحۀ آخر فایل پیوست). یک دفعه رئیس فعلی فرهنگستان ادب فارسی از وی تجلیل می‌کند. در درون حاکمیت عده‎ا‎ی فریاد برداشتند که چه نشسته‎ا‎ید که خارجی‎ها می‌‎دانند که ما چه گوهری داشته‎ا‎یم و نمی‌‎دانستیم. عده‎ا‎ی می‌‎دانستند که چه خبر است، گفتند صدایش را درنیاورید حالا که به فکر افتاده‎اند که از یک متخصصِ دانشگاهی قدردانی کنند، مانع نشوید. محمود حسابی خیلی شانس آورد که با کارنامۀ بسیار ضعیف علمی ناگهان به یک بت idol تبدیل شد، خیابان و مدرسه جایزه گرفت و در…

👍 16
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۲: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها
Show all...
کوری آموزشی و پژوهشی 12: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها در پیوند با فایل پیوست دهۀ شصت شمسی است. دانشگاه‎ها پس از انقلاب فرهنگی تلوتلو خوران می‎خواستند سرپا شوند. به استاد دانشگاه همچون یک کارمند یا کارگر ساده نگریسته بودند. باد کاشتند تا بعدها طوفان درو کنند. موسسه‎ای به نام کمبریج در انگلستان که هیچ ربطی به دانشگاه کمبریج ندارد، نامه‎ای به یکی از سناتوران سابق انتصابی شاه می‎نویسد که از نظر این موسسه شما مرد علمی سال شده‎اید، البته چیزی درحدود دویست دلار هزینه امور اداری است که باید ارسال فرمایید. در سال 66 کسی حق نداشت که از وی نام ببرد (صفحۀ آخر فایل پیوست). یک دفعه رئیس فعلی فرهنگستان ادب فارسی از وی تجلیل می‌کند. در درون حاکمیت عده‎ا‎ی فریاد برداشتند که چه نشسته‎ا‎ید که خارجی‎ها می‌‎دانند که ما چه گوهری داشته‎ا‎یم و نمی‌‎دانستیم. عده‎ا‎ی می‌‎دانستند که چه خبر است، گفتند صدایش را درنیاورید حالا که به فکر افتاده‎اند که از یک متخصصِ دانشگاهی قدردانی کنند، مانع نشوید. محمود حسابی خیلی شانس آورد که با کارنامۀ بسیار ضعیف علمی ناگهان به یک بت idol تبدیل شد، خیابان و مدرسه جایزه گرفت و در کتاب‎ها آمد. متاسفانه یکی از اساتید خوب و نیک نام "لوح‎بان" هم در دام همین موسسه با همین دویست دلار و همین سوءتفاهم افتاد. یک کلاهبرداری ساده به آفت علم در کشور تبدیل شد، نه به خاطر کلاهبرداری بلکه به خاطر سوءتفاهمی که از علم در نگرش ما وجود دارد. هیچ کس منکر خدمات اجرایی و آموزشی دکتر محمود حسابی نیست، اما هر چیز را در اندازه های واقعی خود باید نگریست. به نظر می‌‎رسد این وضعیت سرمنشاء یک سوءتفاهم بزرگ درعلم شد که آثار مخرب و رو به گسترش آن به صورت سونامی مقاله که به ادارات دولتی و مجلس هم کشیده شده است و همه مدعی مقاله نویسی هستند را می‎بینیم. یک مثال آن پیشتر در همین مجموعۀ کوری آموزشی و پژوهشی آمد. سرچشمۀ این کوری شاید به دوران عیسی صدیق در تاسیس دانشگاه تهران در زمان پهلوی اول و حتی پیشتر برگردد. ما نیاز به یک بازنگری در نگاه خودمان به دنیا و به ویژه علم داریم. خیلی سریع برای این که انگیزۀ خود را برای کار علمی بالا ببریم، فوری آن را با عرفان، که شاید درجۀ غلظت آن در خونمان بالا باشد گره می‌‎زنیم. در کتاب استاد عشق در مورد دکتر حسابی کار به عرفون کشیده است. رسوخ این اندیشه در کتابهای درسی آموزش و پرورش کوری آموزشی و پژوهشی را به دانش آموزان هم سرایت می‌‎دهد. وقتی ببیند که چنتۀ محمود حسابی خیلی خالی است، دچار سرخوردگی خواهند شد. این دانش آموزان از دکتر خمسوی، یک فیزیکدان برجسته چیزی نمی‌‎دانند که مورد آزار دکتر حسابی و دیگران واقع شد که گوشه نشینی اختیار کرد. برخلاف ادعاهای آقا زاده‌ای که سرمنشاء همۀ دروغ‎ها در ملاقات، همپیالگی و پالوده خوریِ حسابی با بزرگان علم فیزیک دنیا بود، این دکتر غفاری، بازنشستۀ ناسا، بود که با بزرگانی چون لویی دوبروی، آینشتاین و اپنهایمر کار کرده و از بنیانگذاران ناسا است. کسی اسمش را نشنیده و وقتی که به ایران آمد، در دانشگاه تهران تحملش نکردند (فایل پیوست). این آفت از بی سیاستی در زمینۀ علم و فناوری برمی‎خیزد. استمرادر سیاست یک کشور را آگاه می‌‎سازد که موجب شده است پژوهشگران از روی بلاتکلیفی کارهای انفرادی انجام دهند که به انگیزۀ ارتقای شغلی است اما پایدار و منسجم نیست. این انگیزه ها اعضای هیات علمی را به مهمترین عامل محدودیت تبدیل می‌‎کند زیرا برای اصلاحات آموزشی کمترین انگیزه را دارند، چون آموزشی که می‌‎دهیم طوری نیست که دانشجویان بتوانند به خمیرمایه‎ا‎ی دست پیدا کنند که خود را رشد بدهند و به مهارت‎ها و صلاحیت لازم برای موفقیت حرفه‎ای آنها بی توجه است؛ یک نوع کوری آموزشی همین است. نتیجۀ کار یک آقازاده به فاجعه علمی و دروغ پراکنی انجامیده است و شاید خودِ دکتر حسابی فقید هیچ ارتباطی با موسسۀ کذایی کمبریج برقرار نکرده باشد. با این حال، کار دروغ گویی به جایی کشیده که در بلندگوی ملی صحبت از شرکت پدر بزرگوار در مسابقات دوچرخه سواری تور دوفرانس می‌‎کند و سندی هم برای آن ارائه نمی‌‎دهد (مراجعه کنید به ماهروز). با الهام از محمد قائد، بهتر است آقازادۀ پدر شعر نو ایران، و آقازادۀ قلمزن ستیهنده و آقازادۀ یکی از آشناهای آلبرت آینشتان در این طرفها موسسه‎ا‎ی به نام شیادیران دات کام تاسیس کنند. کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد 1402/12/20 https://t.me/ksharifiRRB
Show all...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها دهۀ شصت شمسی است. دانشگاه‎ها پس از انقلاب فرهنگی تلوتلو خوران می‎خواستند سرپا شوند. به استاد دانشگاه همچون یک کارمند یا کارگر ساده نگریسته بودند. باد کاشتند تا بعدها طوفان درو کنند. موسسه‎ای به نام کمبریج در انگلستان که هیچ ربطی به دانشگاه کمبریج ندارد، نامه‎ای به یکی از سناتوران سابق انتصابی شاه می‎نویسد که از نظر این موسسه شما مرد علمی سال شده‎اید، البته چیزی درحدود دویست دلار هزینه امور اداری است که باید ارسال فرمایید. در سال 66 کسی حق نداشت که از وی نام ببرد (صفحۀ آخر فایل پیوست). یک دفعه رئیس فعلی فرهنگستان ادب فارسی از وی تجلیل می‌کند. در درون حاکمیت عده‎ا‎ی فریاد برداشتند که چه نشسته‎ا‎ید که خارجی‎ها می‌‎دانند که ما چه گوهری داشته‎ا‎یم و نمی‌‎دانستیم. عده‎ا‎ی می‌‎دانستند که چه خبر است، گفتند صدایش را درنیاورید حالا که به فکر افتاده‎اند که از یک متخصصِ دانشگاهی قدردانی کنند، مانع نشوید. توضیح مبسوط در لینک بعدی

👍 24