cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

⛔️ مرد بد (خشن)طغیانگر

Advertising posts
28 221
Subscribers
-3124 hours
-7747 days
+1 34830 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده¹⁷👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☯ @telesmohajat
3 2510Loading...
02
♥️ کشنده ترین ترکیب دیدنِ لبخند و چشمایِ زوم شده‌ی تو تو صورت منه ♥️ ♥️
10Loading...
03
♥️ حتي وسط شلوغياي روزمرگيمم اولويتم تويي.. ♥️ ♥️
10Loading...
04
🧿 افر ویژه 12 ساعته 🧿 ⭐️قیمت ها جهت خرید 👇 ⚔️20 گیگ تک کاربره : 45 تومان😳✅ 💣30 گیگ تک کاربره : 70 تومان 😳✅ 🚨50 گیگ تک کاربره : 110 تومان 😳✅ 🔵100 گیگ دو کاربره: 210 تومان 😳✅ 🥊 نامحدود تک کاربر : 250 تومان 😳✅ 🔗 متصل بر روی تمامی نت ها 🪩 ♨️ سرعت🚀 🚀 📱 پشتیبانی 24 🕰 🟢اول تست کن ☑️ برای گرفتن اکانت تست خرید و مشاوره🛡🪫 @v2rayrG_3RRR 🧑‍💻🔥 عضویت در کانال های اموزشی 👇🏻👇🏻 📣 @V2rayRG 📣 📣 @v2rayng_my2 📣 ✅ این تخفیف فقط تا 12 شب امشب هست ✅
10Loading...
05
بیا برگردیم بهم من حاضرم ..
10Loading...
06
#بیمارستان_سکس💦🍆 مامان منو پشت پرده هل داد و شلوارم و پایین کشید -دکتر یجور پرده شو بدوز که نامزدش نفهمه عروسی بهم‌بخوره ،باباش بفهمه میکشتش روی تخت درازکشیدم وپاهام رو با خجالت بستم که دکتربا نگاه هیزی لای پاهام نشست _پاهاتو باز کن کوچولو ...چجوری پرده تو زدی؟ با خودت ور رفتی؟ با خجالت سرم و پایین انداختم _من...من... رو به مامانم گفت: -شما بیرون باشید پیش شما خجالت میکشه من حلش میکنم بین پاهای لختم وایساد _مگه برای دوخت پردت نیومدی؟پس راستش و بهم بگو تا پرده تو خوب بدوزم نامزدت نفهمه باخجالت و هزار بدبختی پاهامو بازکردم و دکتر زبونش و روی تپل باد کرده م کشید _از این به بعد اونجات نبض زد با خودت ور نرو بیا من خوبت میکنم سرمو باخجالت تکون دادم که پوزخندی زدوگفت _اگه‌نامزدت بفهمه پلمپ نامزدش رو قبلا کس دیگه ایی واکرده چکار میکنه؟ چشمام هراسیده شد و باترس بهش زل زدم _اگه میخوای بهش نگم بایدقبلش یه حالیم به من بدی قبل ازاینکه بخوام حرفی بزنم مردونگی کلفتش رو توی نازم هل دادو..🔞💦 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0
10Loading...
07
-ددی نازمو میقولی؟ مزه نارنگی میده ها. در حالی که واژنم رو می مالیدم، ادامه دادم: - اصلا نظرت راجع به 69 چیه؟ بقول بقول؟ نیشخندی زد. - که میخوای ناز تو بخورم بچه؟ چشم بسته و با لذت تصورش کردم. - اومممم... آره، تا حالا نقولدی برای بیبی ت... هنوز حرفم تموم نشده بود که یهو به شکم خوابوندم و پلاگ سایز بزرگی رو وارد سوراخ پشتم کرد. - یک ساعت وقت داری کل خونه رو تمیز کنی،  دست به پلاگت بزنی یا خودارضایی کنی تا یکماه از ارضا خبری نیست بیبی گرل! https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 از ددیش میخواد براش بخوره اما با پلاگ سوپرایز میشه...🤣🙈🔞 یه لیتل خنگ که همش برای خودش تنبیه درست میکنه 🥹😈 https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 محیا دختری که عاشق دوست جذاب و مرموز پدرش میشه و سعی داره باهاش وارد رابطه بشه،  غافل از اینکه اون یه مرد عادی نیست و فیتیش های جنسی خاص خودش رو داره🔞
10Loading...
08
#گی #عاشقانه 😍😍🥰 پرستار برادر فلجه دوست پسر مرحومش میشه تا ازش مواظبت کنه، فکر می کنه تموم دم و دستگاه پسره خوابیده ولی نمی دونه شیر بین پاهای امیرعلی هر لحظه آماده است تا سوراخ تنگش رو پاره کنه😁  ❌🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0 لیسی به گردن اش زد و دستش رو روی نیپل های برجسته اش کشید. _با خودت گفتی این که فلجه، دم و دستگاش کار نمی کنه، نمی تونه بلایی سر من بیاره، پس بذار جلوش راحت باشم، بذار دلبری بکنم تا اذیت بشه. فکر کردی نمی تونم کاری باهات بکنم آره؟! دستش رو آروم از سینه اش تا سوراخ تنگش کشید. حبس شدن نفس ماهان رو به وضوح زیر قفسه ی سینه اش حس کرد. _بهت نگفته بودن دچار فلج موقت شدم و قراره به روز کامل سر پا بشم هان؟! انگشتش رو دورانی دور سوراخش تاب داد و صدای ناله ی تحریک شده اش رو زیر گوشش شنید. _فکر نمی کردی یه روز تاوان اون شیطنت ها، رقصیدن ها و لخت شدن هات رو میدی؟! فکر نمی کردی یه روز بیوفتی زیر دست و پای من فلج و آه و ناله کنی! انگشتش رو تا انتها داخل کرد. _امروز انقدر می کنمت تا بفهمی شیطنت کردن جلوی یه آدم به اصطلاح فلج چه تاوانی داره. می خوام ابن سوراخ تنگ و بکر رو انقدر گشاد کنم که تا یه هفته نتونی راه بری! https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0
10Loading...
09
#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
10Loading...
10
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده ¹⁶👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
3 4250Loading...
11
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیــــــاست تو کـه باشی هر روز را نــــــــــه ! هر ثانیه را عشـــــق است …
10Loading...
12
You're the only person that Me power the game up and I live...! تو تنها کسی هستی ڪہ بهم قدرت میده تا زندگی ڪنم...!
5091Loading...
13
تـو همـونی هستـی ڪہ جایگزینـی بـرات تو دلـم نیـست
10Loading...
14
بابا عشق کن ..
10Loading...
15
#دلبر_هوسباز #پارت_1 دست داغش رو دور کمرم حلقه کرد و من پیکم رو جلو بردم. نمیدونم گرمای دستش بود، یا الکل که درونم داشت آتیش می‌گرفت و تپش تند قلبم رو احساس می‌کردم؟! با اون لبخند جذاب لعنتیش که از سر شب چشمم رو گرفته بود و چشمای عسلی رنگش نگاهم کرد و پیکش رو به پیکم زد: - به سلامتی. لواندانه خندیدم و پیکم رو بردم بالا. طعم گس عرق سگی گلوم رو زد اما مصرانه پیک رو روی میز کوبیدم و به باریستایی که پشت میز بود با لحنی کشدار گفتم: - یکی دیگههه... باریستا نگاه نامطمئنی اول به من و بعد به پسری که تو بغلش بودم و حتی اسمش رو نمیدونستم انداخت و اون پسر سری به معنای تایید براش تکون داد و بعد پیکامون پر شد. به نیمرخ جذابش نگاه کردم و ناخن های تازه کاشت شده‌ام رو روی گردنش کشیدم. سرم رو کنار گوشش بردم و طوری که نفس هام پخش بشه گفتم: - چی میشه اگه وقتی داری خودت رو بهم میکوبی ناخنام رو روی کمرت بکشم و بگم ددی... پلیز فاک می! تند شدن نفس هاش رو حس کردم و سیبک گلوش بالا و پایین میشد. چنگی به کمر برهنه‌ام بخاطر باز بودن لباس زد و گفت: - این و یه پیشنهاد حساب کنم؟! نقاب روی صورتش باعث می‌شد کامل نبینم. اما چشمای جذابی داشت! مردمک هایی که بهم خیره شده و برق می‌زدند! نقابم رو که کج شده بود مرتب کرده و برای دهمین بار از سر شب، لعنت فرستادم به هرچی مهمونی بالماسکه! صورتم رو نزدیکش بردم و مماس با لب هاش نجوا کردم: - دقیقا! توهم زده بودم، یا واقعا چیزی اون پایین داشت متورم میشد؟ لای پاش، بخاطر من باد کرده بود؟! البته خودم هم دست کمی نداشتم و شورت لامبادای توریم حالا حسابی از شدت شهوت خیس شده بود! سرش رو توی گردنم فرو برد و با چشمای خمار شروع کرد بوسه های ریز روی گردنم گذاشتن. سرم رو به عقب تاب دادم و خندیدم. لب هاش داغ بود و من داغ تر... پر از عطش نیاز... کرواتش رو کشیدم و گفتم: - میخوای همینجا ترتیبمو بدی؟ با عطش نگاهم کرد. از چشماش آتیش بود که میزد بیرون و حتی میتونستم نبض زدن رگ های پیشونیش رو حس کنم. لب هاش رو به لب هام نزدیک کرد اما من با شیطنت سرم رو عقب کشیده و پیک بعدی رو رفتم بالا! تا اعماق وجودم سوخت اما لذت بردم از این گرمایی که درونمه. - داری بازیم میدی دختر جون؟ صدای بمش که توی گوشم پیچید به سمتش چرخیدم و گفتم: - اون چیزی که لای پات باد کرده مگه بازی سرش میشه؟ داره تمنا میکنه بریم تو یکی از اتاقای خالی و جرم بدی! برق چشماش خنده‌ روی لب هام نشوند و همون لحظه رو دستاش منو بلند کرد. بی توجه به جمعیتی که وسط می‌رقصیدن حرکت کرد به سمت گوشه‌ی سالن که توسط پله به طبقه‌ی بالا ختم میشد و لحظه‌ی آخر قبل اینکه از پله ها بالا بریم نگاه سرزنشگر پریا و کیوان رو دیدم. پریا لب زد: - داری چه گوهی میخوری! و من بهش توجه نکردم. اونقدر بالا زده بودم که میخواستم زیر پسری که تازه همین امشب باهاش آشنا شده بودم و حتی اسمش رو هم نمیدونستم جر بخورم! https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh - همچین آخ و اوخ میکنی انگار تا به حال لا پاتو واسه کسی باز نکرده بودی! قیافم از درد توی هم پیچید که یهو چشمش به پایین تنه‌ام افتاد. با دیدن خون ناباور گفت: - این... این خون چیه؟ دختر تو باکره بودی؟ هراسون نقابش رو از سر برداشت و نگاهش میخ خونی که سر دیکش آغشته شده، بود که با دیدن چهره‌ی آشناش هینی کشیدم و بی اراده گفتم: - اهورا... سرش رو بلند کرد و با چشمای ریز شده نگاهم کرد: - تو کی هستی؟ دست لرزونم رو به سمت نقابم برده و برش داشتم. با دیدن چهره‌ام خشکش زد. مستی از سرم پریده بود و توی ذهنم فقط یک جمله چرخ می‌خورد "آیسان تو لخت و پتی زیر دشمن خونیت چیکار میکنی؟!" قبل از اینکه اهورا فرصت کنه حرفی بزنه صدای جیغ و فریاد از طبقه‌ی پایین اومد و همه فریاد میکشیدن: "پلیسا ریختن فرار کنید" https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh https://t.me/+Upoz76gfroJiMTdh آیسان توی مهمونی بالماسکه با پسری که حتی چهره‌اش رو ندیده میخوابه اما وقتی اون پسر نقابش رو برمی‌داره میفهمه کسی نیست جز اهورا! دشمن قسم خورده‌ی آیسان و خانواده‌اش! آیسان بکارتش رو دو دستی تقدیم دشمن خونیش کرده! با سر رسیدن پلیس و بهم خوردن مهمونی...
10Loading...
16
_باسنت میخواره؟ با تعجب به ارمین نگاه میکنم -چی؟! یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد: -هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم.. من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم: -با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد... دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد: -تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم.. اروم سینه‌ام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم: -میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟ یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم: _ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و ناله‌ات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو چشمکی میزنه و ادامه میده _ دلم میخواد شب عید دو تا توله‌ای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞 _ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن بهت زده به ارمین نگاه میکنم -چی؟ با جدیت بهم نگاه میکنه _ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه سرم رو با خجالت پایین میندازم -به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا خونسردانه شونه‌ی بالا میندازه _ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه وارفته مینالم -اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره! پوف کلافه ای میکشه _ ای بابا........چاره‌ا‌ی نیست برات وقت پروتز میگیرم بهت زده نگاهش میکنم -اقا گوشه‌ی لبم رو خشن میبوسه _ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینه‌ی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال
10Loading...
17
- یارا که سرشو برگردوند برام بخورش. چشم گرد شد و لب زدم: - اینجا سر میز؟ چشمکی زد و گفت: - تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی. یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم. شلوارش رو پایین کشید و... - باده کو؟ دستم رو کشیدم دور کلاهک آلتش و امیر علی بی قرار لب زد: - رفت بخوابه. اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم! - عه چه زود رفت. خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم و آلتش رو دوباره وارد دهنم کرد. - خوابش میومد. یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد. - لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه! یارا متعجب پرسید: - خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت. ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد! https://t.me/+0SSyCKrUiRxkZGNk https://t.me/+0SSyCKrUiRxkZGNk خیانت و رابطه ی پنهانی🔞♨️ مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی🔥 #پارت‌واقعی‌رمان💦
10Loading...
18
- ارضام کن تا خستگیم بره! نانازم خیارتو میخاد.... با #شهوت به چشم هاش خیره شدم و با لذت لب زدم: - #نانازت همینجوریشم با لمس #انگشتم خیس شده وای بحال اینکه سالارم بخوره بهش. - هین! بی ادب نشو. ابرویی بالا بردم و سرم به سمتش خم کردم چشماش خمار و نیمه باز شده بود. - بی ادب؟ من بی ادبم؟ با لوندی زمزمه کرد: اوهوم چرا اسمشو میاری؟ قهقهه ام هوا رفت، دستم رو بالا بردم و محکم به باسنش کوبیدم. - بدو برو دوشتو بگیر بچه. بغض کرده بهم توپید: -درد داشت وحشی، چرا این قدر محکم زدی؟ سینه های درشت و خوش فرمش و اون #نوکشون که #دلبری میکرد و معلوم بود سفت شدن حسابی تحریکم میکرد. دستی توی #صورتش کشید و توی یه حرکت تاپشو از تنش درآورد و با باز کردن چشماش ، نگاهش به نگاهم گره خورد. اونم انگار فهمید که تنم گر گرفته واسه لمس کردنش که به سمتم خم شد و چنگی به یقه ام زد و منو به سمت خودش کشید. آب دهنش رو قورت داد و با کمی #شرم نالید: -قرار نیست وحشی بازی در بیاری نه؟ با دهن بسته خندیدم و آروم کنار گوشش لب زدم: -وحشی؟ کی؟ من؟ دلخور اخم هاش رو توی هم برد و حرصی غر زد: -نه پس من! هر سری نزدیکم میشی تمام پشتم سیاه و کبود میشه. میشم رو باز کردم و به #باسنش چنگ زدم، جیغ خفه ای زد و رنگ پریده به چشم هام خیره شد. - این که وحشی بازی نیست، فانتزیه! من عاشق اینم که #باسن خوشگلت رو سرخ کنم، اینکه بعدا کبود میشه تقصیر من نیست! کفری سعی کرد فاصله بگیره که زود خم شدم و نوک #سینه اش رو گاز گرفتم، زود به موهام چنگ زد و با استرس گفت: -آوش... محکم گاز نگیریا! به خدا هنوز درد دارن. با یه حرکت بغلش کردم و #نوک #سینه اش رو محکم مکیدم. - آی آوش به خدا عمدی این کار رو می کنی! اینجوری همه ی بدنم کبود میشه... به چشم هاش خیره شدم، زیادی بهش آسون گرفته بودم؟ دستم رو لای پاش کشیدم، با اولین لمس پاهاش به لرز افتادن و صدای ناله هاش بالا رفت... اگه ادامه می دادم همونجا پهن زمین می شد، اون رو آروم روی تخت انداختم و با تحکم گفتم: #داگی شو عروسکم. آب دهنش رو قورت داد و تا خواست اعتراض کنه قاطع گفتم: اعتراض نشنوم، زود #داگی شو. رنگ پریده استایل داگی گرفت و من با لذت به اندام خوشگلش نگاه کردم، مردونگیم رو روی سوراخش میزون کردم که ترسیده جیغ زد: چربش کن اول. #اسپنک محکمی به پشتش زدم و یهویی خودم رو بهش کوبیدم. جیغ بلندی زد که دستم رو روی کمرش کشیدم. - خیلی حرف می زنی عروسک. تا خواست چیزی بگه خودم رو محکم‌تر بهش کوبیدم و... 🔞💯💦🔞💯💦🔞💯💦🔞💯💦 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 🔞💯💦🔞💯💦🔞💯💦🔞💯 همه به اَرش میشناسنم... مربی بدنسازی که خیلیا از خداشونه توی باشگاهم و زیر نظرم باشن اما من با کمک به دختربچه ای باعث شدم که مثل کَنه بهم بچسبه و کم کم...🔞💦
10Loading...
19
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده¹⁶👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☯ @telesmohajat
3 6140Loading...
20
لب خشکیده ی مارا نظری کن جانا جز #لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد
3 74813Loading...
21
تنها چیزی که طعمش هیچ وقت عوض نمي شود دوست داشتن توست♡
3 52210Loading...
22
🧿 افر ویژه 12 ساعته 🧿 ⭐️قیمت ها جهت خرید 👇 ⚔️20 گیگ تک کاربره : 45 تومان😳✅ 💣30 گیگ تک کاربره : 70 تومان 😳✅ 🚨50 گیگ تک کاربره : 110 تومان 😳✅ 🔵100 گیگ دو کاربره: 210 تومان 😳✅ 🥊 نامحدود تک کاربر : 250 تومان 😳✅ 🔗 متصل بر روی تمامی نت ها 🪩 ♨️ سرعت🚀 🚀 📱 پشتیبانی 24 🕰 🟢اول تست کن ☑️ برای گرفتن اکانت تست خرید و مشاوره🛡🪫 @v2rayrG_3RRR 🧑‍💻🔥 عضویت در کانال های اموزشی 👇🏻👇🏻 📣 @V2rayRG 📣 📣 @v2rayng_my2 📣 ✅ این تخفیف فقط تا 12 شب امشب هست ✅
3 5309Loading...
23
میدونی تا آخرش میمونم ..
3 5688Loading...
24
_آبنبات میخوای؟ چشمهاش برق زد سری تکون داد +اوم آله🤤 لبخندخبیثی زدم آبنباتو جلوی چشمهاش بین پاهاش بالاپایین کردم چشماش خمارشدو آهی کشید و...🔞💦 https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh آبنباتو فرو کرد تو بیبیش و ...🍭🤤💦 https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh انگشتشو لای پام بالا و پایین میکرد از شدت شه.وت داشتم میمردم حرکت انگشتشو بیشتر کرد جیغ زدم _ بانو جـرم بده پوزخندی زد و انگشتشو بالا گرفت +با انگشت!؟ نوچ با این جرت میدم از رو میز دیلد.وی کلفتو بیست سانتی برداشت با وحشت جیغی کشیدم که سریع ...💦👅 https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh https://t.me/+wISMpmm-FnBkYjVh جر دادن برده با دیلد.وی کلفت👅🔞 رمان فول سک.سی بدون سانسور سادیسمی مازوخیسمی لزبین بی‌دی‌اس‌ام 💦👅🔞
2 6101Loading...
25
‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_7 - ج.نده رو کی دست بلند میکنی هان؟ - بذار برم نمیذارم ادمی مثل تو دستش بهم بخوره... - از خداتم باید باشه یکی مثل من هرزه ای مثل تو رو بخواد بکنه...شنیدم به نصف پسرای دانشگاه دادی... - به تو چه، تو که ادعای مذهب و دینت میشه چرا میخوای بکنی؟ - همه کردن چرا من نکنم، حالا که انقد ارزونی. - ارزون‌ ننه اته، من به هرکی عشقم بکشه میدم... چونه ام رو با خشم توی‌مشتش گرفت: چه زری زدی، اسم ننه من رو‌ اوردی به زبونت؟ - اگه میخوای ننه ات فحش نخوره بذار من برم. - حالا که این طور شد یه طوری می کنمت که رو زانو هات از در کلاس بزنی بیرون. اینو گفت و انداختم گوشه ای و‌ دستش رفت سمت دکمه شلوارش. حتی تصور این که این بخواد بکنه منو حالم به هم میزد. مطمئن بودم حتی بلند نیست سوراخم رو پیدا کنه. پوزخندی زدم و کم نیاوردم. - باشه سعیت رو بکن ببینم میتونی یا نه. احتمالا به جای سوراخ پایینیم بکنی توی سوراخ گوشم...مرتیکه، زن لخت ندیده. خندید و شلوارش رو در اورد و انداخت یه گوشه. - خواهیم دید... مشغول در اوردن لباس هام شدم اونم همین کار رو کرد. نگاهم رو روی تن و بدن بدون لباسش به گردش در آوردم. با این که مثل پارسا سیکس پک نداشت اما هیکلش عضلانی و چهارشونه بود. توی دلم لعنتی به بختم فرستادم. اخه همینم مونده بود به این نخاله بدم. نگاهم وسط پاهاش متوقف شد هنوز شورتش پاش بود. - چیه بهش زل زدی، دیرته باهاش اشنا شی؟ - بکن ببینمش اگه راست میگی، مطمئنم اندازه دول موشه. این رو گفتم و هرهر زیر خنده زدم و دلم رو گرفتم. پوزخندی زد و شورتش رو مقابل چشم هام در آورد . تو یه لحظه لبخندم روی لب ها خشک شد با چیزی که دیدم. نگاهم خشک شد روی سالار کلفت و سیاه رنگش انقدر بزرگ بود که می تونستم بگم تا حالا با اون همه سک.سی که کرده بودم همچین آ.لتی رو ندیده بودم. - چیه چرا رنگت پرید؟ آب دهنم رو پر سر صدا قورت دادم که اومد جلو تر. آ.لتش رو توی دست گرفت و شروع کرد به مالیدنش. https://t.me/+F7BCDnM68NswZTA0 https://t.me/+F7BCDnM68NswZTA0 https://t.me/+F7BCDnM68NswZTA0 https://t.me/+F7BCDnM68NswZTA0 https://t.me/+F7BCDnM68NswZTA0 پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع س.ک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن سالار کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
2 7864Loading...
26
-بابایی آمپول نه.. دادمهر جون من از امپول میترسم.. آروم خم شد و دم گوشم گفت: -هییییس کوچولو! خودتو شل بگیر توله‌ی من فوبیای امپول داشتم و حتی نمیتونستم فرو رفتن اون سوزن نازک تیز توی پوستم رو تصور کنم. اما نمیتونستم زیر اون هیکل نیرومند و بزرگ دادمهر حتی تکونی بخورم.. با ترس به ملافه چنگ زدم و خومو سفت.گرفتم. باز نالیدم: -بابایی ، دادمهر جونم.. دخترت میترسه..امپول درد داره خیلی توروخدا نزن آییی بدون توجه بهم سرنگ رو پر از داروی تقویتی کرد و پنبه سرد رو روی پشتم میکشید. کنار گوشم پچ زد و گفت: -نوچ نمیشه نزنی! نمیتونی کلفتیمو تو سوراخ لعنتیت تحمل کنی باید قوی بشه تا بتونه کلفتی باباییرو تو خودش تحمل کنی! پس ببند دهنتو و صدات در نیاد! وگرنه یه جوری میزنم که تا عمر داری امپول ببینی جیغ بکشی! با فرو رفتن ناگهانی آمپول تو باس*نم خودمو سفت گرفتم و جیغی زدم. -آی آی باباییی درش بیاررر سوختم آییی با عصبانیت آمپول دیگه ای توی باس.نم فرو کرد و غرید: -گوه خوردی خودتو سفت گرفتی تخ.م سگ! -بابایییی ، دادمهر جونممم... با حرص امپول دیگه ای رو برداشت و... https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk غزل دختر ۱۸ ساله فوق هورنی که با دادمهر بزرگترین مهندس آی تی کشور آشنا میشه و بخاطر داغ بودنش دل دادمهر رو میبره و باهم وارد رابطه میشن اما شیطونیای غزل کار دست رابطشون میده و...💦🔞
3 1560Loading...
27
‍ #پارت_34 #هات‌داغ #بیا‌خودتو‌خالی‌کن امروز هر طور شده باید دکتر خوشتیپو خوشگل بیمارستانو به دام مینداختم چند روز بود همش تو فکرش بودم و بین پام نبض میزد حتی فکرم که بهش میکردم شرتم خیس میشد حسابی به خورم رسیدم و یه عطر سسکی زدم لباسهای پرستاری مو پوشیدمو رفتم تو اتاقش در حالی که دکمه بالای لباسم باز بود و تپلی و سفیدی سینه هام معلوم بود با عشوه گفتم: _آقای دکتر راستش چند روز هست داخل واژنم یه سوزشی حس میکنم گفتم شما آشنا هستید دیگه برای معاینه پیش کس دیگه نرم میشه یه چک بکنید دکتر که چشم از سینه هام برنمیداشت گفت بله حتما دراز بکشید رو تخت پاهاتونو باز کنید با #عشوه #پشتمو کردم بهشو باسنمو دادم بالا شلوارمو دراوردم قشنگ خم شدن تا بهشتم بزنه بیرون یه شرت دلبرم پوشیده بودم که رو خط وسطش دوتا مروارید بود و قشنگ افتاده بود رو بهشتم دراز کشیدمو پاهامو باز کردم دکتر با دیدن ناز تپلم آب دهنشو با صدا قورت داد تکون خوردن خشتکشو میدیدم هر لحظه بزرگ تر میشد انگشتمو گذاشتم رو مرواریدا و با حرکات آروم در حالی که خودمو تکون میدادم زدمش کنار و گفتم: دکتر چیزیم شده انگشتشو گذاشت رو رونم دورانی حرکت داد انقد حالم خراب بود که خیس شده بودم از قصد پامو به خشتکش مالوندم که متوجه حال خرابم شد با شهوت گفت: نگران نباش یکم متورم و حساس شده چشمکی زد و گفت: با چند تا بوس و زبونو حال اساسی مشکلت حل میشه خم شدو زبونشو روش کشید و... https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 ❌❌❌🔞🔞🔞 آخ آه اوووف... صداشو که شنیدم از لای در نگاه کردم داشت با خودش ور میرفت سریع رفتم تو که جیغ زد و دستشو گذاشت جلوش با تخسی گفتم: _دیدم داشتی چکار میکردی با لحن بچه گونش گفت: _توروخدا پسر خاله به مامانم نگو دوام میکنه من همشو تو فیلم دیدم بین پام یه جوری شد خب منم دلم خواست رفتم بغلش کردم و گفتم: _قوربون دلت بشم  به کسی نمیگم فقط به شرطی که اول دستتو از رو هلوت برداری و بعدش هر کاری تو فیلم کردن با هم بکنیم چشماش برق زد و دستشو برداشت با دیدن بین پاش... https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0
3 0141Loading...
28
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 #طغیــانگــــر⚘ #پ94 اعصابم به شدت خورد و متشنج بود . دلم میخواست جیغ بزنم و موهاشو بکنم از شدت سردرگمی و بالاتکلیفی . محکم با حرص خودمو کوبوندم روی پاهاش که اخماش درهم رفت: _وحشی! دوبار دیگه اینطوری کنی عقیم میشم کی حامله ات کنه؟؟ از لابه لای دندونام با خشم گفتم: _شما برو همونی که ۲۰ سال پیش زنت بوده رو حامله کن. ابروهاشو بالا انداخت و خونسرد با چشمای سرد و غمگین گفت: _اگه میتونستم و میدونستم از دستم میره کرده بودم ... از حرفش چشمام سیاهی رفت . دیدم تار شد: _چرا وقتی اونو بعد اینهمه سال عاشقشی دست به یکی دیگه زدی و حامله اش کردی؟؟؟ حتی با دریا هم بودی اونم ازت حامله اس این دیگه چه جور عشقیه؟؟ از عاشقی فقط ادعاشو بلدی؟ تیز نگاهم کرد و با سر اشاره کرد از روی پاهاش کنار برم. خودمو کشیدم روی صندلی کناری و بغ کرده نگاهش کردم که ماشینو روشن کرد و راه انداخت . حتی نگاهمم نکرد هیچ حرفی نزد . گلوم از شدت بغض درد گرفته بود . اب دهنمو صدادار قورت دادم و اروم گفتم: _من نمیام شمال. هیچ عکس العمل تندی نشون نداد. حتی مخالفتم نکرد . همونطور سفت و با صودتی سخت اخم کرده جلوشو نگاه میکرد ک دست راستشو مشت کرده گذاشته بود روی پاش. متوجه شدم مسیرو عوض کرد . وای حالم بدتر شد وقتی دیدم میل و رقبتی هم به این سفر نداره که بریم شمال و انقدر راحت با یه حرف من از نظرش برگشت و اصرار بیشتری نکرد. ریز ریز شروع کردم اشک ریختن . حس میکردم هر دلیلی داشته باشه این ازدواج ، دلیل اصلیش عشق و علاقه نیست ! این بود منو داغ میکرد . گوشیش که زنگ خورد نفس کشیداری کشید و محکم و جدی گفت: _تمومش کن کی روز عقدش انقدر گریه میکنه که تو کردی؟ مگه با شمر عقد کردی؟ _بدبخت تر از من مگه هست؟؟؟ شوهرم نامزد داره ، ۲۰ سال پیش عاشق یکی دیگه بوده ، منو هم اصلا دوست نداره . این کجاش حس خوشبتی داره؟ _کی گفته من تو رو دوست ندارم؟؟ ادم کسی که دوستش نداره رو حامله اش میکنه تا ازش بچه داشته باشه؟؟ عقدش میکنه که جز خودش راهی نداشته باشه؟؟ #ادامه_دارد... ┌┈┈⋆⋅⋅┈┈┈✰┈┈┈⋅⋅⋆┈┈┐ 🍃🌹 🌹🍃 └┈┈⋆⋅⋅┈┈┈✰┈┈┈⋅⋅⋆┈┈┘
3 74512Loading...
29
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده ¹⁵👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
3 7630Loading...
30
Eɪᴛʜᴇʀ Mᴀʀʏ ᴏʀ ʏᴏᴜ Oʀ ᴍᴇ ᴡɪᴛʜ ʏᴏᴜ یا مرڪَ یا تو ، یا من با تو♡
4 0184Loading...
31
I ᴡᴀɴᴛ ᴀ ʜᴇᴀʀᴛ ғᴏʀ ʟᴏᴠᴇ Wɪᴛʜ ʏᴏᴜʀ ᴀʀᴍs دلـم يڪ بغـل عشـق می خواهد ، بـا لـذت آغـوش تـو...!
4 0009Loading...
32
تنها چیزی که طعمش هیچ وقت عوض نمي شود دوست داشتن توست♡
4 05112Loading...
33
هنوز انتخاب قلبمی بهترین اشتباه من ..
4 00110Loading...
34
-تا دسته توش بودی بعد میگی نکردمش؟ بابا با حرص اینو میگه و من بیخیال سیگارم رو توی جا سیگاری خاموش میکنم. -منم پسر تو ام بابا! تو تا بیضه توی ننه‌شی من چیزی گفتم؟ اخم کرد و لگد محکمی به پام کوبید. -ببند دهنتو.شیدا خواهرته مردک. چطور میتونی شبا بکشونیش توی تخت؟ پوزخند بیخ لب‌هام جا گرفت: -دخترِ زنته! مامان منو امون ندادی تا یه خواهر واسه‌م به دنیا بیاره! انداختیش دور. حرص زده و پر خشم چنگال رو از کنار خیارها برداشت سمتم پرتاب کرد. -کاش من عقیم میشدم تخم تو رو نمیکاشتم که بشی جلاد من و این مادر و دختر. خندیدم و پاهامو از روی میز پایین آوردم. -حرص و جوش نخور کمرت خشک میشه باباااا، نیت کردم همزمان با ننه‌ش جفتمون حامله شون کنیم. از جا پاشد و انگشت تهدیدش رو طرفم گرفت. -همین فردا میبریش بکارتشو بدوزن شایان. دختره هنوز هجده سالش نشده بعد لای پای تو... بین حرفش پریدم و از جا بلند شدم. -پرده شو زدم که راحت باهاش حال کنم، حالا ببرم بدوزمش؟ کصخلم؟ -دختره جوونه شایان. بسه هرچی مثل مامانت هرز پریدی. همین یه جمله اش خط قرمزم بود. اون با مادر هرزه ی شیدا به مادرم خیانت کرده بود. -هرز پریدن ندیدی پس! شیدا رو از زیرم بیرون بکشی دودمانتو به باد میدم جناب پدر. می‌دونست از من بر میاد!با چشمای ریز شده نگاهم کرد. از خونه بیرون رفتم و شماره گرفتم. -اسپری تاخیری بفرست در خونه‌م. و تماس رو روی پسرک قطع کردم. تا صبح به شیدای عزیز دردونه شون امون نمی‌دادم. باید حامله میشد و بچه ی منو به این دنیا می‌آورد! https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 بهم میگفتن خواهرته! اما من با هر بار دیدن عکساش، همه‌ی تنم پر از هوس میشد. برگشتم ایران تا اونو مال خودم کنم. شبونه به اتاقش رفتم و بکارتش رو گرفتم. حالا خواهر ناتنیم مال من شده بود! زن شایان! از همه پنهون کردیم تا وقتی که منو توی اتاقش دیدن اونم وقتی که همه ی مردونگیم رو واردش کرده بودم! https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/joinchat/R6SAJGibtZc1OTQ0 این رمان چند بار به خاطر صحنه های بازش فیلتر شده! لطفا برای عضویت عجله کنید ❌🔞
3 3021Loading...
35
سینه های پرستار برادر زاده اش رو موقع شیر دادن به بچه میبینه و جوری ترتیبشو میده که دختره راهی بیمارستان میشه🔞💦 https://t.me/+3ntkdZrUrwg3MGJk https://t.me/+3ntkdZrUrwg3MGJk -تو مگه شیر داری که سینه‌تو گذاشتی دهن بچه؟ ترسیده هینی کشیدم و تا خواستم لباسمو عوض کنم مچ دستمو گرفت ابروهاش به هم نزدیک تر شد و دوباره گفت: کری دختر؟ سینت دهن برادرزاده ام چیکار میکنه؟؟ ترسیده و خجالت زده گفتم: هی...هیچی آقا... بچه.... گریه میکرد... خانم جون گفت اینجوری آروم میشه -تو دهات شما پستونک اختراع نشده؟ مگه شیر داری که سینتو انداختی بیرون؟ کم مونده بود بزنم زیر گریه. فشار دستش از یه طرف داشت استخون مچم رو میشکست شرم سینه ی برهنم از یه طرف دیگه -لال شدی سوین؟؟ لرزون گفتم : بچه رو شیر خشک دادم... سیر شده.... اینجوری راحت میخوابه نگاهی به ساروین انداخت و از بغلم بیرونش کشید بچه رو آروم روی تخت گذاشت که تا خواستم دکمه ی لباسمو ببندم با صداش از جا پریدم -بهت اجازه دادم؟ هول شده گفتم : آخه.... آقا حسام.... چرخید سمتم و گفت : بچه رو آروم کردی، نمیخوای به عموی بچه رسیدگی کنی؟ قبل از اینکه چیزی بگم خیز برداشت سمتم و سینمو بین انگشتاش فشار داد آخ آرومی گفتم که سر خم کرد و گفت : اخ؟ فقط باید زیر گوشم ناله کنی دختر! فکر نمیکردم دختری که زورکی صیغم کردن همچین بدنی داره مچ هر دو دستم رو با یه دستش گرفت و بقیه دکمه ها رو باز کرد تقلا کردنم بی فایده بود سرشو توی گردنم فرو کرد و عمیق بو کشید -تا الان خیال میکردم فقط بوی گاو و گوسفند میدی! این بوی نارگیل آدمو دیوونه میکنه دندوناشو توی گردنم فرو کرد -آییی.... آقا حسام.... تو رو خدا... -وا بده دختر! امشب بدجور زدم بالا سینمو ول کرد و دستش پایین تر رفت. پایین تنمو چنگ زد که ضعف کردم دکمه ی شلوارمو باز کرد و با حس داغی دستش لرزیدم -بیبی! انقد زود خیس کردی؟ -من.... من فقط پرستار بچم... خانم جون گفت نباید.... آخ.... نباید بذارم... اتفاقی بیفته -خانم جون الان اینجاست؟ کسی چیزی نمی‌فهمه اگه دهنت قرص باشه لباشو روی نیپلم گذاشت و با شدت مکید زانوهام لرزید که کمرمو محکم گرفت و انگشتاتو بیشتر لای پام تکون داد هولم داد روی تخت و کمربندشو باز کرد -دیشب که تینا اینجا بود فهمیدم از لای در نگاه میکنی. با خودت ور رفتی؟ میگفتی دلت میخواد! باور کن من پرستار کوچولوی خونمو ترجیح میدم به جنده های خیابونی کمربندشو دور دستام بست و شلوارمو در آورد -اوفففف یه هلوی تپل صورتی خیس! سالارشو از بین زیپ شلوارش در آورد و آروم فشار داد که جیغم بلند شد نیشخندی زد و گفت : باکره بودی؟ از امشب هرشب مهمون تخت خودمی... ضربه ی دیگه ای زد که چشمام سیاهی رفت و جاری شدن خون رو بین پام حس کردم سیلی آرومی به صورتم زد و کنار گوشم غرید: وقت خواب نیست... یه جوری ناله کن که با فکر کردن به صدات راست کنم سوین اه بلندی کشیدم و نتونستم بیشتر مقاومت کنم. پلکام روی هم افتاد و دیگه چیزی نفهمیدم.... https://t.me/+3ntkdZrUrwg3MGJk https://t.me/+3ntkdZrUrwg3MGJk https://t.me/+3ntkdZrUrwg3MGJk قرار بود فقط پرستار برادرزاده اش باشم ولی یه شب خفتم کرد و همه خیال کردن نقشه کشیدم واسه وارث دولت شاهی‌ها...🔥 از خونه پرتم کردن بیرون و نمی‌دونستند با نطفه ی تو شکمم آواره ی خیابون شدم اما یه شب..🔞
3 3591Loading...
36
_ هم زنش ، هم دوست‌دخترش هر دو تو ماشین تصادفی گیر کردن. کدومو نجات میده؟ _ آمبولانسم تو این ترافیک نمی‌رسه تا بالا یکیشون حتما می‌میره گیج بودم و تار می‌دیدم سرم رو آسفالت بود و ماشین چپ شده بود بوی خون تمام مشاممو پر کرده بود سعی کردم به یاد بیارم چی شده... "جواب آزمایشم اومد حامله بودم اول به سقط فکر کردم اما مگه من می‌تونستم بکشمش؟ بچه‌ی آلپ‌ارسلان رو ، ثمره عشقم رو اینبار به خودکشی فکر کردم اما چرا برای آخرین بار امتحان نکنم؟ رفتم شرکتِ آلپ‌ارسلان ترگل رو دیدم که از شرکت بیرون زد سوار ماشینش شدم با گریه بهش التماس کردم گفتم حاملم! گفتم از زندگیم بره بیرون گفتم اگر اون نباشه شاید آلپ‌ارسلان منو بچشو دوست داشته باشه گفتم حاضرم طلاهای ناچیز سر عقدم رو بهش بدم خندید گفت بچمو می‌کشه! گفتم اگر همچین کاری کنه برای همیشه از چشمِ ارسلان میفته پوزخند زد و گفت نمیفته! نمیفته اگر ارسلان باور کنه همه چیز اتفاق بوده فرمون رو چرخوند ماشین به تریلی برخورد کرد و بعد همه چیز سیاه شد" _ ترگــــــــــــل ... کجایی ترگل؟ با درد آه کشیدم .صدای آلپ‌ارسلان بود شوهرِ من! براش مهم نبود منم تو این ماشین گیر افتادم؟ به خودم دلداری دادم نمی‌دونه ... نمی‌دونه منم باهاشم صدای نگهبان برج اومد _ آقا هم ترگل خانوم هم دلارای خانوم تو ماشینن ماشین سمتِ دلارای خانوم چپ شد صددرصد ایشون وضعشون اورژانسی‌تره لبخند زدم . الان میگه! الان میگه زنمو نجات بدید ارسلان با خشم عربده زد _ زنگ بزن بادیگاردا ، قبل اومدن آمبولانس ترگل رو از ماشین میکشید بیرون وگرنه روزگارتونو سیاه می‌کنم نگهبان آرام پچ زد _ پس ... پس زنتون چی آقا؟ تلخ لبخند زدم بوی خون بیشتر شد و پلکام روی هم افتاد انگار خدا هم دلش به حالم سوخت و جونم رو گرفت تا بیش از این زجر نکشم... 3 پارت‌ بعد👇💔💔💔💔💔💔💔 مامور آمبولانس از حضار پرسید _ مسدوم کجاست؟ آلپ‌ارسلان با نگرانی ترگل را که هوشیار روی زمین نشسته بود نشان داد _ اینجاست مأمور آمبولانس ترگل را معاینه کرد _ مشکل خاصی نیست ارسلان نگران پرسید _ نمیشه انتقالش بدید بیمارستان؟ _ ضربه‌ای به سر نخورده آقای محترم ، هوشیارم هستن ، نیازی نیست نگهبان با اضطراب گفت _ خانوم هنوز تو ماشینن مأمور‌های اورژانس از جا پریدند _ کسی تو ماشین مونده؟ زنی از دور جیغ کشید _ بنزین ریخته ، الان آتیش میگیره مامورها سمت ماشین دویدند آلپ‌ارسلان با شنیدن کلمه ی آتش حس کرد قلبش از جا کنده شد ناخوداگاه سمت اتومبیل راه افتاد که ترگل دستش را کشید و صدایش را مظلوم کرد _ ارس ... نمیدونم چی شد به خدا یهو دیوونه شد فرمونو چرخوند میخواست بکشم... خیلی ترسیدم ارسلان کلافه دستش را پس زد _ باشه عزیزم ، حالا که خوبی صبر کن کمک کنم از ماشین بکشمش بیرون حالش بهتر بشه تقاص این غلطشو پس میده با قدم هایی لرزان سمت ماشین رفت یکی از مامورین فریاد زد _ چرا زودتر نمیگید یکی تو ماشین مونده؟ اون خانوم حالشون خوب بود نیازی به رسیدگی نداشتن فردی که تو ماشین مونده خطر داره مردم جمع شدند. مامور فریاد کشید _ کمک کنید ماشین رو از زمین فاصله بدیم چند مرد جلو دویدند ارسلان نگران جلو رفت که مردی ناشناس طعنه زد _ شما زحمت نکش آقای خوش غیرت! ارسلان عصبی یقه‌اش را چنگ زد _ چی گوه میخوری تو؟ زنمه زنم! دختر جوانی از کنار پیاده رو صدایش را بالا برد _ زنت اونیه که از اون موقع نگرانش بودی نه این بیچاره! مامور بی توجه به آن ها دخترک را بیرون کشید و فریاد زد _ کمک بفرستید ، ممکنه خونریزی داخلی داشته باشه آلپ‌ارسلان بهت زده زمزمه کرد _ یعنی چی؟ ترگل سالمه که چرا دلی... جمله اش را ادامه نداد بدن خونی و آش و لاش دلارای را روی زمین خواباندند ناخواسته زمزمه کرد _ یا ابولفضل وجدانش فریاد کشید "ترگل گفت خودش فرمون رو چرخونده ، تقصیر خودشه" ناخواسته کنارش زانو زد و پرسید _ زندست؟ مامور بی توجه به او رو به همکارش فریاد زد _ باید سریع برسه بخش اورژانس ، حامله‌ست https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 پارت واقعی رمانه😭 بخون نبود لفت بده!
3 5111Loading...
37
سینه های تازه جوانه زده اش از پشت تیشرت سفیدش مشخص بود با اخم و غیرت جلو رفت و دست تپل مریم را گرفت -برو خونتون دیگه بسه چقدر با پسرا بازی می کنی. او پسر منزوی کوچه بود به خاطر اخلاقش با کسی جوش نمی خورد و فقط با مریم خوب بود ان هم به خاطر سیریش بودن و بامزه بازی هایش! مریم زبانش را بیرون اورد: -به تو چه اصن چون با تو بازی نمیکنم حسودی می کنی؟ از غفلت شهاب استفاده کرد و به سمت پسرها رفت شهاب روی سنگ بلوک کنار دیوار نشست و با دیدن بدن به بلوغ رسیده اش که به چشم می امد حرص خورد -ایول گل زدم گل گل گل لعنتی بالا و پایین که می پرید آن توپک های کوچک هم تکان می خوردند -دیدی شهاب عجب گلی زدم و همان لحظه که داشت به سمت او می دوید پاهایش پیچ خوردند و روی زمین افتاد شهاب سریع به سمتش دوید -چیشد جوجه پاشو ببینمت شهاب همیشه نازش را می خرید و او خوب بلد بود خودش را برای او لوس کند با وجود شهاب هیچکس در محل نگاه چپ به او نمی انداخت خاک لباسش را تکاند و حین ضربه زدن به لباسش دستش به جاهای ممنوعه ی دخترک می خورد -هزار بار نگفتم فوتبال مخصوص دخترا نیست؟ الان خوبت شد افتادی گند خورد به هیکلت؟ مریم با ناز لب برچید: -شهاب جونی دعوام نکن غصم می شه شهاب با خنده ی کجی نگاهش کرد و دستش را گرفت -پیشی لوس او را به سمت خانه شان برد -برو خونه خودتو تمیز کن مریم اما بی خبر از همه جا لباسش را بالا داد و رو به شهاب گفت -شهاب جونی می می هام درد گرفتن وقتی خوردم زمین مثل زانوم که اون دفعه بوسش کردی خوب شه میشه اینا رو هم بوس کنی؟ شهاب آب دهانش را قورت داد و با دیدن نوک کوچک سینه اش.... *** -آرزو بیا زیپ لباسمو باز کن نوشیدنی ریخت روش باید عوضش کنم! دست بزرگ و گرمی پشتش نشست و بعد صدایی مردانه بیخ گوشش -هنوزم به سوتین اعتقادی نداری خانم دکتر؟ هینی کشید و به عقب برگشت با دیدن مردی اشنا و جذاب دهانش باز ماند -تو... تو اینجا چکار می کنی کی بهت اجازه داد وارد اتاق یه خانم نامحرم بشی؟ شهاب لبخند کجی زد و زیپ پیراهنش را با یک حرکت پایین کشید -نامحرم؟ تو از همون روزی که لباستو دادی بالا گفتی نوک سینه هاتو بوس کنم محرمم شدی خانم دکتر! خدای بزرگ او همان شهاب بچگی هایش بود؟ https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0 https://t.me/+fdlsT8ill_k3ZTg0
3 3142Loading...
38
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده¹⁵👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☯ @telesmohajat
3 6450Loading...
39
دلـم می خواهد چنان بنوشمت کہ در استخوانم حل شوی...
4 1636Loading...
40
Bugüne Hoş Geldiniz Her Günün Şafağı Mutluluğun Yeniden Dğuşu Günaydın 🌸💗 🍃 به امروز خوش آمدین 🌸 سپیده ی هر صبح 🍃 طلوع دوباره خوشبختی‌ست 🌸 صبحتون بخیر
4 2849Loading...
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده¹⁷👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni@telesmohajat
Show all...
00:06
Video unavailableShow in Telegram
♥️ کشنده ترین ترکیب دیدنِ لبخند و چشمایِ زوم شده‌ی تو تو صورت منه ♥️ ♥️
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
♥️ حتي وسط شلوغياي روزمرگيمم اولويتم تويي.. ♥️ ♥️
Show all...
🧿 افر ویژه 12 ساعته 🧿 ⭐️قیمت ها جهت خرید 👇 ⚔️20 گیگ تک کاربره : 45 تومان😳✅ 💣30 گیگ تک کاربره : 70 تومان 😳✅ 🚨50 گیگ تک کاربره : 110 تومان 😳✅ 🔵100 گیگ دو کاربره: 210 تومان 😳✅ 🥊 نامحدود تک کاربر : 250 تومان 😳✅ 🔗 متصل بر روی تمامی نت ها 🪩 ♨️ سرعت🚀 🚀 📱 پشتیبانی 24 🕰 🟢اول تست کن ☑️ برای گرفتن اکانت تست خرید و مشاوره🛡🪫 @v2rayrG_3RRR 🧑‍💻🔥 عضویت در کانال های اموزشی 👇🏻👇🏻 📣 @V2rayRG 📣 📣 @v2rayng_my2 📣 ✅ این تخفیف فقط تا 12 شب امشب هست ✅
Show all...
00:19
Video unavailableShow in Telegram
بیا برگردیم بهم من حاضرم ..
Show all...
00:07
Video unavailableShow in Telegram
#بیمارستان_سکس💦🍆 مامان منو پشت پرده هل داد و شلوارم و پایین کشید -دکتر یجور پرده شو بدوز که نامزدش نفهمه عروسی بهم‌بخوره ،باباش بفهمه میکشتش روی تخت درازکشیدم وپاهام رو با خجالت بستم که دکتربا نگاه هیزی لای پاهام نشست _پاهاتو باز کن کوچولو ...چجوری پرده تو زدی؟ با خودت ور رفتی؟ با خجالت سرم و پایین انداختم _من...من... رو به مامانم گفت: -شما بیرون باشید پیش شما خجالت میکشه من حلش میکنم بین پاهای لختم وایساد _مگه برای دوخت پردت نیومدی؟پس راستش و بهم بگو تا پرده تو خوب بدوزم نامزدت نفهمه باخجالت و هزار بدبختی پاهامو بازکردم و دکتر زبونش و روی تپل باد کرده م کشید _از این به بعد اونجات نبض زد با خودت ور نرو بیا من خوبت میکنم سرمو باخجالت تکون دادم که پوزخندی زدوگفت _اگه‌نامزدت بفهمه پلمپ نامزدش رو قبلا کس دیگه ایی واکرده چکار میکنه؟ چشمام هراسیده شد و باترس بهش زل زدم _اگه میخوای بهش نگم بایدقبلش یه حالیم به من بدی قبل ازاینکه بخوام حرفی بزنم مردونگی کلفتش رو توی نازم هل دادو..🔞💦 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0
Show all...
00:11
Video unavailableShow in Telegram
-ددی نازمو میقولی؟ مزه نارنگی میده ها. در حالی که واژنم رو می مالیدم، ادامه دادم: - اصلا نظرت راجع به 69 چیه؟ بقول بقول؟ نیشخندی زد. - که میخوای ناز تو بخورم بچه؟ چشم بسته و با لذت تصورش کردم. - اومممم... آره، تا حالا نقولدی برای بیبی ت... هنوز حرفم تموم نشده بود که یهو به شکم خوابوندم و پلاگ سایز بزرگی رو وارد سوراخ پشتم کرد. - یک ساعت وقت داری کل خونه رو تمیز کنی،  دست به پلاگت بزنی یا خودارضایی کنی تا یکماه از ارضا خبری نیست بیبی گرل! https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 از ددیش میخواد براش بخوره اما با پلاگ سوپرایز میشه...🤣🙈🔞 یه لیتل خنگ که همش برای خودش تنبیه درست میکنه 🥹😈 https://t.me/+6SBXgQtyUhU1MzU0 محیا دختری که عاشق دوست جذاب و مرموز پدرش میشه و سعی داره باهاش وارد رابطه بشه،  غافل از اینکه اون یه مرد عادی نیست و فیتیش های جنسی خاص خودش رو داره🔞
Show all...
00:07
Video unavailableShow in Telegram
#گی #عاشقانه 😍😍🥰 پرستار برادر فلجه دوست پسر مرحومش میشه تا ازش مواظبت کنه، فکر می کنه تموم دم و دستگاه پسره خوابیده ولی نمی دونه شیر بین پاهای امیرعلی هر لحظه آماده است تا سوراخ تنگش رو پاره کنه😁  ❌🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0 لیسی به گردن اش زد و دستش رو روی نیپل های برجسته اش کشید. _با خودت گفتی این که فلجه، دم و دستگاش کار نمی کنه، نمی تونه بلایی سر من بیاره، پس بذار جلوش راحت باشم، بذار دلبری بکنم تا اذیت بشه. فکر کردی نمی تونم کاری باهات بکنم آره؟! دستش رو آروم از سینه اش تا سوراخ تنگش کشید. حبس شدن نفس ماهان رو به وضوح زیر قفسه ی سینه اش حس کرد. _بهت نگفته بودن دچار فلج موقت شدم و قراره به روز کامل سر پا بشم هان؟! انگشتش رو دورانی دور سوراخش تاب داد و صدای ناله ی تحریک شده اش رو زیر گوشش شنید. _فکر نمی کردی یه روز تاوان اون شیطنت ها، رقصیدن ها و لخت شدن هات رو میدی؟! فکر نمی کردی یه روز بیوفتی زیر دست و پای من فلج و آه و ناله کنی! انگشتش رو تا انتها داخل کرد. _امروز انقدر می کنمت تا بفهمی شیطنت کردن جلوی یه آدم به اصطلاح فلج چه تاوانی داره. می خوام ابن سوراخ تنگ و بکر رو انقدر گشاد کنم که تا یه هفته نتونی راه بری! https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0
Show all...
#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 https://t.me/+fpSfnB36dQg4YmM0 من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
Show all...
غـمـزهِ شیـطـان

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

00:14
Video unavailableShow in Telegram
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده ¹⁶👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Show all...