457
Subscribers
+324 hours
+47 days
+6330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
نقاشی عجیبی ست
هر دستمالی را
حتی سیاه
بر شیشه ها که می کشم
آسمان آبی می شود!
حمیدرضا شکارسری
👏 2
تق تق تق تق دٓرت صدا کرد مرا
از هستی ساده ، جابجا کرد مرا
در مرکز آتشی که اقیانوس است
بر دست نشانده و رها کرد مرا
رحمان کاظمی
👏 1
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
حافظ
درودی پرمهر پیشکش شما اهالی سبز اندیش
صبح تون بخیر و شادی
طلوع عشق و زندگی بر شما فرخنده باد
بهار است. فصل زایش زیبای ها ، و موسم عاشقی
امید دل هایتانبسان سر سبزی بهار همواره سرشار از عشق به زندگی باشد
#ساختار وارگانیزم غزل حسین منزوی
شكوفههای هلو رُسته روی پيرهنت
دوباره صورتی ِصورتی ست باغ تنت
دوباره خواب مرا میبرد كه تا برسم
به روز صورتیات رنگ مهربان شدنت
چه روزی آه چه روزی كه هر نسيم وزيـد
گلی سپـرد به من پيش رنگ پيرهنت
چه روزی آه چه روزی كه هر پرنده رسيد
نوكی به پنجره زد پيشباز در زدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شكوفه كرد دوباره به شوق آمدنت
درخت، شكل تو بود و تو مثل آينهاش
شكوفههای هلو رُسته روی پيرهنت
و از بهشت ترين شاخه روی گونه ی چپ
شكوفهای زده بودی به موی پُرشكنت
پرندهاي كه پريد از دهان بوسهي من
نشست زمزمهگر روی بوسهی دهنت
شكوفه كردی و بی اختيار گفتم آه
چقدر صورتیِ ِ صورتی ست باغ تنت
ساختار وارگانیزم شعر یا فرم ذهنی و زبانی شعر حسین منزوی هماهنگ است. وحدت تاثیر عاطفی آن پس از هرخوانش بیشتر احساس می شود.تجربه فردی تشخص یافته شاعر ،تجسم عاطفی یافته است .غزلی که روایت عاشقانگی و توصیف تنانگی است . اگرچه ساختار شعر ،مکانیکی است یعنی قالب از پیش تعیین شده دارد تعداد ابیات و ارتباط دو مصرع و جای قافیه به عنوان ضربه تمام کننده معناودموسیقی هر بیت مشخص است . آیا با این همه محدودیت های وزنی و موسیقایی ،شاعر می تواند آنگونه که می اندیشد و احساس می کند سخن بگوید؟مخاطب غزل می تواند با او احساس همدلی و این همانی کند یعنی با تجربه عاطفی که در سراسر غزل تنیده شده همراه شود؟ خوانشی که از این غزل دارم براین باورم که شاعر به دلیل تسلط بر زبان چشم اندازهای نحوی و زبان گفتار و مهارتی که از تلفیق زبان ادبی و گفتاری امروز پیدا کرده است توانسته مخاطب را تا پایان غزلی با لذت زیبایی شناسانه ی خود همراه کند . ارتباط عناصر خیال در محور عمودی یعنی ارتباط همه ابیات غزل با همدیگر قابل توجه است .ارتباط عناصر خیال و واژگان در محور افقی نیز یکپارچگی عاطفی و تصویری انسجام یافته ای دارد .شرم عاشقانه معشوق ، فضایی ایجاد کرده که با رنگ پیراهن او و رنگ شکوفه درخت هلو ورنگ گلی که نسیم به دست شاعر می سپارد تناسب تام و تمامی دارد همین تناسب رنگهای پیرامونی ،فضای غزل را انسجام ذهنی وعاطفی می بخشد که وحدت تاثیر غزل را سبب می شود.ارگانیزم شعر یعنی حرکت پیوسته و متناسب تصاویر شعر برای تجسم بخشیدن به تجربه عاطفی شاعر و یکپارچگی آن است .پرنده ای که به پنجره نک می زند نیز با شوق دیدار شاعر هماهنگ و همدل است .بوسه ی شاعر نیز مثل پرنده ای زمزمه می کند که صدای بوسه را به زمزمه پرنده همانند کرده است. در پایان شعر نیز به رنگ محبوب و دلپذیر شاعر ختم می شود که دوست دارد همه جهان اطراف را به شکل شرم وشوق عاشقانه معشوق بدل کند . با این خوانش می توان دریافت که غزل با همه محدودیت های ساختاری که دارد هنوز می تواند لذت های زیبایی شناسانه را بازآفرینی کند .
رحمان کاظمی
شكوفههای هلو رُسته روی پيرهنت
دوباره صورتی ِصورتی ست باغ تنت
دوباره خواب مرا میبرد كه تا برسم
به روز صورتیات رنگ مهربان شدنت
چه روزی آه چه روزی كه هر نسيم وزيـد
گلی سپـرد به من پيش رنگ پيرهنت
چه روزی آه چه روزی كه هر پرنده رسيد
نوكی به پنجره زد پيشباز در زدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شكوفه كرد دوباره به شوق آمدنت
درخت، شكل تو بود و تو مثل آينهاش
شكوفههای هلو رُسته روی پيرهنت
و از بهشت ترين شاخه روی گونه ی چپ
شكوفهای زده بودی به موی پُرشكنت
پرندهاي كه پريد از دهان بوسهي من
نشست زمزمهگر روی بوسهی دهنت
□
شكوفه كردی و بی اختيار گفتم آه
چقدر صورتیِ ِ صورتی ست باغ تنت
حسین منزوی
من تاک به جان آمده از پاییزم
تو خاک منی از تو کجا بگریزم
یا دست ترا بده بدستم برخیز
یا دست مرا بگیر تا برخیزم
رحیم رسولی
باد ما را خواهد برد
وقتی پرنده ها
هرروز ما را
با نام مستعارمان صدا می کنند
کلاغ های عقاب نشان
باد ما را خواهد برد
با این پرهای اضافه
که به دُممان بسته ایم
و با قارفار های وقت و بی وقت
وقتی
حوصلهی آسمان را سر برده ایم
ما که هر شب
بعد از خواب
برای همسایهی چند کوچه بالاتر
دسته گل می فرستیم
و به سخاوتش امید داریم
حتما
او هم در کاسه ما چیزی خواهد گذاشت.
محمدنیکوعقیده_رودمعجنی
کاش می توانستم
سرم را بردارم
و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم
در تاریکیِ یک گنجه خالی
و درش را قفل کنم
و آنگاه روی شانه هایم
در جای سرم
چناری بکارم
و برای یک هفته در سایه سارش
بیاسایم
ناظم حکمت
عقل اگر صد انجمن ، تدبیر روشن میکند:
فکرِ مجنون سطری از زنجیر روشن میکند
،،،،،،،،،،،،
میشود ظاهر به پیری ، معنیِ طولِ اَمَل
جوهرِ این موُ صفایِ شیر روشن میکند
غافلان را نورِ تحقیق از سوادِ فقر نیست
توتیا ، کِی دیدهٔ تصویر ، روشن میکند؟
از رگِ گُل ، میتوان فهمید ، مضمونِ بهار
فیضِ معنی هایِ ما ، تحریرِ روشن میکند
ناله امشب میخَلَد ، در دل زِ ضعفِ پیری اَم
شمع بیدادِ کمان را ، تیر روشن میکند
،،،،،،،،،،،،
از عرَق بر جبههٔ افسون ، چراغان خوانده ایم
بزمِ ما را خجلتِ تقصیر ، روشن میکند
انتظارِ فیضِ عشق ، از خامیِ خود میکشیم
چوبِ تر را سعیِ آتش ، دیر روشن میکند
هیچکس بر در نزَد «بیدل» زِ زندانگاهِ چرخ
عجزِ ما این خانهِ دلگیر ، روشن میکند
بیدل دهلوی
مرا ببخش اگر
نتوانستم
بیشتر از این برایت جوان بمانم
تقصیرِ روزگار بود
روزهای نیامدنت را
روی دیوارِ صورتم خط می کشید...!
مینا آقازاده