حچايات

يا ليته يعلم 🎤 فايا يونان بدان عزیز برسان که در ژرفای دل جای دارد و من اگر او را نبینم به دیدارش نایل می‌آیم حتی اگر دور از من سکنا گزیند دیدگانم با دیدنش پیوسته است کاش بداند من او را به یادم نمی‌آورم چگونه او را به یاد بیاورم وقتی او را فراموش نکردم؟ --------‐--------- أبلِغ عَزيزاً في ثنايا القلبِ مَنزله أني وإن كُنتُ لا ألقاهُ ألقاءُ وإن طرفي موصولٌ برؤيتهِ وإن تباعد عَن سُكناي سُكناهُ يا ليته يعلمُ أني لستُ أذكرهُ وكيف أذكرهُ إذ لستُ أنساهُ @al_nakhla

مگذار چشمانمان دلتنگ رخسارت شود. فلا تدع أعيننا تشتاق إلى وجهك. @al_nakhla

الآن ترحل 🎤 ولاء الجندي ✏️ دارين شبير 🎼 محمود عيد اکنون تو می‌روی پس از آنکه مرا استعمار کردی و می‌گویی پوزش می‌خواهم - سرنوشت چنین است می‌گذری و تپش دل وابسته‌ی توست ومی‌دانی عشقت استعمار است هیچ بهانه‌ای مرا بر ناچاریِ تو قانع نمی‌کند بهانه‌ها در عشق با من کارساز نیست دنیا بر ما چرخید و تو مرا رها کردی و فردا نقشها عوض می‌شوند اگر عشقت را چیره می‌پنداری همانا خداوند بر بندگانش غالب است اگر دلم را عاشق می‌پنداری همانا عشق به مانند تو ننگ است ای آنی که جان را در اوج عشق زخم زدی و دل از تو به سرسام گرفتار شد عشق برای شجاعان است پس برو و دور شو و برای آنان که در عشق آزاده‌اند، میدان گشا --‐-------------- الآن تَرحلُ بعدما استعمرتني وتقول وتقول عذراً إنَّها الأقدار تمضي ونبضُ القلبِ فيكَ معلّقٌ وتعي بأن غرامَكَ استعمارُ الآن تَرحلُ بعدما استعمرتني وتقول وتقول عذراً إنَّها الأقدار لا عُذرَ يُقنعُني بأنّك مُجبَرٌ في الحُبِّ لا تُجدي معي الأعذارُ دارت بنا الدنيا وأنتَ خذلتني وغداً بها تتبدَّلُ الأدوارُ إن كنت تَحسَبُ أن حبَّك قاهرٌ فالله فوق عِبادِهِ قهّار أو كنتَ تحسبُ أن قلبيَ مُغرمٌ فَغرامُ مثلِكَ في الحقيقةِ عارُ يا من طعنتَ الروحَ في عِز الهوى وأصابَ هذا القلبَ منكَ دوارُ الحُب للشجعانِ فارْحَل وابْتعد وافسحْ لِمن هُم في الهوا أحرارُ @al_nakhla

يا غزالي 🎤 صباح فخري ✏️ امين بن خالد الجندي ای آهوی من چگونه تو را از من دور کردند جدایمان ساختند و به هجرانت مرا خوی دادند فریاد زدم: دلبرم مدارا کن گفت: نه گفتم: ای آهوی بیابانها دوستی را پاس بدار گفت: دلباخته، شکوه‌ی دوری نمی‌کند گفتم: اشک برایم کافی است گفت: ای دروغگو ای آهویی که در زیبایی چون تو نیست چه کس کشتنِ مرا برایت روا دانست گفتم: مگر تو به یاری عشق نمی‌ورزم هجران را به تو آموختند تا تو را بدان رساندند ---‐------- يا غزالي كيف عني أبعدوك شتتوا شملي وهجري عودوك صحت رفقا يا حبيبي قال لا قلت راعي الود يا ريم الفلا قال من يهوى فلا يشكو القلا  قلت حسبي مدمعي قال سفوك يا غزالا بالبها ما أجملك  يا ترى في قتلتي من حلل لك قلت لا أعشق خلاً ما خلاك  علموك الهجر حتى وصلوك @al_nakhla

چیست این گمگشتگی بی‌پایان. شهالضيّاع الماله تَالي.

النفس تأمل في الدنيا 🎤 قحطان العطار ✏️الإمام علي عليه السلام نفس بسی بر دنیا می‌اندیشد و دانسته است بی‌گزندی در ترک آن است النَفسُ تأمل في الدُنيا طويلاً وَقَد عَلِمَت إِنَّ السَلامَةَ فيها تَركُ ما فيها --‐------- انسان را پس از مرگ سرایی برای سکنا نیست مگر آنی که پیش از مرگ ساخته است لا دارَ لِلمَرءِ بَعدَ المَوتِ يَسكُنُها إِلّا الَّتي كانَ قَبلَ المَوتِ بانيها ---------- اگر به نیکی آن را ساخت سرایش نیکو خواهد بود و اگر با بدی ساخت سازنده‌اش نا امید خواهد شد فَإِن بَناها بِخَيرٍ طابَ مَسكَنُها وَإِن بَناها بَشَرٍّ خابَ بانيها ----------- ثروتمان را برای وارثین جمع می‌کنیم و سرایمان را برای نابودی روزگار می‌سازیم أَموالُنا لِذَوي الميراثِ نَجمَعُها وَدورُنا لِخرابِ الدَهرِ نَبنيها ----------- چه بسیار شهرهای ساخته شده از کران تا کران نابود گشتند و مرگ مردمش را از بین برد كَم مِن مَدائِنَ في الآفاقِ قَد بُنِيَت أًمسَت خَراباً وأفنى الموت أهليها --‐-------- کجایند آن پادشاهانی که فرمانروایی می‌کردند تا آنکه ساقی‌شان، جام مرگ به آنها نوشاند أَينَ المُلوكُ الَّتي كانَت مُسَلطَنَةً حَتّى سَقاها بِكَأسِ المَوتِ ساقيها @al_nakhla