cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

•°. رܩآࡍ߭ ܤߊ‌߬ߺܨ آرࡅ߳ܩܝ࡙ߺࡅࡑ ܭܝ࡙ߺܩܢ .°•

+تو برای مافیا کار می‌کنی؟ - نه. مافیا برای من کار می‌کنه. ♡{چنل رسمی رمان‌های آرتمیس کیم }♡ 🍷مجموعه رمان‌های فانتزی جنایی 🍷 هرگونه کپی ممنوع•~• رمان اسطوره آتش👈در حال پارت گذاری پارت گذاری: یک روز‌ درمیون به جز‌ جمعه‌ها🏮⚔

Show more
Iran327 599The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
179
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🌝✨⍣‌لیــســتــی از بــهــتــریــن چــنــلهــای تــلــگــرام ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ ╭ ꔷدخترک زیبا 💕 ╰ ꔷ @SUN_GIRL2022 ╭ ꔷرمان تناسخی 🍧 ╰ ꔷ @Novelleader ╭ ꔷروتین روزانه 💕 ╰ ꔷ @rangin_kam ╭ ꔷابزار ادیت 🍧 ╰ ꔷ @TeddyBearEdit ╭ ꔷروتین تابستون 💕 ╰ ꔷ @makeup_tiiktok ╭ ꔷروح گمشده 🍧 ╰ ꔷ @last_soul_sun ╭ ꔷخواننده ایرانی 💕 ╰ ꔷ @Atriya_star ╭ ꔷبلک پینک 🍧 ╰ ꔷ @kdfloverm01 ╭ ꔷرمان هات 💕 ╰ ꔷ @goddassfire ╭ ꔷکیوت لند 🍧 ╰ ꔷ @gogoli31 ╭ ꔷتم بنگتن 💕 ╰ ꔷ @BTS_Theme_Land ╭ ꔷخود شناسی 🍧 ╰ ꔷ @Dayana_Artt ╭ ꔷرمان احساسی 💕 ╰ ꔷ @romaneshafiee ╭ ꔷپروفای خاص 🍧 ╰ ꔷ @PpRrOoFf_khas ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ ⍣تـــــب لـــیــســتی آنجـــل🍧💕 ⋆ @tablistiiangel
Show all...
𖤐⃟🔮جادو
𖤐⃟🕸ماورا
𖤐⃟🦋آرزو
𖤐⃟🖤تکست
𖤐⃟🙇‍♀روتین
𖤐⃟🩸پروف
𖤐⃟💗صورتی
𖤐⃟♟مافیا
𖤐⃟❣رمان
𖤐⃟☀️آفتاب
𖤐⃟🎨هنر
𖤐⃟☄ای ام وی
𖤐⃟🙈کیوت
𖤐⃟🙂حرف دلت
𖤐⃟🤍𝐓𝐀𝐁𝐋𝐈𝐒𝐓 𝐀𝐍𝐆𝐄𝐋𖤐⃟🤍
#اسطوره‌آتش ❤️🔥 #پارت_437 همزمان با دستش، سرش بالا میاد و با نیشخندی همیشگیش نگاهم می‌کنه. اصلاً عوض نشده فقط تارهای سفید بین موهای قهوه‌ای مجعدش مثل خامه توی قهوه میمونه. وقتی می‌خنده چروک‌های زیر چشمش تا گونه‌هاش می‌رسه، من رو یاد بندیکت کامبربچ می‌ندازه‌. اون هم وقتی می‌خنده چروک‌هاش مشخص میشه. الکساندر نگاهی دقیقی بهم می‌ندازه و خبیثانه پچ می‌زنه: - سلام لیلیث. چیش! حرصم می‌گیره از اینکه این لقب لعنتی از دهنش نیوفتاده‌. این رو توی صورتم نشون نمیدم. فقط لبخند می‌زنم و میگم: - ببین کی تبدیل به یه گودزیلای پیر شده‌. بکش کنار بذار باد بیاد پیرمرد. لب پایینش رو با خنده به دندون‌ می‌کشه و میره پیش داییم می‌شینه. هنوز هم همون رنگی رو می‌پوشه که همیشه می‌پوشید؛ قهوه‌ای. تغییر کرده، چهل‌ساله شده، پیر شده. باید دنبال یه رقیب و دشمن جدید باشم. کلکل کردن با سالمندان کار راحتی نیست‌.‌ گناه دارن. آخه مامانم همیشه بهم می‌گفت با دو از مردم مهربون باش؛ بچه‌ها و سالمندها. من هم دارم به توصیه مادرم گوش میدم. حواسم رو به الکساندر میدم و چشم می‌دوزم به حرکت لب‌هاش: - بزرگ شدی. اول که دیدمت نشناختمت. به آرومی سر تکون میدم و ابرو‌هام رو بالا می‌برم: - پیر شدی تو. آجوشی من کجاست؟ آرنج‌هاش رو روی میز می‌ذاره و چشم می‌دوزه به میز. دست می‌کشه بین موهاش و به آلمانی متلک می‌ندازه: - نافت رو باهاش بریدن؟ چین می‌افته بین ابروهام. عصبی نگاهم رو بالا و پایین می‌کنم. نگاهم می‌کنه و‌ با چشم‌هاش می‌پرسه: «آره؟ » پشت چشم نازک می‌کنم و پچ می‌زنم: - حسود رو بردن جهنم، گفت هیزمش تره. پوزخندی می‌زنه و با نفرت نگاهش می‌کنم. هنوزم تلخه. بوی جسد میده مرتیکه احمق. عصبی شدم. کم مشکلات دارم این سگ هم به روزگارم اضافه شد. من‌ رو باش! فکر کردم پیر شده نگو هنوزم همون گوهیه که همیشه بود. ویلیام با اعلام اینکه جلسه شروع شده حواسم رو پرت می‌کنه. ویلیام. بله ویل چیزی به من گفت. گفت قراره اون نزدیک ما نباشه. به من قول داد. اینقدر مصمم‌ توی چشم‌هام کلمات رو هجی کرد که نتونستم موافقت نکنم. چطوری؟ چطوری اینقدر راحت با چهارتا کلمه می‌تونه آدم رو اغوا کنه؟! خیلی جالبه.‌ داستان اینکه قراره ریاست رو به اون بسپارم فلسفه پیچیده‌ای نداره، بلکه برای خودم شعار جدید ساختم. با این عنوان که "به هیچ‌کس اعتماد نکن، اگر کردی بهش فرصت بده از اعتماد سوء‌استفاده کنه. اون‌وقت بزن دهنش رو صاف کن. ما به یه کم جدال احتیاج داریم" جمله آخرش رو دوست دارم. گاهی خیلی دوست دارم دستم رو دور گردن کلفت و آفتاب‌سوخته ویل گره کنم و مثل یک شیطان توی چشم‌های معصوم و هراسیده‌ش خیره بشم. همون کاری که با بقیه کردم. ویل شروع به تقسیم‌بندی گروه‌ها. تیم من و اون توی مرکز پاریس، تیم گاردنر خرفت و داییم توی جنوب فرانسه و گروه آقای وو توی بلژیک. این خیلی خوبه که افتادم توی مرکز پاریس‌. به‌ خیلی چیزها دسترسی دارم. تازه مامانم و بابام قراره بیان پاریس یه مدت تعطیلات‌. دلم براشون یه ذره شده. ویلیام به هر کدوم از ما یک پاکت سفید رنگ میده و توضیح مختصری میده: - داخل این پاکت یو‌اس‌بی هست که داخل ماموریتتون نوشته شده. دارم هشدار میدم، به هیچ‌عنوان گمش نکنید و به هیچ‌عنوان تحت اختیار هیچ‌کسی قرار ندید‌. کپی دیگه‌ای ازش نیست. گمش کنید خونتون پای خودتونه. وقتی تهدید می‌کنه بامزه به نظر می‌رسه. پاکت سفید رو برعکس می‌کنم و فلش کوچیک و نقره‌ای رنگ، کف دستم می‌افته. جسم سرد و مستطیلیش رو توی دستم فشار میدم. این شروع یک داستان جدیده. صدای معاونشون بین زمزمه‌های توی سرم ظاهر میشه: - قربان. پرونده خانم پاپ بیری توعیس ناقصه. ویل می‌‌پرسه: - چیش ناقصه؟ ناگهان متوجه میشم که فامیلیم رو اشتباه تلفظ کرده‌. غضبناک نگاهش می‌کنم و عصبی می‌غرم: - پیری توعیس‌‌. پیریییی. کوری؟ سکوت، حکومتی دیکتاتوری توی اتاق راه می‌ندازه. طناب‌کشی بین چشم‌های متعجب اون و چشم‌های ریز شده و عصبانی من راه می‌افته. بعد از یکی دو ثانیه مرد چشم‌هاش رو به صفحه لپ‌تاپ کوفتیش می‌دوزه و زیر لبی عذر خواهی می‌کنه. چشم غره‌ای بهش میرم و عصبی دست می‌برم لای موهام. متنفرم از اینکه اسم یا فامیلیم رو اشتباه تلفظ می‌کنن. درست نمی‌تونن از اون مغز و زبون کوفتیشون استفاده کنن. معاون روبه ویل میگه: - ایشون کارت سلامت ندارن. سرم خیلی سریع می‌چرخه سمتشون و دستم رو بالا میارم: - کارت سلامت چیه دیگه؟ ویل پا درمیونی می‌کنه و روبه‌من میگه: - وقتی جلسه تموم شد براتون توضیح میدم و راهنماییتون می‌کنم.
Show all...
#اسطوره‌آتش ❤️🔥 #پارت_436 کمر خم‌‌‌ می‌کنم و از توی کشو‌ سه تا مجله درمیارم و به بقیه میدم تا بخونن. فیزل مجله رو ورق می‌زنه اون رو جلوی صورتش نگه می‌داره. ادوارد با صدای تقریباً بلندی به شخص اون طرف خط تشر می‌زنه: - الو الکس هیچ معلوم هست کجایی؟ بعد از مکث کوتاهی هوف کلافه‌ای می‌کشه و ادامه میده: - زود باش الکساندر! یه مقدار آن‌تایم باش خواهشاً. جمله آخر بوی طعنه میده‌. البته اگر می‌تونستم، گوشی رو از ادوارد می‌گرفتم و پشت گوشی کلی فحشش می‌دادم. آن تایم بودن برای من مهمه. ادوارد گوشیش رو روی میز قرار میده و با لحنی تا حدودی اطمینان بخش میگه: - میادش. پایین بود. با صبور سر تکون میدم و دوباره غرولند فیزل رو به زبون آلمانی می‌شنوم: - مردک خوشش میاد همه‌جا نفرت‌انگیز باشه. احمق! میشه گفت حق با اونه. از همین حالا ازش خوشم نمیاد‌ ولی کاش دلیل فیزل رو به خاطر این نفرت پایان‌ناپذیرش به الکساندر رو می‌دونستم. یادم باشه ازش بپرسم. «فیزل» صدای باز شدن در شنیده میشه. ویلیام از روی میز پایین می‌پره. همه‌شون از روی صندلیشون بلند میشن تا به ژنرال عقب‌مونده‌ای مثل اون احترام می‌ذارم. جدا از همه اینا من ترجیه میدم به این مجله نسبتاً جالب درمورد گوشه گوشه این سازمانه نگاه کنم، قطعاً مفیدتره. صدای احوال پرسیشون رو می‌شنوم و من با خونسردی گوشه کاغذ مجله رو بین انگشت‌هام می‌گیرم و ورق می‌زنم. الکساندر دو کلمه‌ای که راجع به من میگه توجه بقیه رو به من جلب می‌کنه: - ایشون کین؟ مجله رو آروم پایین میارم و با نگاه سرد و بی‌حس نگاهش می‌کنم. اول کمی نگاهم می‌کنه ولی بعدش... هه! چشم‌هاش زشت و قهوه‌ای رنگش گرد میشه. مجله رو روی میز می‌کوبم و خودم رو روی صندلی جمع‌ و جور می‌کنم. با نیشخندی شیطنت‌آمیز زمزمه می‌کنم: - مشتاق دیدار‌. دلم برات تنگ شده بود. کمی مکث می‌کنم و پوزخند خبیثانه می‌زنم: - نه دروغ گفتم. اصلاً هم دلم برات تنگ نشده بود. فقط سرش رو پایین می‌ندازه و شونه‌هاش تکون می‌خوره. می‌دونستم داره می‌خنده ولی ویلیام ساده‌لوح با خیال اینکه لابد داره گریه می‌کنه، با نگرانی پچ می‌زنه: - قربان! چیشد؟ حالتون خوبه؟
Show all...
پارتا برای فردا رو تایمره❤️❤️
Show all...
ѠⴼΪҀⴼ ΣᛖѲɈΪ?🤍🐈
🌻💛
🖤🫀
🎬📲
🌈🦄
💚🐛
🩸🧛🏻‍♀
🍓❤️
💜🌿
🕷🕸
🥺🥀
😍❤️
🦕☁️
Repost from N/a
⪻ازینجا یادبگیر راز وابسته کردنو🥰💙 ┈➤ @Diare_Eshgh ⪻ادیت تیک‌تاک 𝗕𝗧𝗦 ┈➤🍦@BTS_for_ever_2022 ⪻تیکه کتاب های روز ┈➤💛@textzeyn ⪻سرم به شانه تو بود ┈➤🐰@Relief_ts ⪻میکاپ بلدی عسلم؟ ┈➤📒@TooT_Farnge ⪻هات طوری جیگر ┈➤🍦@avaysabzh ⪻موسیو کیم تهیونگ ┈➤💛@l_o_Taehyung_o_l ⪻تڪست طوری مود ┈➤🐰@texttore ⪻فیکشن اسمات بی‌تی‌‌اس ┈➤📒@purple_you_bts21 ⪻پروف پیشی کیوت ┈➤🍦@dardonjastke ⪻تکست و پروف کیوت ┈➤💛@hale_khobe_man7 ⪻ترجمه آهنگ میخوای؟ ┈➤🐰@KingdomKpop1 ⪻منبع پروفایل خفن ┈➤📒@proofton ⪻مود نوشته من ┈➤🍦@panic403 ⪻لونا از هرچیز می‌نویسد ┈➤💛@mahe_lona ⪻مرد مغرور من ┈➤🐰@ghariibehAshna ⪻آشپزی یاد بگیر ┈➤📒@Aspaze_4 ⪻دلیل نفس کشیدنم ┈➤🍦@abadi_man_b ⪻مافیایی‌ترین رمان ┈➤💛@goddassfire ⪻فکتهای جالب بازیگران ┈➤🐰@celebrity_lo ⪻بنگـᵇᵗˢـتن ادیت فان ┈➤📒@bts_army_for_ever_2013 ⪻دنیای نقاشی و هنر ┈➤🍦@art_istherapy ⪻آموزش زبان کره ای ┈➤💛@korean_language02 ⪻سین گیر دیونه ┈➤🐰@member_zaii ⪻ادیت فیلم و سریال ┈➤📒@Movie_Edit_1401 ⪻تکست طوری مود ┈➤🍦@dellbbarrr ⪻فیلم و سریال کره ای ┈➤💛@herokdrama ⪻دنیای لاپیوس تامبلر ┈➤🐰@Lapillus_tumbler ⪻عاشقانه برای دلبر ┈➤📒@mymoontori ⪻دنیای بلک پینک ┈➤🍦@BLACKPINK_LOVE2016 ⪻انیمه با زیرنویس ┈➤💛@Anime21718 ⪻مجله ادبی تبسم ┈➤🐰@tabassom_01 ⪻استایل تینیجری تابستونی ┈➤📒@HeartStylish ⪻منبع کلیپ های کره ای ┈➤🍦@Korean_Films11 ⪻جـیـسو ᵗᵘᵐᵇˡʳ لاور ┈➤💛@kimjisootumblr ⪻منبع دانلود سریالها ┈➤🐰@manish_meli ⪻رمان گرگینه ای ┈➤📒@wolf_in_love ⪻دلبرک بی گناهم ┈➤🍦@zibavlikotah ⪻مرد جذاب من ┈➤💛@roman_golnesa ⪻دختر درخشنده من ┈➤🐰@Bethequeenandlover ⪻باران رز ┈➤📒@Rose_2022_rain ⪻رمان ترسناک‌ تخیلی ┈➤🍦@romans_sb ⪻ببین کی عاشقته ┈➤💛@aztymlo ⪻زبان کره ای و انگلیسی ┈➤🐰@English_Learn_Mihi ⪻رمان عاشقونه هات ┈➤📒@Eshq_bipayanE ⪻معجزه عشق تو ┈➤🍦@Do3tat_Daraw ⪻اموزش ماسک رایگان ┈➤💛@pink_prns ⪻آرامشی با خداوند ┈➤🐰@Eshgh_Asmany ⪻میکس سریال کره‌ای ┈➤📒@mix_korean_1234 --------------------------------------------------------------------- تب لیستی پرجذبLOVE🌝
Show all...
🍃کلی چنل کیوت خفن برات آوردم... 🚌 ⃟🍊 همه مدل چنلم توش هست😌🤌🏻 بیا ببین پشیمون نمیشی کیوتم ׅ ࣪𓏲ּ ֶָ ᵔᴗᵔ -------------------------𖥸----------------------- ༘༘ ادیت ویدیو ها کیوت انیمه ای میقای؟!🧃𓂅 ִֶָ 𖧧 @Anime_marshmelloدختری از جنس آفتاب🌻↶ 𓄰 @SUN_GIRL2022تمامی آموزش ها👇🏻↶ 𓄰 @Educationuwyxh83منبع تیکتاک و ادیت بـلــکپـنــک❤️‍🔥↶ 𓄰 @Pinkblinkinworldدختری قوی از جنس مافیا ⚔↶ 𓄰 @Goddassfireپروف کیوت خاص میخای؟😍↶ 𓄰 @Heli_mal0nابزار ادیت خفن میخوای؟! 🌴↶ 𓄰 @Teddybeareditمشکیِ چشای دلبر من❤️‍🩹↶ 𓄰 @Meshkiemohattتئوری و دیالوگ خفن🌱 𓄰 @THEHEIMATویدیو حس خوب اکلیلی🌈↶ 𓄰 @Gogoli31تب لیست پرجذب میخوای؟!🪴↶ 𓄰 @Tablistiiangel
Show all...
از خوشحالی روی ابرا بودم هیچ وقت فکر نمی کردم به عشقم برسم 🤍 به بیرون نگاه کردم و سعی کردم به آرمان نگاه نکنم...♨️ امروز قرار بود برای همیشه مال هم بشیم...🔥 آرمان دستشو نوازش وار روی دستم کشید و گفت💍 :خب پرنسسم رسیدیم محضر تا چند دقیقه دیگه بهترین صحنه زندگی تو می بینی.... سعی کن لحظه به لحظه شو توی ذهنت بسپاری...🦋🕸 لبخندی زدم اونم عاشقم بود... 🍷 پیاده شد و در و برام باز کرد از ماشین پیاده شدم ✨ آرمان در و بست مامان و بابا هم از راه رسیدن... ماشین و اون طرف خیابون پارک کردن خندون به سمت ما میومدن...🥂 یهو یه ماشین مشکی نمی دونم از کجا آومد چنان با سرعت آومد و رفت که چند لحظه توی شوک بودم...🩸❤️‍🩹 دست گلم افتاد روی زمین و صدای جیغ مامان توی گوشم زنگ میزد....❌ بابا روی زمین افتاده بود و از دهن و گوشش خون میومد.... شوکه چرخیدم سمت آرمان که با پوزخند به بابا زل زده بود یاد حرفش تو ماشین افتادم......⛔️ دنیا دور سرم می چرخید... 🛑 نهههههههه.... ‼️ آرمان.... ‼️ نهههههههه....‼️ کار اون نیست....‼️ دنیا برام سیاه شد.....🖤 #دخترعاشقی که به خاطر انتقام از عشقش میگذره 🖤🍷 https://t.me/+dEy9Om_GbD45NTBk https://t.me/+dEy9Om_GbD45NTBk
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
I say let the world go to hell, but I should always have my tea. Fyodor Dostoevsky, #برایان 🪁💙 @goddassfire
Show all...