{قــݪـــم هــاے ښــــــږڪــــش}
کانال رسمی نویسنده: [زهرا_م] رمان های در حال تایپ: یاغی، طورفان، خودکشی
Show more189
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
sticker.webp0.35 KB
ادیت تهیونگ❤️🔥
هنوز اکسمه💔
گرل پریل🧝🏻♀
قلب پریشان❤️🩹
فیلم انیمیشن🐾
دلبر شهوتی🔞
جلاد مرداب🪓
رمان هات🔥
پزشکی میخوای🥹
ارتش سرخ♥️
رمان زیبا💗
کافه دخترونه✨
900
Repost from N/a
Photo unavailable
از اونجایی که میدونم این روزا حال مردم ایران بده و حوصله میم های روزمره و فان رو ندارن ما در چنل په په فعالیتمون رو اختصاص دادیم به میم های مربوط به اعتراضات اخیر ایران🇮🇷❤️
@PepeMeme_Ir @PepeMeme_Ir @PepeMeme_Ir @PepeMeme_Ir
600
بچه ها واقعا نت وحشتناکه
اگه نبودم بدونید نتم قطعه
این یاغی و زودتر تمومکنیم 😂🥹 تا قبل اینکه جنگ بشع
5702
Repost from N/a
Photo unavailable
خسته نشدی اینقدر وقتتو تو تلگرام هدر دادی؟!
بیا تو کانال ما (پپه میم) و بیشتر هدرش بده😂
په په میم
پر از میم های اورجینال و با ایده های جدید :
@PepeMeme_ir
@PepeMeme_ir
@PepeMeme_ir
700
سلام گایززززز
سه تا پارت فوق هیجانی خدمت شما
به زودی این رمان و باهم تموم میکنیم که به بقیه هم برسیم 💋🥹 مرسی از صبوریتون و اینکه این مدت کنارم بودین
از الان میگم اسم و عکس چنل ممکنه عوض شه بچهها
هرچی شد بهتون همینجا. خبر میدم که گم نکنیم همو نکنید
💋 #نویسنده
3402
Repost from N/a
00:11
Video unavailable
آریانا گرانده بوترا⸙۫🫐⊰
╰► ❲ https://t.me/arifangirly
https://t.me/arifangirly
بهترین ووکالیست و پاپ استار دهه!🌿•˖
✥همکاریشو تو آلبوم تیلور سوئیفت شنیدی؟☔️
✥میدونستی شایعه شده هفتمین آلبومش تو زمستون منتشر میشه؟🍧ׂׂૢ
╰► ❲ https://t.me/arifangirly ❳
همهٔ آپدیت ها، عکس های لیک شده، آهنگ های جدید و... تو این چنل🐷。୧
@VideoToGifConverterBot.mp41.19 MB
200
#پارت_198
#یاغی
صورتش از خشم سرخ شده و فکش میلرزد. بانو گریه کنان میگوید:
- لال شو پسر!
اما من نیامدهام که لال شوم. به بانو بیتوجهی میکنم. میدانم که قلبش را بد میشکنم. اما بعدا میتوانم از دلش در بیآورم.
- اونموقعی که رفتی راپورت من رو به حاج رضا دادیم رومواد بودی؟ آره دیگه. حالت خوب بوده که مثل بچگیام زدی حال من رو خراب کردی. من و از عرش، دقت کن! از عرش کشیدی به فرش. از فرش هم یه چی اون ور تر. بعد الان به خودت پسوند خان میدی؟
فریادی از خشم میزند و با یک حرکت تمام سینی فلزی و گردی که بساطش را رویش چیده بود را واژگون میکند.
بانو جیغ میکشد و پشت من پناه میگیرد. پاهای سوختهاش را جمع میکند و من میدانم تا چه حد سوزش دارد. شاهین با عجله و پیرهنی که دکمههایش تا نصفه باز است بیرون میدود و وقتی به ما میرسد ماتش میبرد.
و اما من! به طرز عجیبی قهقه میزنم. قهقهای که هرچه بلندتر میشود خشمم را کمرنگ تر میکند. دیدن قیافه زار جهانداری که حتی نمی.تواند از جا برخیزد آبی شده بسان اقیانوس آرام بر دل سوختهام. آب زیادی زیاد است که اشکمیشود و از گوشهی چشمانم رها میشود.
اما ناگهان با حرفی که میزند، همه چیز یخ میزند:
- زیاد خوشحالی نکن. چون فردا باید عزا بگیری میگم.
حالا منم که خشمگین نگاهش میکنم.نمیدانمچه میشود که کنترل بدنم از دستم در میرود و به سمتش حمله ور میشوم. به یقهی زیرپوش کثیفش چنگ میزنم و به شدت بالا میکشمش. او دیگر آن مرد خوش قد و بالای هیکلی نیست.او فقط یک پیرمرد زوار در رفته است که مقابل من، مانند مورچهای فاج میماند.
حالا اوست که میخندد. بی وقفه و شیطانی. کاش در همان حالت بمیرد!
ناگهان قلبم میلرزد. کسی که در بچگی در عین غرور بر سر من دست میشکید، اولین دوچرخهام را برایم خرید، من را با خود به زورخانه میبرد، شیطنتهای من و شاهین را تحمل میکرد، بمیرد؟
فکرش هم آنقدر دردناک است که اشکهایم بعد از پانزده سال قطار گونه راه گونههایم را پیش میگیرند.
2100
#پارت_197
صدای قژ باز شدن در از پشت میآید و بعد شاهین همچون تیری که از چله کمان رها شده به سمت بانو پرواز میکند.
أخری بانوی زیادی شکستهی من خودش را سوزانده. کم کم عمق فاجعه را درک میکنم. مردی که تمام نوجوانیام به جایگاهش غبطه میخوردم حالا شده یک معتاد، که صدایش را روی زنی که عاشقانه میپرستیدش بلند میکند.
از خشم نفس کم آوردهام. اصلا نمیدانم چه بگویم تا تخلیه شوم. آن وسط، سوزش قفسهی سینهام شده بود قوز بالای قوز. اما دم نزدم.
با آن چشمان لعنتیای که مثل چشم شغال در شب، برق میزد نگاهم میکرد و از آن زهرماری میکشید.
حالا صدای گریه بانو رسا تر به گوش میرسد. جهاندار خان بزرگ، در همان لحظه، برای همیشه مرد. تا قیامت که تقاص تک به تک کارهایش را پس دهد مرد.
به سمت بانوی عزیزم میروم و کنارش مینشینم. با هقهق به دستهایم چنگ میزند و ناله سر میدهد.نگرانی میکند. ولی ته چشمانش میبینم که چیز دیگری هم هست. چیزی که ممکن است ترسناک باشد.
شاهین نگران به سمت اتاق میرود و در همان حال میگوید:
میرم لباس عوض کنم بریم درمونگاه. بد سوختی بانو. ساواش توام یه آژانس خبر کن.
اخمهایم در هم میرود و میگویم:
- آژانس برایچی؟ ماشین خرابه؟
صدای پوزخند جهاندار میآید و پشت بندش حماقتش را با افتخار تعریف میکند:
- نه خراب نشده. رفته زیر پای یکی دیگه. فروختمش بلکه بزنم به زخمهای زندگیم.
دیگر ساکت ماندن و خفه.خون گرفتن کار من نیست.
- به کدوم زخم؟ اصلا کی تو زندگیت توزخم داشتی؟ منظورت از زخم همین کثافتیه که جلوته و میکشی؟ وقتی میدونی ریههای زنت مریضه مصرف کردن اون لعنتی چه لذتی داره برات؟ از کی انقد. پست شدی جهاندار؟
بانو به دستم چنگ میزند که ساکت بشوم. اما فریاد جهاندار این اجازه را نمیدهد:
- پس خانش کجا رفت؟ جهاندار خان! تکرار گن دهنت عادت کنه. که اگه نکنه فکت رو میشکنم.
پوزخندم کاملا غیر ارادی است. با تحقیر به سر تا پایش اشاره میکنم و میگویم:
- جهاندار خان؟ لقبه خانی دگه بهت نمیخوره، جهاندار. الان باید بهت گفت جهان معتاد.، جهان نعشه، جهان خمار! جهاندار خان؟ هه! مصل اینکه اون زهرماریا بد فرم رو مخت اثر کرده. من رو چندتا میبینی جهان نعشه؟
1800
#پارت_199
#یاغی
نمیدانم در صورتم و چشمانم چه میبیند. اما نگاه او هم مثل همان وقتها میشود. پشت شیشهای از اشک. لبهایش از هم فاصله میگیرد و تنها یک کلمه میگوید:
- مادرت.
و من، خاطرات را پشت سر رها میکنم و میدوم برای زنی که مثل بقیه به من جفا کرد.اما بازهم مادرم است. زنی که من را به دنیا آورد و میان این جمعت گرگ صفت به دندان کشید. من برای مادرم میدوم.
تاکسی میگیرم و سریع آدرس را با صدایی لرزان میدهم. دلم یک جت با سوختی تکمیل میخواهد. که در چشم بر هم زدنی به مادرم برسم.
«مادرت» مادرم را چه شده؟ چه شدهکه باید برایش عزا..... نه، آن پیرمرده متوهم اشتباه میکند. هیچ خطری مادرم را تهدید نمیکند.
انگار ساعت کش آمده که آن ماشین لعنتی به مقصد نمیرسد. از استرس چند باری سر راننده داد زدم و او هم بار سوم قصد کرد پیادهام کند. اما به سختی عذر خواهی کردم و گفتم شرایط خوبی ندارم. او هم با غرغر راه افتاد و تحدید کرد اگر یک بار دیگر صدایم بالا برود بدون گرفتن هیچ پولی پیادهام میکند. شما را به خیر ما را به سلامت.
من هم مانند بچهای تخس و چموش بغ کرده به در تکیه دادم و خشمم را درونم فریاد کشیدم.
بالاخره رسیدم. سریع دستهای اسکانس به مرد راننده دادم و به « زیاد دادی آقا» کفتنی اهمیت نمیدهم و دوان دوان به شمت خانه میروم. اما در باز.... خون را در رگهایم میخشکاند.
قدمهایم به قدر کافی دل و جرات ندارند. اما حالا وقت تعلل نیست.
به سختی زانوهای لرزانم را تکان میدهم و داخل میشوم. با صدای بلندی که لرزشش را فقط خودم حس میکنم میگویم:
- مامان؟
هیچ صدایی نمیآید. در را میبندم و چند قدم جلو میروم. دوباره و دوباره صدایش میزنم. کم مانده وسط حیاط به گریه بیافتم اما ناگهان صدای شکستن چیزی از زیر زمین تمام حواسم را به آن سمت میکشاند.
نمیفهمم چطور خودم را به آنجا میرسانم. ولی وقتی میرسم، مادرم را نیمه برهنه مییابم که خودش را سپره سانلی کرده و .... اصغر مستی که با کمربند به جانشان افتاده.
خالا خون بدنم از انقباض و خشکی در آمده. مثل گدازههای آتش میجوشد و قلقل میکند. با فریاد بلند اضغر را عقب میکشم و محکم به دیوار میکوبم. تمام قابلههای اطراف رویش آوار میشوند.
باورم نمیشود این حیوانخو عموی من است. عمو؟ چرا یک رگ از غیرت و مردانگی پدرم را به ارث نبرده؟ او چه تخم حرامی بود که جهاندار در این دنیا کاشت؟
2900
Repost from N/a
00:57
Video unavailable
- اولین کانال ادیت سریال و دانلود سریال ها🎞📽
••کدوم سریال رو میبینی
•• هم گناه
••خاتون 🗿
••جیران 🏛
••حرفه ای 🪙
••یاغی 🗝
••خسوف🌘
~ کلی ادیت خفن و پروف از کادر بازیگر ها و فراگمان ها و اخبار و استوری بازیگر ها
•عضو کانال بشید 🤍🍿
https://t.me/+S27H9HG8AF8xNDRk
https://t.me/+S27H9HG8AF8xNDRk
7.47 MB
200
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.