cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

پَریما

رفتنی استیم، بمانیم که چه؟

Show more
Advertising posts
249
Subscribers
-124 hours
-37 days
+430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

روز اول؛ گمان آدمی نه از سر عقل که از بر دل است. مانده بودم دست کوتاهم را چطور پل کنم بین این کدورت و سردی؛ گمان من به دوری و قهر بود اما کلام تو به مهر و نیاز. شرمنده و شادمان بودم. محتاط و پرگو. حتی به قدر قدمی هم دلم نمی‌خواست نزدیک آن حایلِ مکدر شویم. هر روایت را به دقت تعریف می‌کردم، گویی مادری که خار از ماهی درآرد چنان که مبادا دهانی از فرزندش چاک شود. یک جایی هم آدم می‌رسد به اینکه دیگر من و تو نیست و فقط ماست. ما هم یکی استیم و می‌ماند فقط همان من. آدم هم که با خودش مرز و محدوده و سرحد ندارد؛ خودتی و خودت. این ور خودت آن ور خودت همه جا خودت: پس هر چه کنی هر چه گویی بی که دلخور و رنجور و آزرده شوی پذیراش خواهی بود؟ نه آدم برای خودش هم مرز و محدوده و سرحد نگذارد پا به هر جا خواهد گذاشت. آن وقت آن جاها شاید گِل بود شاید لای بود و پات گیر کرد و کثافت شد. خب می‌فهمی هر جایی نمی‌شود رفت هر کاری نمی‌شود کرد هر حرفی نمی‌شود زد و الی آخر. برمی‌گردی مرز و محدوده و سرحد را پیدا کنی، گل و لای را پالایش کنی تا زنده باشی و زندگی کنی. مسیر برگشت سخت‌تر از رفت است و حالا که پا در کثافت هم گذاشتی حتما هم به چابکی و سرخوشیِ آمدن، نیستی. اما من اینجام، رسیده به مرز و محدوده و سرحد. من و تو ما می‌شویم، ما هم ماییم با مرز و محدوده و سرحد که مراقبت کنیم دوری بیش از اندازه نشود قهر ته‌نشین نشود و کدورت سنگین. هرچند نقد امید عمر ما در طلب وصال شد ولی همین امید متاعی ارزنده است و ناچیز نیست، گشاده دست و گشاده دل به امید دیدارها قرار بگیریم که قیمت وصل نداند مگر آزرده‌ی هجر، نه؟
Show all...
شب بخیر؛ صبح چیزی می‌نویسم برای آخر اردیبهشت که همه چیز بی‌حد زیبا بود.
Show all...
سم‌تر از کلاس‌های معارف ندیدم.
Show all...
کاش بتونم یک چیزهایی از قبل رو بریزم دور.
Show all...
Repost from Ay's
Photo unavailableShow in Telegram
سرآخر تماس هم گرفتم و بیشتر به اینکه چیزی بوده پی بردم.
Show all...
«این هم حقیقت داره که آدم‌ها بعضی وقت‌ها کارهای احمقانه و بی‌جا می‌کنند. لابد چاره‌ی دیگه‌ای ندارند. آدمیزاد بعضی وقت‌ها تحت تاثیر نیروهای ناشناخته قرار داره.» • پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد / ریچارد براتیگان، نشر مروارید @letterssto
Show all...
نمی‌دونم خوابم میاد و خسته‌ام، یا که تنها و افسرده و بدبخت و دلتنگ و دور و بی‌حوصله و بیزارم.
Show all...
وقت‌هایی که با مادرم کدورت داریم بیشتر احساس تکلیف می‌کنم برای تماس گرفتن که مثلا خودم را هم گول بزنم که چیزی نبوده.
Show all...
یک ساعت است دارد می‌بارد. فردا و فرداهاش قرار است خنک و ملایم باشند. همه چیز در این ساعت زیبا است جز تو که هزار کیلومتر دوری، جز عزیز دیگری که چاره ندارد، جز دل من که اشتها برای غصه همه دارد، جز زندگی که زیادی دارد سخت می‌گیرد. نیمه اردیبهشت در خوابگاه، آخرین بهاری که ازت دورم. « شب بخیر تمام شب مرا دوست بدار و خوشحال بیدار شو»
Show all...