دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55
Show more148
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
تو از کدام افق میآیی
که پاکبازتر از خورشیدی
صنوبری چون تو چون میروید
در پلشتیِ این لوش و لاشهزار، خدا را؟
بگو بدانم
کدام گوشهی این خاک پاک مانده نگارا؟
شب از کدام سو میوزد
که روشنم من و تاریک،
و از ستاره و غم سرشارم.
آه، باری، بگذریم...
به سوی من چو میآیی،
تمام تن تپش و بال میشوم.
چو در تو مینگرم،
زلال میشوم.
سخن چو میگویی،
آفتاب بر میآید...
اسماعیل خویی
•••
چه چشمهایی دارد!
ستارگان کدامین شب شکفتهی شاد
در آن دو برکهی خاموش تهنشین شدهاند؟
کدام ساحل آغوش
قرار بخشد شبها به موج سینهی او؟
دل هوایی من
در این سپیدهی لبخند
چگونه خواهد دانست
که باد شرطه کجا میبرد سفینهی او؟
اسماعیل خویی
•••
با من بگو:
" وقتی که صدها، صد هزاران سال بگذشت، آنگاه..."
اما مگو "هرگز"
هرگز چه دور است، آه
هرگز چه وحشتناک،
هرگز چه بیرحم است...
اسماعیل خویی
•••
من
شعری چنان شکوهمند را میمانم،
شعری چنان شکفته و انسانی را،
که واژهها مرا
معنای باستانی خود،
یا
پژواک جاودانی خود
میدانند،
و با طنین شادی واندوهشان
تالارهای جان وتارهای نهانم را
می لرزانند،
و آوازهای روشن وتاریک خویش را من
میخوانند،
مثل بهار و پاییز
درحنجرهی قناری و قمری.
اما زمان گفتن گویا
دیگر
سرآمده ست...
اسماعیل خویی
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55
هنوز در فکر آن کلاغم
برای اسماعیل خویی
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
شهریورِ ۱۳۵۴
#احمد_شاملو
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55
دکتر اسماعیل خویی
کولی دربدر وفیلسوف شاعر بدرود حیات گفت.
یاد ونامش گرامی باد🌹🌹🌹
خرمشهر آزاد شد
یاد و نام محمد جهان آرا
و برادر اعدامی اش حسن جهان آرا گرامی باد🌹🌹🌹🌹
خرمشهر آزاد شد
یاد و نام محمد جهان آرا
و برادر اعدامی اش حسن جهان آرا گرامی باد🌹🌹🌹🌹
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
هولناک!
مثل خبر صفورا
در گرماگرم تابستان شرجی غربت
آتان اؤلدووووو!!!
درهمه بود
یک روز پرنده ای
سلام دریا را به پدرم رساند و
او بلم به دوش راهی آبهای آزاد شد.
یک شب درخواب
ذبیح اقیانوس
دست مرا به دست ساحل پرماسه داد وگفت گریه کن.
حالا سالهاست
رو به روی تمام جراحات جهان گریه میکنم
این همه اندوه از کجای دردناکم برخاسته فروغ؟
در فصل تاک می گرید
درفصل باران می گرید
درموسم گیلاس می گرید
درگاوبانکی گوزن می گرید
درمهاجرت پرنده می گرید
دراول محرم می گرید
درپایان ربیع می گرید
درتشییع شهدای سوراخ سوراخ شده می گرید.
کجایی حضرت شوکران؟
#سیاوش_اکبری
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55
آن لاله که در دشتِ جنون افتادهست
داغیست که در محیطِ خون افتادهست
وان ریگِ روان، دلیست کز بیتابی
از سینهی بیدلی برون افتادهست
مولانا بیدل دهلوی
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55
این ارتفاع !
بندباز دیوانه ای می خواهد.
رژوئاوا را کول کند
و از جلو تفنگهای دوربین دار
گرگهای خاکستری عبور کند.
قره باغ را در ایروان غسل دهد.
زندانی ربذه را بردارد وبگذارد
وسط مسجد عثمان سنندج.
سیگار برگ کوبایی را
بگذارد وسط لبهای ترامپ
وبا فندک آلنده آتش بزند.
سلام تروتسکی را به استالین
برساند.
کمی قات یمنی در
دهان ملک سلیمان بگذارد و
عربی برقصد.
نگاه کن قهرمان!
این ارتفاع نفس گیر
بندباز دیوانه ای می خواهد.
#سیاوش_اکبری
دلتاى خون
ارتباط با ادمین:
@Siavash_akbari55
https://t.me/deltaie_khon
دلتاى خون
ارتباط با ادمین: @Siavash_akbari55