5 983
Subscribers
-2424 hours
-1277 days
-65230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
آغاز عشقشان کنار آب،
جایی که موجها نجوای شب را به گوش ماه میرساند،
دختری با نگاهی عمیقتر از دریا،
پسری با قلبی روشنتر از خورشید.
کنار خلیج، داستانشان زاده شد،
پیوندی به وسعت اقیانوس،
هر نگاه، هر لبخند، هر نفس،
چون طلوع آفتاب، زندگیبخش.
دریا شاهدِ سوگندهایشان بود،
که عشقشان چون موجی بیپایان،
بر ساحل دلهایشان جاودان میماند،
به وسعت خلیج، به عمق آسمان
❤ 1
«ببخشید که من خیلی عبوس بودم. من در حالت نفرین شده ای هستم و نمیتوانم چهره انسانی را تحمل کنم.»
ویرجینیا وولف به آهنگساز فمینیست دیم اتل اسمیت که عاشق او بود.
10 فوریه 1933
«خورشید در آسمان روشن، میخندد به روی ما، رنگینکمان شادیها، در دلهایمان تابید.بیا تا باهم بخندیم، بیاندیشیم به فردا، که امید و خوشحالی، هر لحظه دل را خنداند.»
در نیمهشبهای تنها، که آسمان چونان پتویی تیره بر زمین کشیده شده،
زمزمههای خاموش اندیشهها، در پسِ هر پُلی، پنهان میشوند.
دستهای من، مثل شاخساران خشک، در جستجوی نوری نامرئی،
تا شاید آغوشی گرم را بیابند، یا پرندهای آزاد را در قلب خویش.
ای روح آشفته، که میان قفسهای سنگین روزگار،
همچون سایهای بینام و نشان میلغزی،
آیا فریادهای تو در سکوت بیکران شب
گم خواهد شد؟ یا به گوش ستارگان خواهد رسید؟
در آینهای شکسته، بازتابی از حقیقت را میجوییم،
چشمانی که به غبار زخمها خیره شدهاند،
و لبانی که شعرهای ناگفته را زمزمه میکنند.
آیا این نور است که از تاریکی میگریزد،
یا تاریکی که نور را در آغوش میگیرد؟
کاش میتوانستیم پرواز کنیم، بیهیچ ترسی از سقوط،
به سوی افقهایی که در آنجا، روز و شب در هم میآمیزند،
و مرزهای وجود، در یکدیگر گم میشوند.
آنگاه، شاید، در بطن این جهان بیپایان،
جایی برای آرامش پیدا کنیم، برای خودمان، برای روحمان
Photo unavailableShow in Telegram
در این سکوتِ سردِ یک روز خاکستری،
نگاهت در پنجره، گم در خیالی دور،
تنهاییات را با نور صبح گره زدی،
در فکرِ سفرهایی که در پیشِ رویت بود.
تو در میانِ این اتاق، رازِ دل بستی،
آرامشی در نور، در سایههای درب،
شاید امیدی نو، شاید غمی عمیق،
نشسته در دلت، در پشت این سکوت.
در نور صبح، امید، در سایههای غم،
نشستهای به راه، به فکرِ بازگشت،
همه خیالها، همه رویاها،
در پشت این نگاه، در پشت این سکوت.