cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

cafe novel

🔴 همراهان گرامي در اين كانال 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 متن هاي جذاب😍 سخن بزرگان 😍 عكس نوشته هاي زيبا 😍 و 🎬دیالوگ🎥 گذاشته ميشود. 🔶ارتباط: ( از #سکرت_چت پیام #ندید لطفا چون پاسخ داده نمیشود) @cmpak

Show more
Advertising posts
8 110
Subscribers
-624 hours
-407 days
-18830 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:01
Video unavailableShow in Telegram
▪️إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ‎◾️ ⚫️ کل ایران بار دیگر عزادار شد⚫️ خبر دلخراشی ڪه هم اکنون بدست ما رسید شرح ڪامل خبر 🖤 👇👇👇 https://t.me/+1nIjZq8u2xBlMzJk https://t.me/+1nIjZq8u2xBlMzJk
Show all...
0.10 KB
Photo unavailableShow in Telegram
. ✨هزاران خوبی برای امشبتون الهـی دلتون مثل روز روشن ✨ ومثل برکه آرام باشد شادی قلبتون مداوم💓 نفستون گرم، روزگارت پرعشق💓 ولبریز ازاتفاقات قشنگ✨ شبتون سرشار از آرامش الهی✨ @Khooneye_Del
Show all...
2
. ❌ توجه : این رمان دارای صحنه های جنسی میباشد و به افراد زیر سن ۱۸ سال توصیه نمیشود ⛔️ #شب_تجاوز لینک قسمت اول: https://t.me/c/1352859762/87297 #پارت323 صحبت چند ساله که دارم این حس و با خودم یدک میکشم... نامردیه اگه بخوای فکر کنی بعد این همه سال که بدستت آوردم چنگ بندازم به چیزای پوچ و بیارزشی که ممکنه تورو ازم بگیرن... من حتی تو خاموشی هم نمی تونم بت خیانت کنم... االن که دیگه دستمو روی صورتش که گذاشتم حرفش رو ناتموم گذاشت. چشم بست و بوسه ای به دستم زد . -من عاشقتم ماهین. -میدونم. -خو احمق اگه می دونی چرا بیخودی ناراحت میشی . -توقع نداشتم اونجوری رفتار کنی. -من غلط کردم... خوبه ؟! خندهم گرفت و قبل از اینکه اون سرشو جلو بیاره و واکنشی ازش سر بزنه، سریع لبهاشو شکار کردم و بوسه مالیمی به لبهاش زدم . نفسش رفت و قلبش زیر آرنجم به ضرب کوبید. لبم رو کمی فاصله دادم و روی لبش پچ زدم: منم عاشقتم وریا... دلم نمیخواد یه روزی بیاد که به خودم بگم شانس عاشقی کردن ندارم، عاشقِ هر کی شدم تیرم به سنگ خورده. سریع انگشتشو روی لبم گذاشت و اخمی کرد. -هیش... هیش، تو هیچوقت عاشق اون دیوث نبودی، تو فقط مال منی. با یه حرکت سریع منو زیر خودش فرستاد و روم خیمه زد... اجازه نداد صدایی ازم در بیاد، چون لبهام رو با لبهاش خفه کرد و شورانگیزو محکم بوسیدم . جسمش کامل روی جسممه و دستهاش دارن کاوشگرانه موهام و گردنم رو لمس میکنن من این سنگینی رو به یاد دارم... همین سنگینی... همین غلبه و همین بوسهها و حالتی که برای من یادآور یه شبِ تاریک و مخوف هستن... با این تفاوت که االن چراغِ اتاقش روشنه و من میتونم صورتش و چشمهای خمارش رو ببینم و بفهمم این نفس ها متعلق به کدوم وریان. وریایی که االن مال منه و پذیرفتمش و با خواستِ خودم این بوسه و بوسه قبل رو باهاش به اشتراک گذاشتم. نه اون وریایی که توی تاریکی... سرم رو تکون دادم. نباید به اون اوهام اجازه بدم بهم غلبه کنن وقتی اینجوری با تاب و تب بهم میچسبه و منو با بوسههاش و لمسش اغوا میکنه و تحت سلطهی خودش در میاره نباید یکبار دیگه به اون شب و خاطره مزخرفش فکر کنم. با نفس بلندی سرشو کمی فاصله داد و پیشونیش رو به پیشونیم گره زد و نفس زنان حرف زد: -مامانت باید با دل منو تو راه بیاد... باید راه بیاد ماهین... تنبیهش داره آزارمون میده. -دارم حسم میکنم چقدر برات آزار دهندهست. طعنهی حرفمو فهمید و خندید و حس کردم خودشو نامحسوس کمی روی تنم کشید تا من بیشتر به حال خرابش پی ببرم و به سفتیهای تنش آگاه بشم... عوضیِ شرور... بلند شد و دستمو گرفت تا با هم از اتاق بیرون بریم... بعد از اینکه سرو وضعم رو مرتب کردم با هم بیرون رفتیم و چشمم به خاله حوری افتاد که در حال ورق زدنِ کتابِ میون دستش بود و تا متوجه ما شد با لبخند نگاهمون کرد و گفت: -من شاممو خوردم... شما برید شام بخورید... ❌ رمان جدید و اتشین #شب_تجاوز هر روز سر ساعت 18:30 داخل کانال گذاشته میشود. @Khooneye_Del
Show all...
25
Photo unavailableShow in Telegram
. 💕✨سه شنبه تون بشادی ✨و پراز موفقیت 🌷✨امـروزتان شاد و 💕✨سرشاراز عشق و رضایت ✨سلامتی ساکن جانهایتان 🌷✨و لبخنـد جاری 💕✨بر لبهایتان باشـد ✨کسب و کارتون خوب 🌷✨شادیهاتون دائمی 💕✨و زندگیتون عالی باشـه ✨روزتون زیبـا ودر پنـاه خـدا @Khooneye_Del
Show all...
1
00:29
Video unavailableShow in Telegram
🔴 اولین گروه تخصصی بازسازی در تهران دارای جواز از اتحادیه ساختمان 📣 بازسازی ساختمان تخصص ماست 🔺مسکونی🔺اداری🔺ویلا ‌👈از طراحی تا اجرا در کنار شما هستیم 🔘 جهت مشاوره تخصصی با ما تماس بگیرید  : ☎️ 02122291560 📱09122935747 🔗نمونه اعتمادها به عرشاهوم  ⬇️ https://t.me/joinchat/TS3mO8uivaGyPEF7 https://t.me/joinchat/TS3mO8uivaGyPEF7
Show all...
2.28 MB
Photo unavailableShow in Telegram
💫آسمان زندگیتون نور بارون ✨چراغ خونتون روشن 💫 فرداتون قشنگ تراز هر روز ✨ آسوده بخواب ڪه خدا 💫مواظب همه چیز هست ✨ آرامش مهمان لحظه هاتون 💫شبتون نورانی💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌🖤❃✶ @Khooneye_Del
Show all...
2💯 1
Photo unavailableShow in Telegram
بهتره پايين نردبونى باشى كه دوست دارى ازش بالا برى، تا بالاى نردبونى كه دوستش ندارى... @Khooneye_Del
Show all...
💯 1
05:40
Video unavailableShow in Telegram
⭕️ برندگان جشنواره جزیره آدا مشخص شد... 📹ویدیو رو بصورت لایو ببین برنده شدی یا نه جایزه بعدی چیه‼️ خوش شانس بعدی کیه ⁉️ به خانواده بزرگ جزیره آدا بپیوندید 👇👇👇 @Adaa_lingerie @Adaa_lingerieبزرگترین مرکز تخصصی لباس بانوان
Show all...
67.71 MB
sticker.webp0.00 KB
. ❌ توجه : این رمان دارای صحنه های جنسی میباشد و به افراد زیر سن ۱۸ سال توصیه نمیشود ⛔️ #شب_تجاوز لینک قسمت اول: https://t.me/c/1352859762/87297 #پارت322 به لحظه نکشید دستمو گرفت و به طرف اتاقش رفت. با اعتراض، آروم نالیدم: -چیکار میکنی! -مامانم میدونه من بدجنسم از چشمِ تو نمیبینه. بیا. منو کشوند توی اتاقش و درو بست. ندیده هم میتونستم نگاه خندونِ خالهحوری رو تجسم کنم. نفس حبس شدهمو بیرون دادم و برای تسلط گرفتن چشمامو بستم و باز کردم و توبیخ گرانه نگاهش کردم . مقابلم ایستاد و قبل از هرچیزی شال روی سرم رو در آورد. -وریا. جان؟ می خوام کمکت کنم لباساتو در بیاری. بعد از اون دکمههای مانتوم رو باز کرد و اونو از تنم در آورد و همراه با شال و کیفم به آویزِ اتاقش آویزونشون کرد. برگشت به طرفم شونههامو گرفت و وقتی سرمو توی آغوشش گذاشت بینیش و شامهی تیزش بوی تنم موهام رو عمیق نفس کشیدن و آهی از عمق احساساتش سر داد. -این کارها واسه چیه... من که بهت گفتم میخوام برم خونه. -اینجا اول آروم میشی... حالت که خوب شد میبرمت خونه. -من خوبم وریا چرا بیخودی شلوغش میکنی. -تو خوب نیستی عشقم... خوب نیستی... مگه من احمقم حالتو نفهمم. صورتم رو از روی سینهاش فاصله داد و با لبخند بهم نگاه کرد. با انگشتاش چونهمو باال کشید و گرم و پرحرارت به چشمام نفوذ کرد. تو از من دلخوری نه از حرفای اون زنیکه... از اینکه من اون رفتارو انجام دادم دلخور شدی... درسته؟ -سعی کردم فراموشش کنم. داشت با انگشتای داغش چونهمو نوازش میداد. نوازشش اونقدر نرم بود که حس خواب آلودگی بهم دست داد. برخالف چند دقیقه پیش یا شاید هم یک ساعت پیش، کامال آروم شده بودم. شاید از تاثیر دستاش باشه و کالمِ آرومش که مثل یه جادوگر، ورد و جادو میخونه تا غضب درونم رو خاموش کنه. دستم رو گرفت و به طرف تختش برد . -بیا اینجا بشین. مامانت وریا... -کاری به کارمون نداره، تو کارمون سرک نمیکشه. -خودم خجالت میکشم. نشست و منو هم کشید و در حالی که سعی داشت روی تخت درازم کنه تا میون آغوشش بگیرتم، جوابمو داد: -وقتی پیش منی از هیچکس و هیچی خجالت نکش... یه آدمِ عاشق خجالت حالیش نمیشه. باالخره مجبورم کرد دراز بکشم و منو توی بغلش گرفت و صورتش رو نزدیک صورتم قرار داد. نگاهش با شور توی چشمام دوید. لبم رو از حرارتِ نگاهش آروم زیر دندون گرفتم. چشماش به یکباره سُرخوردن روی لبهام و زمزمه کرد: عشق به ظاهر سادهست، ولی یه تعریف بزرگ داره، وقتی بهش میرسی خودتو توش گم میکنی، مثل یه اقیانوسه که همه بدنتو تو انحصار خودش غرق میکنه... گاهی خفه میشی، اذیت میشی، دست و پا می زنی تا ازش خالص بشی ولی بعد میفهمی با این دست و پا زدنها بیشتر غرقش شدی... لبخندی زد و سرانگشتِ داغشو روی لبم کشید. -من غرقِ توام ماهین... غرق تویی که این همه سال منو تو انحصار خودت گرفتی و ولم نمیکنی... بارها خواستم روت چشم ببندم، نادیدت بگیرم، برم دنبال زندگیمو خیاالتِ خودم... اما دوباره بیشتر غرقت میشدم. اینا واسه یکی دو روز نیستا... ❌ رمان جدید و اتشین #شب_تجاوز هر روز سر ساعت 18:30 داخل کانال گذاشته میشود. @Khooneye_Del
Show all...
34💔 5
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.