حَِـَِسَِــَِ مَِــَِمَِــَِنَِوَِعَِـهَِ♡
رمان حس ممنوعه، به نویسندگی زهرین. 🕊روزانه دو پارت به جز جمعه ها.🕊 کپی رمان حتی با ذکر نویسنده پیگرد قانونی دارد و شخصا و قانونا برخورد میشه.!
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
309
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
- شلوار و شرتت رو در بیار تا دکتر بیاد آرامش!!
جیغ زدم و نالیدم:
-خاله بخدا من دخترم.
با عصبانیت غرید:
_ از کجا باور کنم نرفته باشی ترمیم بکارت؟ها؟من یه جنده و عروسم نمیکنم
در حالی که پاهام برهنه بود و فقط شورت پوشیده بودم نالیدم:
- خاله فکر کردی من هرزهم که بخوام زیر این و اون بخوابم؟اگه فرحان بفهمه این کار و با زنش کردین عصبی میشه
دوباره منو سر جام نشوند.
- عصبانی نمیشه ممنونم میشه که دست یه جنده و رو کردم
اشک گوشه چشمم رو پس زدم و سعی کردم پتو رو روی خودم بکشم که در باز شد صدای عربده فرحان بلند شد
-دارین چه غلطی میکنین!؟
https://t.me/+wr8ciKxQ5gEwNzQ0
🔥⭕️🔥⭕️🔥⭕️🔥
https://t.me/+wr8ciKxQ5gEwNzQ0
💦بجنبید تا فیلتر نشده
1900
پارت واقعی رمان🫣👇
- اوف... دلبرم چه بدنی داره...!🚫
دستش به بهشتم رسید و من هراسان و ترسیده با بغض و چانهی لرزان نالیدم:
- فرحان،فرحان تورو خدا، تورو حضرت عباس نکن!!!!! بدبختم نکن، تورو خاک آقاجون اینکارو نکن!!!!
لبخند شیطانی زد و گفت:
- مگه میشه از همچین لعبتی گذشت کرد عزیزم؟💦
https://t.me/+wr8ciKxQ5gEwNzQ0
انگشتش رو به لبه های بهشتم نزدیک کرد و بوسی زیر گردنم زد.
هقی با صدای بلند زدم.
مشت هایم را روی کتفش فرود آوردم و با جیغ گفتم:
- نکن! نکن لعنتی! دستتو هرز نبر! دِ بدبختم نکن حرومزادههه!!
تند و تند اشک میریختم و مدام جیغ و داد میکردم.
بوسی دیگر به گردنم زد و همانجا پچ زد:
- با انگشت کارتو بسازم؟
فرصت حرف زدن نداد و انگشتشو فرو کرد داخل😱
https://t.me/+wr8ciKxQ5gEwNzQ0
بدو بخون تا از دستش ندادی🥵
پسر عمو کار دخترعموش و میسازه🤤🔞
بچه جوین نده که ریمو میشه‼️🚫
1800
-شبی چند؟-شبی ۵۰۰
_تنگ یا گشاد؟
دستش و بین پام فرستاد
_ت....ن...گم
_از کجا میدونی تنگی
_ب.....ا....کره.....ام
_چی؟؟؟؟
چنان زد روی ترمز که اگر کمربند نبسته بودم مغزم تو شیشه پخش میشد.
_باکرهی؟
گفتی باکرهی پس این شکم چیه
ترمیمی؟
دور تن لختم چرخید
_نه من......نمیدونم چهار ماه میش یک عمل داشتم توی اتاق عمل بهم تجاوز کردن و بعدم ترمیم غافل از اینکه تخم جنشون تو شکمم کسی مسیولیتشو قبول نکرد ننه بابامم منو از خونه پرت کردن بیرون من موندم این طفلک....
_گفتی تن فردشی کنی
_خب باس از یه جا خرج خورد و خوراکمون در بیاد.....
_اومم بخواب رو تخت پاهات و باز کن خودت و بچه ات از من
_از تو یعنی چی؟؟؟؟
لحن خشنش زیر گوشم نشست
_چرا فکر کردی خرم؟ من هنوزم آه و ناله هاتو یادمه ریحان درسته بیهوش بودی اما زیر تنم اخ و ناله میکردی
فکر کردی اونقدر بی غیرتم بزارم دختری که دست من زن شده بره زیر این و اون
آرهچنان فریاد کشید که ترسید عقب رفتم _تو تو همون کسی هستی...
_من همونیم که با لذت برام خیس شدی اونم تو بی هوشی حالا میخوان بفهمم تو بیداری چیکارا میکنی و.....
https://t.me/+-DNc1MVKFyk1ZjU8
9 پاک
2700
اک تب دارم میفروشم
پایه هاش قویه
دورش شروع شده ۲ تا گسترده رفتم
دوره ۲۰ الی ۲۵ روزه با ۲۶ تا پایه فول سین
روزی دو نوبت داری کلی تایم برا خارج خالی میاری
هرکی خواست پی
@Zahrin_tb
1500
صبا دختری که در خانواده مذهبی بزرگه و برای عمل پاهاش به بیمارستان میره اما خواهرزاده رئیس بیمارستان وقتی مسته به اتاق ریحانه میره و وقتی تو حال خودشون نیستن باهم میخوابن!🤯🔞
https://t.me/+Vzu77LEMJZ1jZjI8
https://t.me/+Vzu77LEMJZ1jZjI8
#بزرگسال
این رمان قراره حق عضویتی بشه تا باطل نشده جوین شو❌
1500
- الآن، همینجا ازت #تکمین میخوام!♨️🔞
https://t.me/+-DNc1MVKFyk1ZjU8
ترسیده نگاهش میکنم و میگم:
- چی؟!
#پاهاشو ازهم فاصله میده و میگه:
- الآن باید #تکمینم کنی!
شرطمون که یادت نرفته؟!
همهجا و توی هر شرایطی و توی هر #پوزیشنی ازت تکمین میخوام....
مردد میگم:
- مطمئنین الآن....؟!
حرفمو با تکون دادن سرش میخورم....
مطیعانه همهی لباسهامو درمیارم و روی میز آماده میشم..... 🔞🍷
https://t.me/+-DNc1MVKFyk1ZjU8
https://t.me/+-DNc1MVKFyk1ZjU8
1900
لباش رو روی #لبام گذاشت و شروع به #مکیدن کرد که #کمرشو #چنگ زدم و #نالیدم
–#آاااه... تروخدا نکن...
با #شهوت #مکی به #گردنم زد و گفت
–این همه نخ دادی تا بیام طرفت مگه برای همین بود؟!.
درست میگفت ولی ...
#نوک #سینه_هام رو #لیسی زد و که آه غلیظی کشیدم که همون لحظه خودشو بین پاهام نشست... ♨️💦🔞❌🔥🔥
https://t.me/+yfRzcVSGsmRmYWE8
https://t.me/+yfRzcVSGsmRmYWE8
#رمانی_ممنوعه_پرصحنه_هیجانی🤤😋
2200
📛برادر ناتنیش بخاطر کینه و نفرت توی گذشته آدم میفرسته تا بزور به دختره تجاوز میکن😱💦🔥
شدت #تلمبههاشو بیشتر کرد و محکمتر خودشو بهم #میکوبید:
_اینو یادت نره هیچ وقت، برنامه هر شبت همین که زیر هردوتامون جرررر میخوری...
#تندتند #تلـ*مبه میزد که نتونستم تحمل کنم و از شدت #درد جیغ بلندی کشیدم:
_اااه... بسه... جرررر خوردم... ولم کنید!.
بی اهمیت بهم کارشون ادامه میدادن جیغ بلندتری کشیدم...
حس #جر_خوردگیم رو کامل احساس میکردم...🥵🔞
https://t.me/+yfRzcVSGsmRmYWE8
https://t.me/+yfRzcVSGsmRmYWE8
2200
#پارتی_از_رمان🤭🔞
دستشو کشید روی #پام و هی نزدیک و نزدیکتر به #بهشتم💦
بی توجه به تقلاهام با دست های بسته ام با #شهوت لبمو👄 #میبوسید و #گازش میگرفت😵
دستشو اورد بالا و رسید به #سینه های سفتو #سفیدم و شروع کرد به #مالیدن و #خوردنشون 🤤
دیگه داشت #آه از نهادم بیرون میشد که یهو #پرتم کرد و خوابوندم رو #تخت🤐
#پاهامو از هم #باز کرد و با اون پوزخند مسخره اش #دکمه شلوارشو باز کرد 🤫
_هییس ژرفا تو که نمیخوای صدات و داداشم بشنوه؟
_حامی تمومش کن میترسم
آل❌تش و واردم کرد که یه #جیغ فرا بنفش کشیدم که بهش توجهی نکرد و به #بالا #پایین کردن خودش و #مالیدن سینه هام ادامه داد🔞
https://t.me/+aK8X0V4XxFhlYjE0
https://t.me/+aK8X0V4XxFhlYjE0
ژرفا دختری که با وجود شوهر با برادر شوهرش میخوابه ولی...
2100