رمان ممنوعه | NOVELS MAMNOE

-گفتی... گفتی بچه از من نمیخوای... میخوای بچه‌مو سقط کنم؟؟ توروخدا... دستانم را میگرد و تنم را به آغوش میکشد. زمزمه‌هایش هم حتی تسکین دردم نمیشود -فدات بشم روژیا... نکن، اشک نریز... روانیم نکن دختر... بوسه‌هایش را باور نمیکردم... باور پذیر نبود برایم وقتی که صدایش را شنیدم. -میرم، بخدا میرم ولی بچه‌مو ازم نگیر من... -میگم ساکت شوو روژیااا... دِ نفهم احمق من برای خودت میگم... منه خاک برسر برای جون تو حاضر رگ بزنم اون وقت... بلند میشود و موهایش را چنگ میزند. هیچ کدام از حرف‌هایش نمیفهمیدم. برتی جانِ من، فرزندمان را میکشت -همین امشب سقط میشه اون لخته خون... من دیگه نمیتونم با جونت بازی کنم... طاقتشو ندارم قلبت اذیت بشه... میفهمی؟؟ لب به سخن باز میکنم که بوسه‌‌اش درست لبانم را شکار میکند... -دیوونم نکن عمرم... بزار کارو تموم کنن https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk 24پاک

در رو بست و گفت _نظرت چیه یکم حال کنیم وقتی این حرف رو زد ترس به دلم افتاد که گفت _نترس چون میدونم بار اولته بهت سخت نمیگیرم دختر خوب میخواستم فرار کنم که منو گرفت وگفت _چرا فرار میکنی؟ من که گفتم بهت سخت نمیگیرم عشقم دستش رو برد سمت لباسم و... https://t.me/+meiC2fShN3JkNTg8 https://t.me/+meiC2fShN3JkNTg8 https://t.me/+meiC2fShN3JkNTg8 #ددی #خشن 24پاک

شوهرش رو مجبور کرد رو تخت بیمارستان باهاش س*کس کنه 🥵🤒🔥 https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk _ وِسام حتی یبار هم نشده دعوا کنیم تو نیای سمتم ، تو دیگه منو نمیخوای  +عقلتو از دست دادی؟ این #بدن مال منه نفس ، فقط نمیخوام کاری کنم که تا آخر عمرت ازم #متنفر شی  لبم رو روی لبش گذاشتم و با تمام احساس نیازم به بودن بوسیدمش ؛ صدای #نفس های تندمون فضای اتاق رو پر کرده بود و آ*لت سفت و #بزرگش رو حس میکردم دستم رو جلو بردم و از روی شلوار لمسش کردم که با #التماس گفت : +نکن قربونت برم نمیخوام درد بکشی  _تو میتونی مثل همیشه نباشی وسام میتونی #آروم تر باهام باشی +امشب نه ، بذار امشب شوهر خوبی باشم _آههههه لطفا وسام لباس بیمارستانم رو بالا زد و دستش رو روی #واژ*نم کشید ؛ #ناله ای از بین لب هام بیرون اومد که گفت : _صدات نباید در بیاد نفس #پرستارا نباید بفهمن چه زن #حشری ای دارم ...❤️‍🔥🙈 برای خوندن ادامه این پارت بزن رو لینک زیر 👇🏼💯😍 https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk 17پاک

رمانی اروتیک 🔞 داستان دختری که عاشق کسی  میشه که بهش آسیب میرسونه🥺❤️‍🔥 #پارت۱۱۲📍🔥 _دست از این شک کردنات و روانی بازیات بردار ، برای من کاری نداره همین فردا درخواست طلاق بدم فاصله ی بینمون رو به صفر رسوند ، گردنم رو گرفت و لباشو چسبوند به گوشمو با هات ترین لحنی که تا حالا ازش شنیدم گفت : +خب چرا درخواست نمیدی؟ تو که حق طلاق هم داری وقتی عاشقم نیستی چرا موندی نفسم ؟  ها؟ با هر قدمی که بر میداشت به عقب میرفتم وقتی روی تخت افتادم شوکه نگاهش کردم سنگینی بدنش رو روی تنم انداخت و این بار بدون اینکه تحریکم کنه واردم کرد جیغ های دردناکم رو توی بالشت خفه میکرد و با نوازش بدنم سعی میکرد لذ*ت بیشتری ببرم  نوک سین*م رو به دندون گرفت و مک عمیقی زد وقتی تمام تنم به لرزه افتاد عقب کشید با پوزخند به بدن بر*هنه ام نگاه کرد .... لینک چنل vip رمان 😍🔥👇🏼 https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk https://t.me/+Yfk-RR7jsdxiNjJk 12پاک

روح پادشاه✨ چطور بود ؟

#روح_پادشاه #جلد_دوم ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮            ❢••●✮𝐣𝐨𝐢𝐧✮●••❢ ✨⇲ @NOVELS_MAMNOE ⇱✨ ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮

🤍 نام رمان : #روح_پادشاه  #جلد_دوم 🌙 ژانر : #عاشقانه 🤍 نویسنده : #دل_آرا_فاضل ✨ تعداد صفحات : 1829 🌙 خلاصه : زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی می‌کند!. ممکن است آن روح، روح هر موجودی باشد، حتی روح یک درخت، یک حیوان، یک گیاه، یک انسان!...و به این دلیل است که می‌گویند زندگی قبلی!... و حال اگر روح یک مرد، یک جنس مذکر، یک پادشاه در بدن یک زن متولد شود چه پیش می‌آید و چه سرنوشتی رقم میخورد؟!... ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮            ❢••●✮𝐣𝐨𝐢𝐧✮●••❢ ✨⇲ @NOVELS_MAMNOE ⇱✨ ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮

بانوی دورگه✨ چطور بود ؟