🤍 قلبی خاشع 🤍

✰﷽✰ليستى از بهترين و پرطرفدار ترین ڪانال هاى تلگرام خدمت شما عزیزان❗ #گروه_ناب ‍‌𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ @tab_ahlesunnat @shabane_nab ‍‌𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ برای عضویت در هر ڪدام از ڪانال ها لطفا روی اسم شان ڪلیڪ نمائید...

قشنگ‌ترین نصیحت‌ای که تاحالا شنیدین یا یه توصیه کوچیک واسه بقیه که با تجربه خودتون بدست اومده لطفا همگی کامنت بزارید 👇🏼🌚

رمان قربانی سرنوشت #پارت - سوم خورشید: این نیز بگذرد به احترام حرف پدرم به ادریس حرفی نزدم همه چای و صبحانه را صرف کردند سُفره را  جمع نموده به دوختُ و دوز(خیاطی) شروع کردم  به سحر گفتم خواهر جان غذای چاشت را تو آمده کن خیر ببینه قبول کرد نان آماده شد و صرف کردیم خدا از سحر راضی باشه ظرف ها را جمع کرده و شستشو هم نمود من هم رفتم نماز چاشت(ظهر) را خواندم بعد از اتمام نماز لباسی را که به امروز تدارُک دیده بودم پوشیدم بسیار قشنگ بود کمی به خود رسیدم.. سحر: خواهر جان امروز تو از کار های خانه معاف استی دِلت جم باشه من و بهشته امروز متوجه همه چیز هستیم تو تشویش نکن باشه خواهرک زیبای من مادر جان: ماشاءالله نام خدا دخترم چقدر زیبا شدی چشم بد ازت دور باشه خورشید: ممنون مادر جان چشم های تان زیباست‌❤ فرهاد: خواهر جان برای محفل امروز کیک و میوه تازه هم گرفتم از مهمان های تان خوب پذیرایی کنید که کدام کم و کاستی وجود نداشته باشد. من: ممنون لالا جان دستت درد نکنه خلاصه مهمان ها آمدند خدا از هر سه خواهرکم راضی باشه از مهمان ها خوب پذیرایی کردند نا گفته نماند ما هم چند  خانم از فامیل های نزدیک خود را دعوت کرده بودیم فامیل داماد با ساز و سرود زیاد خندیدن و لِذت بردند روز خواستگاری ام بسیار خوش گذشت و به یاد ماندنی شد عصر فامیل های داماد رفتند و من هم رفتم همرای خواهر هایم درکار های خانه کمک کنم  زیاد خسته شدم تمام اتاق ها را جارو(پاک کاری)کردم سحر  رفت غذای شب را پخته کند 🙂 پدر داماد(خُسُرم)برای پدر جانم گفته که  روز جمعه فاتحه دست(شیرینی خوری) بگیریم پدر ام قبول کردند من چند دست لباس نا دوخته دارم که از مشتری هایم است باید زودتر دوخت اش را تمام کنم و دلجم شوم که باز مصروف خرید های محفل می‌ شوم و فرصت به دوخت لباس های مشتری ها نمیشود و موضوع دیگر بد اخلاق داستان ما  ادریس خان است که در کنار همه تکالیف اش  مریض است و دخالت هایش هم زیادتر شده🥺 به هر حال این مشکلات تمام میشود و از دخالت ها و حرف های پوچ ادریس هم نجات می یابم خدایا شکر که هوا مو داری❤  فردا ان شاءالله خریداری میرویم برادرم فرهاد لیست اقوام و افرادی را که قرار است در محفل دعوت شوند را آمده نموده و کارت های دعوت شانرا میفرستند روز جمعه محفل مردانه برگذار میشود ان شاءالله هر قدر که به روز محفل نزدیک میشویم مصروفیت ها هم زیادتر میشود حالا هم باید به فکر غذای شب شوم خواهرک هایم هم در بقیه کار ها مصروف هستن برم غذایی شب درست کنم .. شب شد و نماز خُفتن را خواندم بعد اش جای تان خالی غذای شب را خوردیم زیاد خسته شدم در طول روز رفتم بخوابم چون فردا به بازار میروم و باید صبح وقت بیدار شوم صبح با زنگ هشدار گوشی ام از خواب بیدار شدم خداوند قبول نماید نماز خواندم کارهای خانه را انجام دادم همراه سحر رفتیم بازار و از بازار که آمدیم با ادریس مقابل شدم به پلاستیک های که در آن وسایل خریداری شده بود بسیار خیره میدید با خود گفتم خدایا این بار  چه خواهد گفت چون او هیچ طاقت اش نمی آمد که در کارهایم دخالت نکند.. ادریس:باز چشم ات به پول افتاده رفتی همه را خرج کردی(ولخرجی)😒 من: دیگر نتانستم زخم زبان هایش را تحمل کنم از مقابل اش با عجله دور شدم این حرفهایش مثل نیش گژدم درد آور بود اما چی میتانستم انجام بدم مجبور بودم تحمل کنم و امیدوار به این بودم که خداوند مرا از زخم زبان هایش نجات میدهد با این حال اشک از چشمان ام سرازیر شد و مانند قطرات باران بر زمین سقوط میکرد فرهاد در این وضعیت مرا دید و گفت فرهاد: خیر است خواهر جانم گریه نکن ادریس مریض است همرایش بحث نکن و به حرف هایش بی اعتنا باش من میدانم که تو مقصر نیستی ولی او در عالَم خودش غرق است و حرف ما را قبول ندارد بهتر این است که حرف هایش را ندیده بگیریم من: چشم لالا جان هر چی شما بگویید 🥺 ادامه دارد ان شاءالله 🤍⃟🤍 @Ghalbii_khashe

#کلیپ ابن قیم رحمة الله می‌فرماید : بدترین مجازات در دنیا این است که الله تعالی زبانت را از یادِ خودش باز دارد..! ‌‌‌‌‌😔😔

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ليستى از بهترين و پرطرفدار ترین ڪانال هاى تلگرام خدمت شما عزیزان❗ #گروه‌انس ‍‌𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ @tab_ahlesunnat @Motakhallefin_channel ‍‌𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ برای عضویت در هر ڪدام از ڪانال ها لطفا روی اسم شان ڪلیڪ نمائید....

پنج‌نفر اولی که بزنن رو قلب ادمین کانال میشن♥️🥳🤩

و صال معبود

اکتب ما یقوله النّاس ضدّک فی أوراق وضعها تحت قدمیک، فکلّما زادت الأوراق ارتفعت أنت إلى أعلى. «هر چه مردم علیه تو می‌گویند را بنویس و زیرِ پایت بگذار، هر چه تعداد برگه‌ها بیشتر شود بالاتر می‌روی.» 🤍⃟🤍 @Ghalbii_khashe