💥Explosion of words💣 ~Tolo Ashgh~

عیدتون مبارک رفقا بهترین سال و با کلی اتفاقات توپ و سلامتی باشه امسال🤍✨🌺 #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

بهترین حس رو براتون میخام برای فردایی ک روز عاشقاس بهترین خاطرات رو کنارهم دیگه ثبت کنین و ماندگارباشین☺️✨ #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

از گابریل گارسیا👌🏻 چقدر#حق #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

#پارت32 رفتم سمت جنسیس خوجلم ماشین بردم بیرون و آهنگو تا ته زیاد کردم.. بعد چند مین الیکا اومد:::صدای اونو کم کن چخبر کل محل دیونه کرد. -__-چ عجب مثلا دیرت شده بود. هیچی نگفت و راه افتادیم... چند ساعت بعد؛::: ط عالم خودم بودم که یکدفعه دیدم درماشین بازشد و الیکا با جیغ نشست ط ماشین... -__-آخیشششش عالی بود عالیییی الی عالی بود بالاخره قبولم مطمئنم (اره این دفعه قبولی ط ک راست میگی جون مغزت) همین جوری داشت وراجی میگرد من باداد... بسه دیگه بچه کلموخوردی دفعه قبلم گفتی قبولی قبول نشدی دِهَه -__-اون دفعه رو آره ولی این دفعه مطمئنم قبولم ببین کی گفتم... -__-خوبه خوبه نمیخاد برای من روضه حسن کُرد بخونی‌. -__-اگه قبول شدم قول میدم تایک هفته هرکاری بگی انجام بدم خوبه -__- خوشم میاد میدونی باید چیکار کنی ها باریکلا ....خب حالا بگو کجابریم که این خستگی مثلا کنکورت بپره از سرت.. -__-اوممم (حالت متفکرانه ب خودش گرفت) -__-تاط فکر کنی شب شده میریم کافه امین ب بچه ها زنگ میزنم میگم بیان اونجا ... -_-باشه بریم.. (ب بچه ها ط گروه پیام دادم بیان کافه امین و اونام اوکی دادن ) همین ک وارد کافه شدیم امین اومد سمتمون (کلا پلاسه این بشر اینجا) (واالمیرا مگه نمیدونی خیرسرش مدیر کافس ها) (خب چ‌ربطی داره نمیشه ک همش بیست چهاری اینجا پلاس باشه) (باشه بهش میگم یه روزم استراحت ب خودش بده) (آفرین یادت نشه بهش بگی+_+) (پروو) -__-سلام بر ۲ خواهر گرام چ عجب ازین طرفا خوبین شما.. -__-علیک سلام ماخوبیم ط خوبی -__-از احوال پرسیای شما .... الیک ط چ کردی کنکورت رو خوب بود.! -__-اوهوم عالی بود. (اینو ک گفت امین زد زیر خنده) -__- هرهر رو آب بخندی نیشت ببند امین میون خنده گفت -__-دفع...ه..قب..لی هم گفتی عالییی دادم ولی قبول نشدی -__-الیکا با اعتراض امین میخاست ی چی بگ پریدم وسط و نزاشتم حرف بزنه.... -__-امین بسه دیگ اع بچه ها تا چن مین دیگ میرسن میز ماخالیه دیگ!؟ -_- اره اون ک همیشه خالیه کی میان حالا؟ -__-فکر کنم برسن دیگ -__-اوکی برین بالا تابیان منم بگم یه چی بیارن براتون -__-باش مرسی. باااالیک داشتیم میرفتیم سکت راه پله که یکی صدام زد.... #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

#پارت31 چرا هیچ حسی نداشتم.... الیکا-__-مامانننن باز این بشر مثل خرس خوابیدع خوبه میگ منو زودتر بیدار کن چیکارش کنم من دیرم شدع نمیرسم جلسه کنکور رو -__-خیلیخب برو اول آخرش بیدار میشه دیگ هنوز خوبه ساعت شیش نشدع انقدر حرس نزن -__-المیرا المیرا پاشو دیگ دختر چخبرته از دیشب ک رسیدی خونه تا الان خوابی پاشووووو دیرمممممم شددددد -__-منم بالاخره گفتم بزار یه تکونی ب خودم بدم فکر نکنن خدای نکرده مرد م والا -__-چته ط مگه ساعت چنده؟ -__-ساعت ۶ صبحه خیر سرت میخاستی زودتر بیدارشی از ساعت ۵:۳۰ دارم بیدارت میکنم -__-نــــه چرازوودتر بیدارم نکردی (این بچه کلا گیج خوبه میگ ها بازم میگ چرا زودتر بیدار نکردی) خب برو بیرون تا بیست مین دیگ میام منم تند تند اماده شدم و رفتم طبقه پاین رو به الیکا ک‌ لم داده بود روی مبل وایستادم -__-من آماده ام باهم رفتیم سمت در ک بابا سیاوش اومد و ب الیکا گفن: الیک بابا امیدوارم که این دفعه موفق بشی و همون رشته ای رو ک میخای قبول شی و پیشونیشو بوس کرد. -__-ممنون پدری. و یه ماچ متقابل کرد لپ بابا رو مامان ازون طرف براش آرزوی موفقیت کرد و بغلش کرد عمه و شوهرش هم همینطور اخرین نفر هم آرش رو به بهش گفت: الیک اگه ایندفعه قبول نشی اون موضوعی که بهت گفتم رو عملیش میکنم عا.. الیک با اعتراض-/آرششششششششش -__-شوخی کردم بیا بغل داداشی بدو‌‌ (از یه طرفم هم خندم گرفته بود هم نمیشد بخندی) -__- د بسه دیگه این منو از خواب بیدار کردع میگه دیر شده و الان خودش داره طولش میدع بیا بریم.... #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

عشقای دلم ک هی گفتین رمان چیشد شرمنده واقعا درگیری زیاد داشتم این مدت واقعا نمیشد رمان بنویسم🥺🙏🏻 این هفته قول میدم شبی یه پارت بزارم ک دیگ ببستیم جمعش کنیم بریم برا رمان جاذاب دیگ از نوع....سکرت بمونه تا بعد😈👻😹 (ادمین مینا)

عشقای دلم ک هی گفتین رمان چیشد شرمنده واقعا درگیری زیاد داشتم این مدت واقعا نمیشد رمان بنویسم🥺🙏🏻 این هفته قول میدم شبی یه پارت بزارم ک دیگ ببستیم جمعش کنیم بریم برا رمان جاذاب دیگ از نوع....سکرت بمونه تا بعد😈👻😹

#پارت30 سوارشدیم و حانیه رو رسوندم خونشون و رفتم سمت خونه داشتم از پله ها بالا میرفتم که مامان صدام زد. -__-جانم مامان -__-کجابودی آرمان کجاس -__-دانشگاه از آرمانم خبر ندارم.. -__-دانشگاه چخبربوده کلاس نداشتی ک. -__-فتحی کلاس فوق العاده گذاشته بودباحانیه رفتیم ..اجازه هست برم اتاقم! -__-باشه داشتم میرفتم که الیکا صدام زد. -__-المیرا. -__-جانم خواهری! -__-فردا کنکور دارم میخواستم بگم میتونی باهام بیای:) -__-باشه صبح صدام بزن میبرمت.. داشت میرفت یهو صداش زدم مگه قرار نبود با دوستات بری! -__-روناک نامزدش نرگس هم باباش میاره -__-باشه صبح بیدارشدی منم بیدارکن. -__-الیک اومد سمتم و صورتمو با دوتا دستاش قاب گرفت و شروع به بوس کردن (بیشتر شبیه تف مالی بود😵‍💫🥴) -__-باداد:////الیکااااااااا بسهههه خفم کردی هزاربار بهت گفتم از بوس بدم میادهاااا الیک /:هم سری جیم شد رفت ط اتاقش منم بلند یکی به درزدم گفتم :¡ط ک از ط اتاقت میای بیرون بالاخره -__-مطمئن باش تا ط خونه ای پامو ازینجا بیرون نمیزارم -__-اره هروا شکمت ط ک راست میگی نیم ساعت دیگ معدت خالی شدصداش دراومد میبینمت ط اشپزخونه پلاسی -__-اونقدری خوراکی ط اتاقم هست که یه نصفه روز گشنگی نکشم🤤 -__-خوبه ط هم هرچی من میگم یه چی دارع بگع داشتم میرفتم سمت اتاقم که عمه خانم صدام کرد... -__-جانم -_-عمه پری::وقت داری باهم صحبت کنیم؟! -__-آره عمه جون بیاین ط اتاق باهم وارد اتاق شدیم..... -__-راستش المیرا عمه من درجریان علاقه آرمان نسبت ب ط هستم خب میخام نظر ط رو هم درباره آرمان بدونم قبول میکنی بشی خانم خونش:) -__- راستش عمه آرمان پسر خوبیه ولی من جوابمو ب خودشم گفتم دخترای بهتر از منم هستن ک بتونن آرمان رو خوشبخت کنن:/ (داره مثل چی دروغ میگ من ک میدونم ته دلت چیه بچه چرا چاخان میکنی :/ ) -__-چرا همچین حرفیو میزنی ک نتونی آرمان خوشبخت کنی اصلا دختر بهتر از دختر برادر خود آدمم مگه پیدا میشه مخصوصا ط و آرمان ک از بچگی باهم بزرگ شدین و همو میشناسین الان نمیخام جواب بدی قشنگ فکرات بکن و بعدا میام سراقت😉 (ینی عا چاخانه ک میباره ازین ملت ولی خب انصافا عمه خانمم اونقدر بد نگفت عا این دوتا از اولشم همو میخاستن من درجریانم این الی مارمولک نمیخاد رو کنه 🥲 ) عمه که رفت منم ولو شدم رو تخت انقدر فکر کردم ک واقعا منم دوستش دارم :/ چرا تاالان هیچ حسی نداشتم و.... #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂

#انگیزشی #Aramsh_Mahz oo @Romantic_LOVE_1518 乂❤‿❤乂