cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمان عاشقانه کیرا هادسون

ژانر: هیجان، ترس و معما، عشق و لذت https://t.me/+smR2_dNLofFkMDg0 رمان های رویا مهدی ایدی مترجم: @royamahdi ترجمه: مجموعه های کیه را هادسون تمام اطلاعات و میانبر پست ها ✨ https://t.me/kiera_hudson/2 وبلاگ http://royamahdii.blogfa.com

Show more
Advertising posts
3 901
Subscribers
+2124 hours
-747 days
+42230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
دندون های نیشمو تو پوست تنش فرو میکنم ،اما جای خون...مزه تلخی تو دهنم میپیچه....... اون آدم نبود! خون آشام بود! دستو پامو گم کرده بودم! وحشت زده به سمت راه خروجی می دوم و دقیقا لحظه ای که میخوام از این کابوس رها شم با دیدن جثه ی بزرگی دقیقا جلوی چشمام...با همه ی توان جیغ میزنم -منم منم دختر چرا جیغ میزنی منم هیسسسسس! وحشیانه بهش چنگ میزنم و میخوام کنارش بزنم اما به شدت بغلم میکنه.... -کیرا... منم یه دیقه نگام کن! مجبورم میکنه نگاهش کنم... -ببین منو گربه وحشی! منم.. ❌-اینجا تنهایی چه غلطی میکنی؟نمیگی یه بلایی سرت میاد؟گوشه ابروت چی شده؟خوردی زمین؟هووووف تنها کارت عصبی کردن منه نه؟، بیوفت جلو همین الان برمیگردیم...https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 ۹صبح
Show all...
Repost from N/a
دست آزادش رو بلند کرد و روی لبم کشید.... بعد هم لباشو روی لب هام گذاشت و بوسه ای عمیق روی لبم زد.... توی حال خودم بودم که یکهو تیشرتشو کند، بالهاشو باز کرد و منو درون اونا محبوس کرد... با تعجب و چشم های گرد زل میزنم... اون یک خون آشامه.....! یک خون آشام اصیل...! یک موجود ماوراء طبیعه....! https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 من یه دورگه انسان و خون آشامم !🔥🚫 همه فکر میکردن من یه پلیس سادم... تا اینکه برای حل پرونده ی بزرگ ترین قاتل سریالی به یه شهر مخوف فرستاده میشم تا اینکه با مردی روبه‌رو شدم که… ۲۲
Show all...
Repost from N/a
من یه دورگه انسان و خون آشامم !🔥🚫 همه فکر میکردن من یه پلیس سادم... تا اینکه برای حل پرونده ی بزرگ ترین قاتل سریالی به یه شهر مخوف فرستاده میشم و برای اولین بار اونو میبینم... در اولین نگاه جدی و خطرناک به نظرمی‌رسید... اونقدری که به خودش مشکوکم می‌کنه ! می‌خوام سر از کاراش دربیارم ! برای اولین بار تو سلول زندان خفتم می‌کنه و به زور میبوستم ! و اونجاست که میفهمم اون در واقع یه خون اشامه اصیله ! کسی که قدرتش خیلی بیشتر از من بود! اونقدر برام جذاب بود که... 🔥🔥 https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8تا به خودم بیام میفهمم عاشقش شدم! اما راهی برای باهم بودنمون وجود نداشت!پس تصمیم میگیریم.... #عاشقانه #خون‌آشامی #معمایی #قلم_قوی❌ ۱۸
Show all...
Repost from N/a
یکهو پام سر خورد و با جیغییییی به سمت خون و کثافت جسدها افتادم.... ناگهان دست قوی کسی رو احساس کردم که کمرم رو گرفت و از افتادنم جلوگیری کرد... سر بلند کردم و شان رو دیدم که با چشم های تیره و جدیش بهم زل زده بود... نگرانی و در عین حال شیطنت رو توی نگاهش میدیدم... عاشق همین جدیت و در عین حال جنتلمن و شیطون بودنشم.... دست آزادش رو بلند کرد و روی لبم کشید.... بعد هم لباشو روی لب هام گذاشت و بوسه ای عمیق روی لبم زد.... توی حال خودم بودم که یکهو تیشرتشو کند، بالهاشو باز کرد و منو درون اونا محبوس کرد... با تعجب و چشم های گرد زل میزنم... اون یک خون آشامه.....! یک خون آشام اصیل...! یک موجود ماوراء طبیعه....! https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 رمان فانتزی، خون آشامی و عاشقانه که تلگرام رو ترکونده شکلش رو هیچ جایی پیدا نمیکنی عاشقانه و معمای خاص خودشو داره😍😍فرصت عضویت محدود ۱۵
Show all...
Repost from N/a
دندون های نیشمو تو پوست تنش فرو میکنم ،اما جای خون...مزه تلخی تو دهنم میپیچه....... اون آدم نبود! خون آشام بود! دستو پامو گم کرده بودم! وحشت زده به سمت راه خروجی می دوم و دقیقا لحظه ای که میخوام از این کابوس رها شم با دیدن جثه ی بزرگی دقیقا جلوی چشمام...با همه ی توان جیغ میزنم -منم منم دختر چرا جیغ میزنی منم هیسسسسس! وحشیانه بهش چنگ میزنم و میخوام کنارش بزنم اما به شدت بغلم میکنه.... -کیرا... منم یه دیقه نگام کن! مجبورم میکنه نگاهش کنم... -ببین منو گربه وحشی! منم.. https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 ❌-اینجا تنهایی چه غلتی میکنی؟نمیگی یه بلایی سرت میاد؟گوشه ابروت چی شده؟خوردی زمین؟هووووف تنها کارت عصبی کردن منه نه؟، بیوفت جلو همین الان برمیگردیم...❌ ۹صبح
Show all...
Repost from N/a
#دختر_خان_که_عاشق__دختر_رعیت_کم_سن_و_سال_میشه_و_رابطه_ی_ممنوعه_ای_رو_شروع_میکنه_غافل_از_اینکه_چه_خطری_در_انتظارشونه دستشو میکشم و به در طویله میکوبونمش و به صدا زدن هایی که عجیب معصومانه زده میشدن توجه نمیکنم با گرفتن صورتش مرز لب هامون و از نابود میکنم و بین دیوار و بدنم جسم نحیفشو قفل میکنم _من میخوامت لیلی و هیچ جوره دست ازت نمیکشم، حتی اگه اینکار گناه ترین گناه بشر باشه و جونمو بگیره اشک چشماشو پس میزنم و اروم دستمو لای.. https://t.me/+eFPYdti82Oo4ODY0 #تاریخی#عاشقانه#غمگین ۲۲
Show all...
Repost from N/a
من یه دورگه انسان و خون آشامم !🔥🚫 همه فکر میکردن من یه پلیس سادم... تا اینکه برای حل پرونده ی بزرگ ترین قاتل سریالی به یه شهر مخوف فرستاده میشم و برای اولین بار اونو میبینم... در اولین نگاه جدی و خطرناک به نظرمی‌رسید... اونقدری که به خودش مشکوکم می‌کنه ! می‌خوام سر از کاراش دربیارم ! برای اولین بار تو سلول زندان خفتم می‌کنه و به زور میبوستم ! و اونجاست که میفهمم اون در واقع یه خون اشامه اصیله ! کسی که قدرتش خیلی بیشتر از من بود! اونقدر برام جذاب بود که... 🔥🔥 https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8تا به خودم بیام میفهمم عاشقش شدم! اما راهی برای باهم بودنمون وجود نداشت!پس تصمیم میگیریم.... #عاشقانه #خون‌آشامی #معمایی #قلم_قوی❌ ۱۸
Show all...
Repost from N/a
#part70🕯. . ⏳🕰از دور میبینمش، هنوز هم مثل قدیما به زیباییه شبنمیِ که #عکس #ماه و درون خودش قرار داده، هنوز هم به لطافت یک تا موی گربه اس، هنوز هم به درخشندگی کرم شبتابِ #تاریکی هاس، هنوز هم همونقدر خاص و دلربا، برای #دختر خانزاده است ⏳🕰ان الهی انقدر ظریفو دقیق #نقاشی شده که حتی شیشه پنجره هم نمیتواند کدرش کند و مانع دیده شدن ان خلقت شود ⏳🕰دستش رو که به قصد باز کردن #پنجره دراز میکند، انگار #خون،رگ هایم را به لحظه با فشار زیادی پاره میکند ⏳🕰باد که زیره موها را به بازی میگیرد، انگار به جای رگ، #قلبم از هم درید و پاره شد #دختره_بعد_مدت_ها_عشقش_و_میبینه_اونم_در_حالی_که_اون_دیوونه_شده_و_تعادل_روانی_شو_از_دست_داده #قدیمی https://t.me/+eFPYdti82Oo4ODY0 ۱۳
Show all...
Repost from N/a
دندون های نیشمو تو پوست تنش فرو میکنم ،اما جای خون...مزه تلخی تو دهنم میپیچه....... اون آدم نبود! خون آشام بود! دستو پامو گم کرده بودم! وحشت زده به سمت راه خروجی می دوم و دقیقا لحظه ای که میخوام از این کابوس رها شم با دیدن جثه ی بزرگی دقیقا جلوی چشمام...با همه ی توان جیغ میزنم -منم منم دختر چرا جیغ میزنی منم هیسسسسس! وحشیانه بهش چنگ میزنم و میخوام کنارش بزنم اما به شدت بغلم میکنه.... -کیرا... منم یه دیقه نگام کن! مجبورم میکنه نگاهش کنم... -ببین منو گربه وحشی! منم.. https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 https://t.me/+VETlQnqoaak4NTQ8 ❌-اینجا تنهایی چه غلتی میکنی؟نمیگی یه بلایی سرت میاد؟گوشه ابروت چی شده؟خوردی زمین؟هووووف تنها کارت عصبی کردن منه نه؟، بیوفت جلو همین الان برمیگردیم...❌ ۹صبح
Show all...
#پارت_5 اما چرا این کار رو می کنه؟ هدفش چیه؟ سرم رو به سمت جلو پایین انداختم، خسته تر از اونی بودم که حتی فکر کنم. دلم می‌خواست خواب بیاد و منو جوری که دختر و پاتر رو گرفته بود، ببره. تنها امیدم این بود که در خواب دوباره با جک ملاقات کنم و بعد از اون بتونم میلیون ها سوالی که حالا در ذهنم داشتم ازش بپرسم. می خواستم بیشتر در مورد این دختر کارا هادسون توی سلول بدونم و بفهمم اون چه چیزای دیگه ای بهش گفته. تنها چیزی که به یقین می‌دونستم این بود که در جایی و زمانی که جک داخلش وجود داشت، کارا هادسون به جرم قتل محاکمه می‌شد. قتل چه کسی؟ کارا چه کسی رو کشت و چرا؟ اما سؤالات زیادی وجود داشت که به غیر از سؤالات مربوط به کارا به جواب شون نیاز داشتم و شک داشتم که جک جوابشون رو بدونه. مثلاً چرا گرگ سفید من و پاتر رو از میان دره به جنگل هدایت کرد؟ اگر گرگ سفید واقعاً لیلی بلو بود، باید می دونست که ما هر دو اسیر میشیم. بروس اسکات، که حزب گرگ‌هایی که ما رو اسیر و کتک زده بودن رهبری کرده بود، میدونست که من و پاتر هر دو نیمه گرگ بودیم و بهم گفت که لیلی بلو این موضوع رو بهش اطلاع داده. بنابراین تنها چیزی که می تونستم ازش مطمئن بشم این بود که لیلی بلو دوست من و خائن نبود. اما اگر چنین بود، چرا من و پاتر رو دوباره به هم برمیگردوند؟ چرا پاتر رو به اون کلبه ای که در اون نیمه گرگ شده بود هدایت کردن؟  درست مثل خود کارا هادسون، هیچ یک از کارهایی که لیلی بلو انجام داده بود و در جای خود قرار داده بود، به نظر نمی رسید که منطقی باشه. چرا پاتر رو با یک گرگ مخلوط کنن اگر قراره همین گرگ ها باشن که میکشنش؟ و چه کسی کیرا هادسون رو در این لایه به قتل رسونده بود؟ کی بهش شلیک کرده بود؟ مورفی در این لایه به پاتر گفته بود که لیلی بلو رو به خاطر قتل کایلا و ایزیدور کشته، آیا لیلی بلو مسئول قتل کیرا هادسون در این لایه هم بوده؟
Show all...
12👍 4