ستاره باران
In life it doesn’t matter what people Call you; What really matters is what you RESPOND to,,,!
Show more245
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
صد بارِ دیگر مُردنِ گنجشک
صد بارِ دیگر مِهر و مهجوری
از آخرِ دیوانِ من با تو
تا اولِّ پاییزِ دیجوری
.
اینجا دو پِلكَم برهم افتاده
ترسی درونِ من نَفَس میزد
هی من برایَش قصّه میگفتم
هی او خودش را بر قفس میزد
.
اینجا بیایی آخرِ دنیاست!
تاریک و تلخ و سرد و فرسوده
من هم همینجا ماندهاَم کُنجی
اینجا تو گویی ختمِ ما بوده!
.
تاریک و مفلوک و تک افتادیم
در یک جهانِ خالی از آدم
مردارِ گُنجِشكَک فغان کرده
اینجا شده *سوژهکِشِ* ماتم(!)
.
#الدوز_خورشید
#چهار_پاره
#عکس_جناب_حسینی
.
#زن_زندگی_آزادی
attach 📎
Photo unavailableShow in Telegram
خانهاَم خِشت و گِل است!
و مُحاط است به خاموشیِ یک آبادی،
که خبر هیچ ندارد
دگر از اهلِ دِلَش..!
خانهاَم نور ندارد ؟!
به دَرَک..!
خانهاَم راه ندارد به رَهی جز به فَلَک….
به جهنّم که تو از قامتِ من دور شدی !
بَر همین کُلبه و بَر دولتِ ما
کور شدی …(!)
گِرِهی گَر بِزَنَم کویِ دلَم را با تو،
راهِ این کُلبهء ما را بلدی؟!
گر خودم را به ندیدن بِزَنَم از غمِ تو،
تو بگو جانِ دلَم..،
بَر منِ اُفتان
مَدَدی..؟!
.
#الدوز_بداهه
#چالش_تصویر
#عکس_ناشناس
#شعر_نو
.
#دولت : خوشبختی ، سعادت .. #دهخدا
.
@setareh_baraan
خون میخورم و مونس و غمخوار ندارم
خون میخورم و حاجت اقرار ندارم
اینجا که منم سایهی شومی به سرم هست
خون میخورم و جلوهی دادار ندارم
از هر طرفی خوف هلاک است و تباهی
خون میخورم و مخزن اسرار ندارم
ایران شده مقهور سری بی سر و اوباش
خون میخورم و همت بسیار ندارم
در عاقبتم نکتهی جا مانده بَسی هست
خون میخورم و عافیت کار ندارم
اینجا دل من خون شد و از من خبری نیست
خون میخورم و امنیت و یار ندارم
در دورهی ما سر شده دوران سپیدی
خون میخورم و غله به انبار ندارم
دیگر به خودم هیچ ندارم که ببخشم
خون میخورم و قدرت انکار ندارم
اینجا وطنم در گرو خصم خودی هست
خون میخورم و عقرب جرّار ندارم
باری دل من با شب یک قصه قرین است
خون میخورم و قصهی پربار ندارم
.
#الدوز_خورشید
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
غزلی برای #وطنم
.
همت بسیار بدرقه راهتان
attach 📎
دست هایم عجیب می لرزند!
هر وقوعی نشانه ای دارد؛
در مناجاتِ امشبِ من هم
هر بیابان، کرانه ای دارد,,,
.
من شبیه بلورِ یخ کرده،
رعشه ای مختصر به تن دارم
جایِ زخمی عجیب می سوزد(!)
عینِ داغی که بر بدن دارم,,,
.
من حدیثِ نگفتنی هستم!
مثل برزخ معلّق و خسته؛
در نبودم تمااامِ بودنِ تو،
فصلِ سردی به دورِ خود بسته,,,!
.
در خیالم تو هستی و من و بس!
تُنگِ سرخ و دو دست جامِ شراب،
چشمهایت عجیب میخندند
مثل رقص پوکیدنِ دو حباب,,,!
.
.
#الدوز_خورشید
#Music_Walk_With_Me🎶
.
@setareh_baraan
attach 📎
می ترسم از چشمان گیرایش
قلب مرا از من جدا کرده
.
در جان من رفته برای من
روی زمین خود را خدا کرده
#ام_البنین_سعدی_بداهه
#می_ترسم_از
.
میترسم از ترکیبِ سیمایَش
از اخمِ محکم؛ از سراپایَش
.
میترسم اینجا باشد و من هم
چون ذرّهای افتاده بر پایش!
.
#الدوز_بداهه_خورشید
#میترسم_از
#نقاشی
#Pierr_Auguste_Renior 🎨
@setareh_baraan
attach 📎
گفتم: چه چیزی را مگر در نزلِ باران دیده ای؟
گفتا: همان چیزیکه تو در جمعِ یاران دیده ای!
.
گفتم: فریبت می دهد این شیوهء چشمِ تَرَش،
گفتا: تو هرگز عشق را اینگونه گریان دیده ای؟
.
گفتم: در این بیراهه ها راهت به مقصد کِی رسد؟
گفتا: در این بادیه ها سالارِ پُرسان دیده ای؟
.
گفتم: امان از ناکسان، از پُشتهء خار و خَسان!
گفتا: تو هرگز خار را در دستِ طوفان دیده ای؟
.
گفتم: کجا شد آن خدا کز وی همی گفتی سخن؟
گفتا: تو هرگز خویش را بر پایِ شیطان دیده ای؟
.
گفتم: در این تاریک روز، خود را کجا پیدا کنم؟
گفتا: تو هرگز نور را در حصرِ زندان دیده ای؟!
.
گفتم: از این آلامِ ما کس را نگویی جانِ ما!
گفتا: تو هرگز از مَنَش تضییعِ پیمان دیده ای؟!
.
#الدوز_خورشید
موسیقی: #کرخه_تا_راین #مجید_انتظامی 🎶
✨💫
@setareh_baraan
attach 📎
خونی که هَمی از سر و تن میریزد،
از جانِ جوانانِ وطن میریزد
.
این قصّه ندارد ثمری جانِ دلم؛
جُز اشک، که بر گونهء من میریزد
.
#الدوز_بداهه_خورشید
@serareh_baraan
تصویر منی تباه، با آینه هاست
کمبود نبودِ راه ، با آینه هاست
.
یک طُرفه به رویشان نظر کن خورشید!
تصویر گدا و شاه، با آینه هاست
.
#الدوز_بداهه_خورشید
.
@setareh_baraan
روی آرامگاهِ من اینجا
شالِ سبزی نشانِ رویشِ ماست
از خودم هم عجیب دور و گمم
وهمِ سبزی، نشانِ پویشِ ماست!
.
دورِ دستم زمانه میچرخد!
مثلِ تسبیحِ گبچِ از اذکار
تَطْمَئِنَ القلوب میخوانم
خسته خسته، بریده و بیمار
.
چه خداییِ بس غریبی بود
دیگر این کْنح از خودم سیرم
همچنان یک زغالِ نرم و سیاه
نَمنَمَک هی بهانه میگیرم
.
کاغذی خط خطی گمگشته
دستهایم سیاه و فرسوده
باز اسپند نذرِ حالم کن
این سیاهی از آنِ ما بوده
.
تو به نرمی مدام میایی
یک سبد گوجه در بغل داری
من که گفتم از این و آن سیرم
آن هم اینجا؛ درآخرِ کاری!
.
یک نفر داد میزند : آقا…
گوجه دارم؛ پُر و درشت و ..همین
من به چَشمَم ملیحه را دیدم
دیدَمَش که نشسته روی زمین
.
#الدوز_بداهه_خورشید
#چالش_گروه_التیام
#آرامگاه_شال_تسبیح_زغال_اسپند_گوجه_ملیحه
.
@setareh_baraan
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.