cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

⛓مکعـــب‌روبیــــك⛓

﷽ 🧿 وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ🧿 کانال رسمی محدثه آزاده‌دل قسم به قلم و آنچه می نویسد... #مکعب_روبیک #حناصدایم‌نکنید_متنفرم چنل محافظ: @MocaabRobiiic تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران ❌کپی حتی با ذکر نام نویسنده هم حرام و غیرقانونی❌

Show more
Iran86 049The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
1 942
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

10 s
Show all...
#پریا_به_حامد_میگه_درش_بیار 😂💦🍆 #حامد_میگه_گیر_کرده 😰😱🔞 😂💦😂💦😂💦😂💦😂💦😂💦😂💦😂💦😂 ای بابا حامد #درش بیار 😭😢 با حرص گفت : یکم #امونم بده ، نمیدونم چرا #گیر کرده ! لعنتی در بیا #دیگه .. 😡😤🍆 داشتم از درد می مردم . + اخخخخ ... دردم گرفت داری چه کار میکنی؟ 😖😫 _ نمیدونم چرا نمیتونم درش بیارم . 🥲😅 با وحشت گفتم : یعنی گیر کرده ؟ باید ببرمش؟ _ ببرمش چیه؟ مگه از رو جنازه ی من رد شی ، صبر کن الان درستش میکنم . ❌📛🚫 درد بدی و احساس کردم و با جیغ و داد گفتم : آییی ... بیشتر فروش کردی حامد ، بکشش بیرروووووون 🍆💦⚠️ هول کرد و دلداریم داد : پریای من ... یکم آروم باش الان تمام میشه .. بابا همیشه که نیست . با حرص گفتم : خیلی درد داره .. بذار خودم درش بیارم . 🤬🤯 _ اشتباه کردیم ... اول باید خیسش می کردیم + حامد چی میگی ؟ اون جوری کامل خیس می شدیم . 🔥💦💧 _ می خوای کِرِم بیارم ؟ شاید بیرون اومد. + اون جوری همه جام کِرِم کِرِمی میشه. یهو کلش و بیرون کشید .. + جیییییغ حامد آروم تر . 📛😭😢🥺😩 گیره ی سیاه و جلو چشمام گرفت . _ بیا ، بالاخره درش آورم ، اون آرایشگره چه گوهی به سرت زده بود ؟ عصبی گفتم : بابا موهام و کندی .. من برم حموم . 😪🤕 با ذوق گفت : برو بیا عشقم ... که امشب با هم کلی کار داریم😈❌ مغزت و با وایتکس بشور 😂😈 بدو بیا یه رمان فول طنز 😱😂🤣🥲 https://t.me/joinchat/T1_Q5Z9MRcFLfZqd https://t.me/joinchat/T1_Q5Z9MRcFLfZqd
Show all...
#این_دختر_خدای_سوتیه😂🤦🏻‍♀️ 🙊❄️🧻🙊❄️🧻🙊❄️🧻🙊 یه دفه پام گیر کرد به لبه استخر جیغی از ترس کشیدم که حامد ترسیده خواست بگیرتم که پای اونم گیر کرد و باهم افتادم به خاطر سرد بودن اب یه لحظه نفسم بند اومد... به دیدن چشمای گرد شده حامد با تعجب نگاهی بهش انداختم و رد نگاهشو دنبال کردم و با چشمای گرد شده نگاهی به پایین تنم انداختم 🩲👙 وای چون شلوارم گشاد بود از پام در اومده بود و شورت عروسیکم معلوم بود جیغ #خفه ایی کشیدم و رو به #حامد گفتم : _چشاتو در درویش #کن #بی ادب 🤭 حامد #شیطون نگاهی بهم کرد و با حرفی که زد از خجالت اب شدم ... #میخوای_بدونی_پسره_چی_بهش_میگه_زود_جوین_بده_پس😂💦👙 https://t.me/joinchat/AAAAAE9f0OWfTEXBS32anQ #بمب_خنده_این_رمان_بیا_پشیمون_نمیشی🤪😂😂
Show all...
10 s
Show all...
❌❌❌❌♨️♨️♨️♨️ https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0 شب شده بود با الکس داشتم دست و صورت قبل خواب رو میشستم که نگاه خیرم به خمیر دندون و مسواکی که امروز خریده بودم افتاد الکس دست دراز کرد که برش داشتم؛ الکس پوفی کشید که ریز ریز خندیم. _ بخند آیسل خانم نوبت ما هم میرسه. مسواک و خمیر رو سر جاش گذاشتم زبونی واسه الکس در آوردم؛ خواستم برم بخوابم که در رو قفل کرد بهش نگاه کردم که پیرهنش رو در آورده غریدم: _ میخوای سیکس پک‌هات رو نشونم بدی؟ دستش به طرف شلوارش رفت که روم رو برگردوندم. _ بی‌شعوری الکس! درحالی که به طرف حموم می‌رفت گفت: _ اولا من همه جات رو دیدم؛ یادت نره! شکمت که بزرگه این رو نشون میده. حرصی زبونم رو گاز گرفتم که زیر دوش رفت. دنبالش رفتم و کمی دستم رو روی پهلوی لختش گذاشتم که کمرم رو گرفت. _ فکر نکنم با یکم شیطونی چیزیت بشه! خیره به صورت شیطونش اب دهنم رو قورت دادم که بی طاقت لبش رو روی لبم گذاشت؛ 💦💦💦💦💦💦❌ https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0
Show all...

#ادامه_پارت_بالا #رمان_در_جوار_عشق 🔞🔥 #هیکل #تنومندش جلوی دیدمو گرفته بود...یجوری مقابلم ایستاده بود که انگار رو تنم #خیمه زده... هر دو تو فرو #رفتگی دیوار مقابل هم ایستاده بودیم...یه #دستشو کنار #صورتم رو دیوار گذاشته بود... حتما بوهایی به دماغش خورده...اونم #امیر علی خان که به قول زهره جون مو رو از ماست می‌کشه بیرون... پسر سی و چهار ساله ای که #نامزد داره و دوماه دیگه #عروسیشه... با دختری که زمین تا آسمون با من فرق داره هم تو #حرف زدن و هم تو #پوشش... اون #زهرماری منو ترسو کرده بود با چشمایی که دو دو میزد #تماشاش کردم... نگار:بخدا من نمیدونستم اون زهرماری چیه #الهام به زور به خوردم داد... و بعد قطره اشکایی بود که از #چشمم چکید... خیلی مضحک بود... از وقتی به این خونه نقل مکان کرده بودم بخاطر حرفایی که از همسایه ها راجب کار و جدیت این بشر شنیده بودم ازش #فرار میکردم... ولی انگار خیلی صمیمی بنظر می‌رسیدیم... با صدای ماشینی که انگار میخواست از همین نزدیکای بگذره امیر علی #بیشتر بهم #چسبید و یجورایی منو له کرد انگار...با این لباس #نظامی خیلی جذاب بنظر می‌رسید... شایدم من عقلمو الان از دست دادم... #گرمم بود‌‌‌...یه حسایی داشتم...دیگه نمیترسیدم... #دستمو آروم بالا آوردم...حواسش انگار اینجا نبود... #یقه #لباسشو درست کردم... #بوی خیلی خوبی میداد...بوی عطر یا ادکلن نبود #عطر #تنش بود... ناگهان نگاهم به چشمای به خون نشسته‌اش #افتاد... #دیوونه شدم یا چی؟ نمی‌دونم فقط رو نوک پام‌بلند شدم و #بوسیدمش... الان #بوسیدنش برام خیلی آسون بود...#بوسیدمش...نابلد و #بی تجربه بودم...ولی یه حسی منو‌وادار کرد به این کار... انتظار داشتم #کتکم بزنه یا با یه #مشتش لهم کنه #ولی نه #اون...اون... https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
Show all...
🔥در جوار عشق🔥

﷽ ❌کپی رمان ممنوع❌ نویسنده رمانهایه: #ققنوس(رمان بعدی)_ #در_جوار_عشق(فایل کامل)— #دیوانه_ترین_عاشق_این_شهر(فایل‌کامل)— #یامور(فایل‌کامل) 💯پارتگذاری منظم💯 ادمین تبادلات کانال👈 @yamur_sm برایه خرید رمانها👈 @yamur_sm

#در_جوار_عشق #رمان🔞 #جناب_سروان_و_دختر_خوشگل_شیطون دلم به هم می پیچید فکر کنم مست شده بودم... کم مونده بود به گریه بیفتم...خدالعنتت کنه الهام... اگه بابا خبر دار بشه بجای درس خوندن تو این شهر غریب رفتم #مهمونی و #مست کردم به حسابم میرسه دیگه رنگ دانشگاهو هم نمی‌بینم... از کوچه تاریک و بیصدای نزدیک خونمون گزشتم... ساعت یک بامداده بایدم اینجوری باشه اونم تو این منطقه... سرم گیج می‌رفت الهام عوضی از سادگی من سو استفاده کرد اون حرومی رو به خوردم داد فقط تو اولین فرصت تونستم گورمو از اون آشغال دونی گم کنم... ن رسیدم کلید در خونه رو در آروردم تا بازش کنم ولی گندش بزنن تعادل نداشتم... با ایستادن ماشینی درست چند متر اونطرفتر #روح از #تنم رفت بوی این نجسی هم که خورده بودم بدتر... دلم میخواست تو این موقعیت پر از استرس و تشویش بزنم زیر خنده... چرخیدم و زیر زیرکی همون سمتی که ماشین توقف کرده بود رو دید زدم و اینبار روح از تنم به کل پرید... ماشین #نیروی #انتظامی بود...و اون مرد #هیکلی و #بلند قامت کسی نیست بجز #امیرعلی خان...جناب #سروان ...پسر زهره خانم... که میشه پسر همسایم... داشت با همکارش خداحافظی میکرد ...بالاخره موفق شدم #کلیدو وارد #قفل کنم... ولی بازم نتونستم بازش کنم بیصدا با در کلنجار رفتم...دلم میخواست یه قطره آب بشم و تو زمین فرو برم... اصلا یه تیکه سنگ بشم که اون منو نبینه... ولی تو همون عالم بودم که یه #دست #مردونه و #بزرگ کلیدو از بین انگشتای لرزونم در آورد... نگاهم بهش افتاد با اخم مشغول باز کردن در شد... آب دهنمو قورت دادم... ترسیده سلامی دادم...هنوزم گیج میزدم... سرشو بلند کرد و نگاهی پر از نفرت و‌خشم بهم انداخت بیشتر جا خوردم و یه قدم #عقب رفتم... اگه بیشتر عقب میرفتم تو فرو رفتگی بزرگ دیوار گم‌ میشدم... با صدای خشدار و جدی غرید... #امیرعلی:تا این موقع شب کدوم #گوری بودی؟ ترسیدم...بیشتر عقب رفتم...تا حالا این روی جناب #سروان رو ندیده بودم... ولی اون بیشتر بهم #نزدیک شد مقابلم و یجورایی #چسبیده #بهم ایستاد... https://t.me/joinchat/AAAAAE_hJyu6YujNVU2buQ
Show all...
🔥در جوار عشق🔥

﷽ ❌کپی رمان ممنوع❌ نویسنده رمانهایه: #ققنوس(رمان بعدی)_ #در_جوار_عشق(فایل کامل)— #دیوانه_ترین_عاشق_این_شهر(فایل‌کامل)— #یامور(فایل‌کامل) 💯پارتگذاری منظم💯 ادمین تبادلات کانال👈 @yamur_sm برایه خرید رمانها👈 @yamur_sm

شوهر دختره ترنسه از پیشش فرار کرده فقط ببین چه جوری رقیب پسره عذابش می‌ده. 💦🔥🔥🔥🥂🥂🥂 https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0 دستی به شکمم کشیدم پنج ماهم شده بود ولی پیش رقیبش زندگی میکردم لبم رو گاز گرفتم تا گریه نکنم. اورهان با چهره‌ی عاری از هر حسی بهم می‌گه: _ از رو تخت بیا پایین زنیکه! حق به جنانب خیره بهش میشم که دوباره میتوپه: _ مگه کری؟ تختم رو نجس کردی! زود باش گمشو. از روی تخت بلند میشم رو به روش وامیستم و لب میزنم: _ اگه نجسم پس بذار برم پیش شوهرم! قهقهه‌ی عصبی سر داد خیره به شکمم که برجسته شده میشه. _ شوهر؟ مگه اون دختر برات شوهر میشه. دستی به موهام میکشه و سرم رو به سمت بین پاهاش سوق میده. _ خوب نگاه کن آیسل مرد واقعی اصالت داره ریشه نداره عملی نیست! چنگی به دستش میزنم بعدش بهش سیلی محکمی میزنم. _ نشونت میدم هرزه! به سمت تخت هلم میده و بند لباسم رو میکشه روسریم از سرم میافته با خماری میگه: _ حق داشته ازت نگذره عجب لعبتی هستی تو! روم خیمه میزنه که جیغ میزنم دستی به لبم میکشه. _ هیس لذت ببر اول این تختم حروم سقط میشه بعدش وارث من تو شکمت جا میگیره که بفهمی مرد واقعی یعنی چی و کی! دختره رو میدزده واسه انتقام از رقیبش ولی باهاش میخوابه و باعث سقط بچه میشه شوهرش میفته و خون راه میوفته https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0
Show all...
قّطِره اَشک‌های مَن

ژانر: روانشنانختی، غمگین، عاشقانه تایم پارت گذاری روزهای زوج تکه دیالوگ آیسل: - من تو رو با وجود ترنس بودنت می‌خوام، تفاوتت برام مهم نیست مهم خودمم الکس نه حرف مردم...!🥀

بیحال عق زدم و داخل مطب شدم یه دکتر که مسن بود با دیدنم لب زد: _ بشین دخترم! کمی عینکش رو جا به جا کرد و روی تخت دراز کشیدم شلوارم رو از پام در آوردم. سری به تاسف تکون داد. برگه‌ای رو در آورد و روش چندتا چیز نوشت. ❌ ببین گلم بافت رحمت داغون شده انگار بهت چند باز تجاوز شده معقدتم که دیگه نگم برات! دست‌هام لرزید و به دکتر نگاه کردم عینکش رو در آورد چشم‌هاش رو ماساژ داد. _ شوهرت باهات رابطه‌ی خشن و وحشیانه داشته؟! سری تکون دادم. _ عزیزم تو حامله‌ای سه ماهته نباید بهش اجازه بدی نزدیکت بشه! ❌اخه بهم اجازه نمیده همش تکمین میخواد... ❌ واسه خودت میگم گلم این داروهات رو بخور به شوهرتم داوری جنسی بده میلش کم بشه! یهو در باز شد و آبان با ابروهای گره خورده غرید: ❌هرزه‌ی پاپتی داری به زنم یاد میدی ازم دوری کنه؟! میخوای کاری کنی شب‌ها دور از شوهرش بخوابه؟! در این مطب رو گل می‌گیرم تا بفهمی با کی طرفی! به طرف من رو کرد. _ عزیزم تو هنوز ظایفت رو خوب یاد نگرفتی! باید دوباره بهت یاد آوری کنم! تنم لرزید که جلوی دکتر لب‌هاش رو روی لبم‌هام فشرد و .... ❌شب جشن تولدم دزدیده شدم و به تلافی کار نکرده مجازات شدم 🥀❌ https://t.me/joinchat/y38HCRvXE8g5Zjlh
Show all...
ملکه‌ی پادشاه

نویسنده: اشک «وَ مِن شَرِّ حاسِدِِ اِذا حَسَد» پارتگذاری روزهای فرد ژانر: تخیلی بنرها واقعی هستن🤤😍

پارت رمان اسکی ❌ _ آهه نه آروم تر دردم اومد! الکس با سختی شروع کرد که نفس کشیدن! جیغ بلندی کشیدم الکس با نفس زنون گفت: _ لعنت بهش چه تنگه نمیره توش! بدنم گز گز می‌کرد دستش رو پس زدم که غرید: _ بذار کارم رو بکنم آیسل تا تموم شه ولت نمیکنم! هق هق کنان سعی کردم از دستش خلاص شدم که بهم چسبید. _ دردم میاد نکن بهت میگم الکس بس کن نمیخوام تمومش کن! پوزخندی زد و موهام رو بوسید، دستم روی سینه‌اش نشست و سعی کردم هلش بدم. پوف کلافه‌ای کشید. _ بذار تمومش کنم آیسل قول میدم خوشت بیاد بهم اعتماد کن! باشه‌ای گفتم و سعی کردم کمتر به درد کشیدنم فکر کنم. _ آیی گازم گرفت! خندید و دست‌هاش رو به هم کوبید. _ بالاخره تموم شد لامصب چه تنگ بودش رفت توش! عرق خیالی روی پیشونیش رو پاک کرد. _ چه سنجاق سینه‌ای شده! بهت میاد کی هم مسخره‌ام کردی انگار گرفتم کردمت! https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0
Show all...
قّطِره اَشک‌های مَن

ژانر: روانشنانختی، غمگین، عاشقانه تایم پارت گذاری روزهای زوج تکه دیالوگ آیسل: - من تو رو با وجود ترنس بودنت می‌خوام، تفاوتت برام مهم نیست مهم خودمم الکس نه حرف مردم...!🥀

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.