کتاب،رمان،جزوه | FARACHAT
💎 ₣₳Ɽ₳Ⱨ₳₮ G R O U P 💎 ⚜ این کانال متعلق بـه کمپانی فَراچَت مے بـاشد ⚜ مالک: @AMIRFARACHAT کانال : @FARACHAT_GROUP گروه : @FARACHAT
Show more1 405
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#پارت_واقعی_رمان
#پارتی_در_آینده
#شمیم میتونی گواهی فوت بابام رو برام بیاری کلانتری
- کجایی تو احمق، خانم جون داره از نگرانی دیوونه میشه
دیگر توان گریه بیشتر نداشت، یعنی اشکی برای ریختن نداشت...
+ شمیم نمیخوام کسی چیزی متوجه بشه، فقط به خانم جون بگو سرکار مشکلی برام پیش اومده و به گواهی فوت بابا احتیاج دارم
- باشه باشه، میارم برات، فقط تو بگو چیشده
با صدایی که دیگه هیچ رمقی توش نبود گفتم
بیار، برات توضیح میدم
قبل از اینکه قطع کنم، صدای آروم شمیم رو شنیدم
- یسنا، لباس نمیخوای؟
و من ارومتر جواب دادم، نه
لباسهای بتمن هنوز تنم بود
با قطع کردن تلفن، برگشتم سمت بتمن که بی اهمیت نشسته رو صندلی، خیره به من بود
+ بدبختم کردی، بدبخت بودم، بدبختتر از اینی که هستم کردی، هیچ وقت نمیبخشمت، به خاطر خفت و خواری که امشب بهم تحمیل شد، هیچ وقت نمیبخشمت
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
یسنا، دختری که مجبور میشه با مردی ازدواج کنه که انسانیت رو در خودش کشته، همه وجودش رو #شعله_انتقام پر کرده
شایان پسری که برای رسیدن به هدفی که داره، برای خاموش کردن دردی که داره وجودش رو از هم میپاشه، حاضره به هر ریسمانی #چنگ بزنه و حالا یکی از این ریسمانها برای چنگ زدن، دختری با چشمایی به رنگ شبه، دختری که اومده تا مرهم باشه، هرچند #اجباری
#مرهمی_برای_زخمهای_وامانده
#رمان_واقعی
#واقعیت_سرنوشت
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
دختری با یک گذشته تاریک در برابر پسری با گذشتهای سرخ به رنگ #آتش_و_خون
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
#تو شاهد یه قتل بودی
لیلا
میشناسی؟
دیدیش، مطمئنم دیدیش
سرم به دوران افتاد، لیلا، لیلای زیبا، لیلا با چشمای دریایی
من #قاتل بودم یا #شاهد قتل؟
من قاتل بودم، #رد_خون لیلا روی دستای من مونده بود
من شاهد قتل لیلا نبودم، من قاتل لیلا بودم
#مرهمی_برای_زخمهای_وامانده
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
https://t.me/+yXLfGO9sPIcyOTk0
با لذت و هیجان به #کشته شدن نیرو های دشمن #خیره شده بود.
در این گیر و دار #چشمش به دختری خورد که با #شجاعت به دل سپاه اون یورش آورده بود.
برای یک #لحظه احساس خوشایندی از دیدن اون #دختر در وجود خودش احساس کرد با #خودش گفت این دختر خودشه.
به یکی از افرادش#دستور داد تا اون #دختر رو به اسارت بگیرند.
افراد عزازیل #حلقه خودشون رو دور کیمیا #تنگ و تنگ تر کردند....
_ولم کنید موجودات پست بدترکیب از یه دختر اینجوری وحشت کردید ؟زورتون فقط به من رسیده ؟
_بهتره ساکت شی و جیغ جیغاتو نگه داری واسه وقتی که توی سیاه چاله من داری جون میدی دختر جون.
کیمیا با خشم تو چشمای عزازیل زل زد و یک لحظم خودش رو نباخت...
♥️@Atabe_azazil♥️
عاشقانه ای ممنوعه بین انسان و شیطان 🤫🫢❤️
https://t.me/Atabe_azazil
Show all...