cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

La Cause Freudienne

"Truth holds onto the real" Admin: @amir_vahe_die

Show more
Advertising posts
401
Subscribers
+124 hours
+47 days
+4030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

چطور بگویم؟ مسئله ی هیستریک، گویی اولین گناهِ روانکاوی است! همه می دانیم که یک گناهِ اولیه همیشه لازم است؛ فروید در تحلیل و واکاوی هیستری به فراست به ارتباطِ بین "میل" و "زبان"پی برد؛ این ناشی از نبوغ فروید بود اما در مسئله ی "انتقال" او نتیجه گیری دلبخواهی انجام داد؛ [فروید نتیجه می گیرد] که برای کاستن از عوارض هیستری، بهترین راه ارضای امیالِ سرکوب شده او باشد؛ [اما این صورتبندی]هیچ پاسخی به این مسئله ی غامض نیست که چرا اساسا میل اصلی زن هیستریک به ارضا نشدن است؟ در حقیقت، گناه واقعی روانکاوی به میلِ خودِ فروید باز می گردد که خواست مسئله را به این شکل صورتبندی کند؛ چرا که فروید هرگز موردِ تحلیل قرار نگرفت. 📚Jacques Lacan,The Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis Jφ Or JA? That's The Question !
Show all...
برای خودشیفته "دیدن" همواره بر "کلام" ارجحیت دارد؛ او می گوید ((من آن کسی هستم که به نظر می رسد باشم)) دستگاه زبان برای خودشیفته چیزی جز یک سیستم علامتی نیست! کلمات برای او چیزهایی هستند در ردیفِ ژست ها و حالاتِ بدنی؛ خودشیفته با معنایی که در سطحِ نمادین تولید می کند در تعارض است؛ در این نظم، معنا امکانِ استماع توسطِ دیگری را دارد؛ لکان تصریح می کرد که سخن گفتن، همانا ایجادِ چالش برای غلبه یِ ابعادِ تصویری است؛ صورتِ آوایی کلمات تمرکززدایی شده هستند و برای خودشیفته چیزی بدتر از این نیست؛ در حقیقت خودشیفته از زبان بیزار است! جمیعِ استفاده ی او از زبان در خدمتِ توضیح خوشحالی یا ناراحتی اوست؛ در نهایت تمام گفته ها برای او در خدمت یک ایماژِ برتر فعالیت می کنند؛ ایماژی که نشان می دهد او از دیگری برتر است؛ خودشیفته کمترین‌علاقه ای به مضامین گفتار ندارد؛ او تنها به گفتن علاقه مند است. 📚Christopher Bollas,Three Charecter
Show all...
از آنجا که تکرار همواره یک تکرار نمادین است‌ نمی توان مدعی شد که این انسان است که نظم نمادین را می سازد؛ بالعکس؛ این نظم نمادین است که انسان را می سازد! 📚Jacques Lacan, A Selection [Écrits]
Show all...
هر آنکس که امید دارد بازی شطرنج را با مطالعه‌ی کُتبِ راهنما فرابگیرد، خیلی زود مُلتفت خواهد شد که جُملگی حرکت هایی که پس از شروع بازی بسط می یابند، تمام رهنمودها و توصیفات[کذایی] را زمین گیرخواهند کرد؛ بدین سیاق، قوانینی که برای‌"عمل روانکاوانه" تعبیه شده اند، در معرضِ محدودیت های مشابهی قرار خواهند گرفت. این شکاف فی ما بینِ نظریه و عمل(تئوری و پراکسیس) را تنها می توان با دنبال کردن خطِ مشی اساتیدبزرگی که تا پایان این مسیر جنگیده اند، جبران نمود. 📃Sigmund Freud,On beginning the treatment
Show all...
زن در رابطه ی جنسی به تمامی "دیگری" است، این در حالی است که دیگری از صحنه ی جنسی غایب است، یعنی دیگری کمبودی(فقدانی) است که نمی تواند به "امر اَحد" عِلاوه شود؛ از آنجا که تَمَتُع(ژوئیسانس) زن متعلق به دیگری است،زن رابطه ی بهتری با خداوند دارد. جایی که زن اشباع به نظر می رسد،همان جایی است که مرد او را می بیند و ناخودآگاه وجود دارد، اما تَمَتُع زن در قلمرو لایتناهی قرار دارد. 📚Jacques Lacan, On Feminine Sexuality:The Limits of Love and Knowledge: Encore
Show all...
روانکاو باید بیاموزد که ساکت بماند؛ دهان های گشوده کشتی ها را غرق می کنند و سخن هرچه طویل تر باشد از معنا خالی تر است! برای روانکاو، همیشه فرصتِ افزودن جملات فراهم است؛ اما هیچ فرصتی برای پس گرفتن و اصلاحِ جملات ادا شده وجود ندارد! 📃Dries Dulsster, Lacanian Talking Therapy Considered Closely
Show all...
وقوف به این امر که "دیگری" نمی داند_ یعنی این مقصود که دیگری به مثابه پایگانِ دانش هیچ است_ یک صورتبندی کُمیک از آیرونی(طنازی) محسوب می شود. شوخ طبعی مربوط به "سوژه ی مفروض به دانش" است، اما آیرونی تنها در نقطه ای عمل می کند که "سوژه ی مفروض به دانش" به خط پایان رسیده باشد! 📃Jacques Alain Miller, Ironic Clinic
Show all...
هیچ چیز به اندازه ی گفتنِ چیزی که ممکن است بر حقیقت دلالت داشته باشد برای سوژه ناگوار نیست؛ چرا که [چنین چیزی] اگر گفته شود بدین معناست که حقیقت دارد و دیگر جایی برای تردید باقی نمی گذارد. 📚Jacques Lacan, A Selection [Écrits]
Show all...
قانونِ اخلاقیاتی دقیقا موازیِ میل است؛ این در شرایطی است که سوپرایگو معارضِ احکام محسوب می شود؛ سوپرایگو تنها به این دلیل که سوژه میلِ خویش را به مخاطره انداخته سربَر می آورد؛ این گناهی که سوپرایگو حامل آن است گواهی می دهد که سوژه _در جایی و در مرتبه ای_ به میل خویش خیانت کرده است و از آن عقب نشسته است. 📚Jacques Lacan,The Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis
Show all...
چه پیش خواهد آمد ؟ ... آیا قانون همان چیز(das ding) است ؟ البته که نه ! باری، من چیز را از دریچه ی قانون شناخته ام؛ اگر قانون مرا منع نکرده بود که (( تو نباید چشم طمع به چیز داشته باشی))، من هم‌ایده ای برای چشمداشت به آن نمی داشتم؛ اما چیز به کمک فرمان الهی راهی برای نشان دادنِ خودش به من پیدا کرد! چرا که بدونِ این چیز، قانون مُرده است. من روزگاری بدون قانون زنده بودم، فرمان الهی ظاهر شد و شعله های چیز درونم زبانه کشید... چیز دوباره به من برگشت و من با مرگِ خودم مواجه شدم. چیز به کمکِ فرمان الهی به من رخنه کرد و سبب شد که آرزومندِ مرگ خویش باشم ! 📚Seminar VII. The Ethics of Psychoanalysis, Jacques Lacan
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.