خونه پرنور

حالا یه جور می‌نویسم انگار‌ من متخصص تشخیص تمام لهجه‌های انگلیسی شدم 🥴 خب نه. ولی یه سری لهجه‌ها حدس زدنشون خیلی راحته. یه سری هم حدودی با تقریب خوبی میشه فهمید کدوم وری هستند.

ولی این خانم‌ عراقی امروز نفهمیده بود من ایرانی‌ام. هرچند منم بی‌دلیل حس‌ کردم سوریه‌ای (سوری؟ سوریایی؟) باشه.

چند وقت پیشا یه خانواده اومدن پیشم، پسره از انگلیس اومده بود کانادا یه کار بانکی خانوادگی داشتن. نگم از لهجه‌اشششششش 🤤 ولی با مادرش عربی حرف میزد. از اسمشون نمیتونستم بفهمم کجایی‌ان. پرسیدم عربی حرف زدی؟ به فارسی گفت چطوری خوبی؟ 😬 فهمیدم تو ایرانی هستی. بعد متوجه شدم از یهودی‌های عراق هستند که خیلی سال پیش اومدن کانادا.

امروز مشتری عراقی داشتم.

یه چیزی که تو انگلیسی حرف زدن عرب‌ها دیدم (فکر کنم بیشتر عراق) اینه که وسط حرفشون خیلی “یعنی” میگن. حالا خود من چی؟ وسط حرف زدنم یک دفعه میگم “مثلا” 🤪

داشتیم با ماشین وارد پارکینگ میشدیم، یک دختری داشت رد میشد یه چیزی ازش افتاد. ما درست نمیدیدم چیه، به فرض اینکه چیز مهمیه همسر سعی کرد توجهش رو جلب کنه و بوق زد و صداش زد. نزدیک‌تر شدیم من تونستم ببینم چی افتاده زمین. ناخوداگاه به همسر گفتم ولش کن مهم نیست، It’s a kesh (کش) 🤣🤣 کش‌ موهاش بود. البته آخرین لحظه دختره متوجهمون شد و برگشت برش داره.

اینم مینی‌اکباتان که با تغییر فصل و سبز شدن درخت‌ها دیگه معلوم نیست!

#ریزه‌کاری‌های‌صبح یک روزایی دخترم زود بیدار نمیشه و همسر با اتوبوس میره و من نازدونه رو میبرم. این روزها عملا نمیشه به خونه رسیدگی خاصی کرد. امروز خوشبختانه دخترم زود بیدار شد و در نتیجه دوتایی با همسر رفتن و من صبح قبل رفتن یک کم وقت داشتم. - هوا مرطوب و بارونی بود، بالکن رو باز نکردم، به جاش درجه‌ی سیستم تهویه رو گذاشتم رو کمترین حالت که هوای خونه عوض شه. - اسباب‌بازی‌ها و خرده‌ریزها رو جمع کردم. - دوش گرفتم. - سشوار کشیدم که بیشتر روزها وقت نمیشه. - زباله‌ها رو دور انداختم و کیسه زباله عوض‌ کردم. همین ده دقیقه یک ربع صبح خیلی موثره تو نسبتا مرتب بودن ظاهر خونه. وقتی مستمر میشه طی هفته خونه مرتب می‌مونه. یک روز جمع جور میکنم، یک روز جارو میکشم، یک روز لباس تا می‌کنم. ولی الان که نامنظمه و چند روز تو هفته خودم دخترم رو میبرم، این سلسله تمیزکاری مختصر به هم میخوره. و راستش رو بگم عصرها تقریبا کاری نمیکنم. جز اینکه یه غذایی بخوریم! یعنی آدمی نیستم بتونم بعد که بچه خوابید کاری کنم. خصوصا الان که دیگه ساعت خوابش رفته عقب‌تر و دیرتر میخوابه. خودم هم دیگه خیلی خسته‌ام و می‌خوابم. آدم صبحم بیشتر. همسر هم فرصتی که بهش دست بده تمیزکاری میکنه. دیروز نیم‌ساعت زودتر اومده بود و یه دستی به سر و روی خونه کشیده بود. خودم طی هفته وقتی نازدونه خونه است ترجیح میدم با اون وقت بگذرونم.

بعد از اون عجیب‌تر اینکه، امروز مشتری (ویتنامی) ازم پرسید ژاپنی هستی؟ با خودم گفتم شاید به خاطر مدل چشمام (که می‌خندم خط میشه 😄). ولی گفت فامیلیت شبیه ژاپنی‌هاست. یعنی این دیگه کلا از بیخ و بن عجیب بود. فامیلیم مثل اکثر ایرانیا ریشه عربی داره.