کسروی که بود و چه کرد / نویسنده رحمان حسین زاده - شامل دوپست
پست نهم ادامه از پست هشتم
https://t.me/rahmantarix
کسروی درتشخیص منافع شخصی وایده هایش خیلی تیز بین بود میبیندرضا خان رفته دیر یا زود جنگ جهانی هم تمام میشود وفروغی با راهنمایی انگلستان پسرش را شاه آینده ایران کرده است و به همین خاطر به پسر رضا خان بیشتر از پدرش امیدوار بود میگفت به هر حال اوباسواد است هر چه باشد حَس ، نَس را میفهمد به همین خاطر روزبروز بر علیه مذهب و ترکان وبه کسانیکه زاویه داشت مقاله مینوشت اما دینداران چون در جامعه پر وبالی داشتند در سال 1324 ر به دست فدائیان ترور شد شر اورا با کشتن در دادگاه از خود دور کردند وپرونده هم مدتی بدون پی گیری بسته شد.
اما ترکان ومخصوصا در آذربایجان با توجه به فضای آزادی بوجود آمده از موهبت جنگ جهانی دوم !!که مردم آذربایجان توسط انجمن ها و محافل خیلی فعال شده بود واین فعالیت ها توسط افراد مدبر وبا اتحاد همه تشکل ها به ایجاد فرقه دمکرات آذربایجان ونهایت با گزینش پیشه وری منتهی به نتیجه شد و در باره شرارات کسروی چندین بار فعالین آذربایجان خواستند کسروی و امثال اورا تنبیه کنند ولی سران انجمن ومحافل مخصوصا پیشه وری اجازه اینگونه رفتارهای ناخوشایند و فاشیستی در فضای دمکراتیک آذربایجان آنروز با آزادی منافات داشت نمیدادند . کسروی جنجالی در دوران وکالتش در محکمه پزشک احمدی و قبلا نیز گویا 53 نفر معروف ودیگران را بعهده داشت در هنگام دفاع ازپزشک احمدی در دادگاه که به ریاست میرزا اسماعیل یکانی برگزار شده بود کسروی از عامل اصلی فلاکت کشور یعنی انگلیس و دست نشاندگانش، پهلوی وافراد سیاسی و خود فروخته در دادگاه حرفی نمی زند وجامعه و افراد حاضر در دادگاه را مقصر میداندیعنی مقصر اصلی را کتمان میکند و حتی اهل دادگاه را هم بباد انتقاد می گیرد .کسروی در
دادگاه گفت با اینکه احمدی به بالای دار خواهد رفت بجای خود ولی شما افراد دادگاهی و این مردم هم نوعی مقصر هستید و گاهی در آنطرف و گاهی در اینطرف هستید . (نقل به اختصار ) در دوره جنگ جهانی دوم فضا هر روز بر علیه رفتار و فعالیت های گستاخانه کسروی تاریکتر و تنگتر میشد حتی بعضی از دوستان که اورا نصیحت میکردند توجه به توصیه افراد نمی کرد میگفت من به راهم ایمان دارم وادامه خواهم داد. متاسفانه چنین افرادی دگم و خشک اندیش در همه ادوار یافت میشوند فکر میکنند که تنها اینها درست فکر میکنند وهمه مسائل را میدانند و به مشورت راهنمایی دیگران هیج ارزش نداده و توجه نمی کنند اینگونه افراد در تاریخ کم نیستند اینها فدا کاران بیشعور یا جاهلان خشک اندیش هستند در اوج حماقت هستی ونیستی شان را هم فدای اندیشه های مستبدانه و دگم خود میکنند امثال مانند تقی زاده که در آخر عمر در اوج فقر ودرماندگی کتابخانه ش را میفروشد با رضاخان زاویه داشت بعد در دوره پسرش به ایران آمد تقی زاده به گمان خودش میخواست همیشه پاکدامن بماند و همه چیز خود را فدای در راه ساخت شعار ایران برای همه (یعنی ایران برای تاجیکان )کرد ونهایت سر گذشت ناملایم خود را که دلش انباشته از رنجی وتحمل مشقت زندگانیش که از تاجیگان دیده بود با استاد شهریار درد دل میکندو از گذشته ی رنجور خود می نالد یا زریاب خویی با اینهمه تلاش و جانفشانی در باره تاریخسازی وادبیات نویسی برای تاجیگان کرده بود در دوره پیری در خانه ی در تهران تنها میماند وحتی یکی از اهالی خوی که بدیدنش میرود شروع به گلایه میکند میگوید این شیر آبیاری من چندین روز است خراب شده ولی به هر دوستی ودانشجویم تلفن میکنم اهمیت نمی دهند حتی آشناینم اهالی خوی هم به من وقعی نمی گزارند اتفاقا طرف بعد از رفع مشکل این آقا با لحن ملایم میگوید جناب زریاب شما عمری برای فارس ها خدمت کرده اید وبرای اهالی خوی یا به ایل و تبار شهر خودتان کاری ملموسی انجام نداده ید وحتی اهالی وتبار خودتان را به عناوین مختلف بد نام کرده اید که حالا گلایه میکنید نه اهل خوی شما را میشناسند نه شما آنها را می شناسید من هم به خاطر رفاقت پدارانمان با همدیگر ودر خواست فرزند دانشجویم که خواستار آشنایی با جنابعالی بود اتفاقی به خدمتتان رسیدیم (نقل قول یک دانشجو )