cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

تنفس صبح

گاهی حرف،گاهی سکوت گاهی تشکر،گاهی گله، گاهی نظر،گاهی گذر و شاید کمی هم فکر... https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-891515-LLRq9Xz 🍃🌧

Show more
Advertising posts
196Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

مثه سگ پشیمونم اون وقتایی که رشت‌ بود نمیرفتم پیشش، هر روز نمیرفتم خونه ش، همش کنارش نمیموندم، هر روز نمیدیدمش، هفته ای ده بار باهاش نمیرفتم بیرون مث سگ:))))
Show all...
رهایی از قید و بند ها با درون مایه های دیوانگی:)
Show all...
من یه ادم به شدت درونگرا هستم ولی پیش دوستانم انقدر میتونم راحت از لایه های زیرین روحم صحبت کنم که گاهی باورم نمیشه این منم پیششون به شناخت عمیقی از خودم رسیدم که تنهایی نمیتونستم بهش برسم بهتره بگم دوستام و مامانم که مثل یه دوست توی همه چیز بهم نزدیکه.
Show all...
هربار که ازش حرف زدم، حریفش نشدم حالا من موندم و‌دوراهیه جلوی پام. حرف صبای ۱۸ ساله رو گوش بدم که بهش قول داده بودم‌ توی بهترین شرایطم مواظبش باشم و چیزی که انتظار داشت رو انجام بدم؟ یا حرف صبای ۲۲ ساله که قلبش پر شده از عشق، هربار منطقی قانع میشه، ولی پی ام اسی نیست که دوباره بهش فکر نکنه و نترسه، ترس غیرمنطقی شاید؟ نمیدونم ولی صبای ۱۸ ساله خیلی مغرور‌ بود و هیچ جوره قانع نمیشد. احتمالا توی ناهشیار خوابیده و هر ماه بیدار میشه!
Show all...
هر بار که جشنی چیزی باشه و مهلت عکس گرفتن، یه عکسی که همیشه میگیرم اینه که خاله هامو صدا میزنم و وسطشون وایمیستم. یه عالمه عکس های اینجوری دارم توی مراسم های مختلف. یه روزی که تصمیم بگیرم عکس های مهم و دوست داشتنیم رو چاپ کنم حتما این عکس هارو هم قاب میگیرم و میزنم به دیواری که احتمالا برای عکس های دوست داشتنی من در نظر گرفته شده.
Show all...
چیزی تو قلب و ذهنم هست امروز که هیچ کس ازش خبر نداره، حس عجیبی که من به خاله هام دارم، عمق نزدیکی قلب و روح من به دوتا خاله ی‌ قشنگم که فاصله ی سنی خیلی کمی باهاشون دارم. دوتا خاطره درباره ی هر کدومشون یادم اومد که بهم نشون داد چقدر بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم برام عزیز هستن. و چقدر میتونن حسادت من رو تحریک کنن، حسادتی که یادم نمیاد هیچ وقت دیگه و هیچ جای دیگه ای تجربه ش کرده باشم. ناراحتم، خیلی غصه م میگیره از اینکه اونقدری باید و دلم میخواد به هیچ کدومشون نزدیک نیستم هم از نظر فاصله هم از نظر معنوی. درباره ی خاله ی بزرگم که باهاش ۹ سال تفاوت سنی دارم، برمیگرده به چند سال پیش، زمانی که توجه بیش از حدشو دیدم به کسی که نمیشناختم ولی تقریبا همسن من بود، خیلی بهم ریختم چند روز نمیتونستم از فکرش دربیام یادمه حتی اشک ریختم و بعدش به سختی و با فکر کردن خیلی زیاد تونستم باهاش کنار بیام. یادمه باورم نمیشد این حسو دارم، حسی که حق وجودشو به خودم نمیدادم ولی برای حضورش از من اجازه نمیگرفت و وجود داشت. خاله ی کوچیکم که ۶ سال از من بزرگ‌تره، وقتی که بچه بودم یه همسایه پسر داشتیم، یک سال از من کوچیک تر بود و همبازی من بود که اون خاله نداشت، خاله من خیلی وقت ها میومد خونه ما پیش من میموند، یادمه وقتی خاله منو خاله صدا میزد دیوونه میشدم. و یک صحنه ای تو ذهنم هک شده که تصویرش از جلوی چشمم نمیره، زمانی که خاله ی من داشت میگفت من خیلی فلانی رو دوست دارم(همسایه‌مون و همبازی من) خیلی پسر بامزه ایه و ازش خوشم میاد. بعدش رو یادم نمیاد ولی حسی که اون لحظه داشتم رو میتونم همین الان بازم حس کنم.
Show all...
پیام ناشناس ارسال نمیشه برای دوستی که استیکر فرستاده بودی☺️
Show all...
یعنی علاوه بر اینکه اصلا نمیدونست رویکرد درمانی چی هست کل اون روان شناس هارم زد ترکوند چون ممکن نیست توی همه زمینه ها همزمان متخصص باشی ‌و این حرف کلا زیرسوال میبره یک روان شناس رو و نشون میده که توی زمینه ی خاصی تمرکز نکرده و متخصص یه رویکرد درمانی خاص نیست.
Show all...
زنگ زدم به یه مرکز مشاوره منشیش علاوه بر اینکه مثل سگ بود هرچی ازش میپرسیدم میگفت نمیدونم. بهش میگم روان شناس هاتون چه رویکرد هایی رو کار میکنن؟ رفت نگاه کرد اومد گفت بالینی خوندن😐 میگم رشته ی تحصیلی‌شون نمیگم رویکرد درمانی‌شون چیه همکارش گوشی و برداشت گفت هم مشاوره ی فردی هم خانواده هم زوج درمانی و تازه کودکم کار میکنن همشون:))))))))
Show all...
ولی جالبه که به طور موازی و درکنارش حالم خوبه
Show all...