cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

|دیوژن|

-دیوژن، زاویه برعکس کلمات( با لحن TDH تصویر دنیای هنر بخون! ) ناشناس است: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1032616-aOdQ1rl

Show more
Iran145 600Farsi139 468The category is not specified
Advertising posts
517
Subscribers
No data24 hours
-37 days
-930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

فعالیتِ نه چندان زیاد این چنل تا مدت نمی‌دونم کِی متوقف شد.
Show all...
گاهی تخیل گاهی زندگی واقعی
Show all...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ از چی ایده میگیری برا نوشتن متن هات؟
Show all...
بات هنگه اینجا جوابتو می‌دم
Show all...
بچه‌ها من از تعداد فورواردها می‌فهمم پستی رو دوست داشتید یا نه، جدیدا کلا دوست ندارید دیگه، نه؟😭😂
Show all...
من یک‌بار یک متن رو پست کردم و ادیت نخورد، مُردم.
Show all...
کاش نقاشی خوبی بودم. کاش زمانی که تمام دوری تو رعشه می‌شود و به جانم می‌افتد می‌توانستم چیزی را به تصویر بکشم. کاش می‌توانستم نوازنده‌ی خوبی باشم. کاش زمانی که تمام دوری تو آنقدر دلم را تنگ می‌کند که برای قلبم جایی نمی‌ماند، با ساز صدای تپش‌های قلبم را خاموش می‌کردم. کاش مجسمه‌ساز خوبی بودم. کاش زمانی که دستانم می‌لرزید و دستانت دور بودند تا آن‌ها را آرام کنند، می‌توانستم لرزششان را در مجسمه‌ها پنهان کنم. کاش رقاص خوبی بودم. کاش زمانی که زمان از حرکت می‌ایستد و مکان چون قبر تنگ می‌شود، می‌توانستم با رقص مکان و زمان را فراموش کنم. کاش خطاط خوبی بودم کاش زمانی که تمام نوشته‌های زندگیمان در هم پیچیده و ناتراز می‌گشت، می‌توانستم نوشته‌ها را زیبا کنم. کاش بازیگر خوبی بودم. کاش زمانی که خط داستانمان سیاه می‌گشت، می‌توانستم در داستانی دیگر فراموشمان کنم. کاش عکاس خوبی بودم. کاش زمانی که قاب زندگی‌ام تماما لجنزار است و خشم، می‌توانستم از دست‌های در هم گره خورده عکس بگیرم. دست کم کاش نویسنده‌ی خوبی بودم. کاش می‌توانستم تمام اتمسفر خفه کننده‌ی جهان در نبودت را به خوبی بنویسم. اما اکنون نه هنر خوبی دارم برای ابراز و نه منِ خوبی دارم برای وجود تکه‌ای خاکستری رنگم که هرکجا می‌رود خودش بر دوشش سنگین است. تکه‌ای خاکستری که اکنون در پس تمام آیینه‌ها دنبال تو می‌گردد و در پی تمام نامه‌ها می‌خواهد تو را مقصد بگذارد.
Show all...
واسه قورت دادن بغضش یک لیوان اسید خورد.
Show all...
برام مهم نبود . انقدر برام مهم نبود که حواسم نبود آب ریخت رو لباسم یا بنزین. انقدر برام مهم نبود که حواسم نبود فندک رو روشن کردم. انقدر برام مهم نبود که حواسم نبود نباید بدوئم. انقدر برام مهم نبود که حواسم نبود کِی سوختم.
Show all...
هرشب در تختش به قتل می‌رسید
Show all...