cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

زندگی‌نامه یک فاح‍~‍شه🔞

با شورت اضافه وارد شوید💦🔞 زندگی نامه یک فاحشه🔥 ⛓🚫⚠️ 🔗DADDY & BABY🔗 صحنه دار و بزرگسال🔞 Just 69👅🚻 🌙

Show more
Iran61 996The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
3 155
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

بچه ها نویسنده این رمان نذر داشتن امروز لینک کانال وی آی پیشون رو برای ۵۰ نفر از اعضای کانالمون رایگان بذارن. همونطور که خودتون می‌بینید لینک کانال وی‌آی‌پیشون رو در اختیار گذاشتن و همچنین می‌بینید که ظریفتش روبه اتمام هست و خواهشا فقط خودتون جوین شین و لینک خصوصیش رو پخش نکنید تا هرکس به شانس خودش از این هدیه استفاده کنه🙏😍 https://t.me/joinchat/Spi0za89BZYUEoii
Show all...
"𝑺𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒌𝒌𝒆𝒏 𝒏𝒆 𝒈𝒆𝒄𝒆 𝒏𝒆 𝒅𝒆 𝒈𝒖̈𝒏𝒅𝒖̈𝒛" 🍾🍷
Show all...
‌ 𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒚 𝒐𝒇 𝒂𝒖𝒕𝒖𝒎𝒏 𝒂𝒏𝒅 𝒄𝒐𝒍𝒅 𝒘𝒆𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓 𝒊𝒔 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒄𝒂𝒏 𝒂𝒍𝒔𝒐 𝒔𝒆𝒆 𝒊𝒕𝒔 𝒃𝒓𝒆𝒂𝒕𝒉 ‌‏قشنگی پاییز و هوای سرد اینه که میتونی نفس هاشو هم ببینی😻🍂🧡 ‌
Show all...
آنـــتـــریـــ🍷ـــک مشت محکمی به در زد و با عربده گفت: _چه گوهی خوردی نهال؟ چرا بهم نگفتی حامله ای توله سگ؟ از ترس خشکم زد و فقط با دستم جلوی شکمم و گرفتم و نگاهش افتاد به شکمم و با سرعت حرکت کرد سمتم که از ترس جیغ کشیدم و با التماس گفتم: _میخوای چیکار کنی عماد؟ مرگ نهال نکن، صبرکن برات توضیح بدم نفسم. با غیض فکمو گرفت: چن ماهته؟ با اشکایی که از چشمم میچکید لب زدم: _سه ماه! _اون تهوع و بیحالیتم برای این تخم سگ بود؟ ویارش و داشتی؟ به امید اینکه دلش نرم شده با گریه خندیدم: مثل خودت لجبازه، فقط اذیتم میکنه. بااخم و کوبنده گفت: باید بندازیش نهال! تنم لرزید:چی؟! توروقران عماد چی داری میگی؟ بچمونه از پوست و گوشتمونه داره نفس میکشه. داد زد که توی خودم جمع شدم: _مگه نگفتم ازمن حرومزاده نباید حامله شی؟ مگه نگفتم بفهمن وارث دارم میکشنش؟ مگه نگفتم طاقت ندارم. الان ندیدمش مردنش برام راحت تره. بکشش نهال. با زجه دستمو روی صورتش گذاشتم: _خودم مواظبشم عماد به جون خودت مواظبشم نمیزارم اذیتش کنه کسی. دوسش دارم عماد من دوسش دارم. تو باباشی لعنتی رحم کن بهش تورو به مرگ عزیزترینت رحم کن. با درموندگی گفت: میکشنش نهال من طاقت ندارم. با هق هق گفتم: منم ندارم ولی من و تو پشتشیم نمیزاریم اذیتش کنن باباش عماد صدراییه مگه میزاره از گل نازک تر بهش بگن؟هوم؟ سرش و کج کرد و به سمت دیگه ای خیره شد روی نوک پا بلند شدم و اروم لبامو روی لبای داغش گذاشتم و بوسیدم: _اون از گرمای تن من و تو بوجود اومده دلت میاد نابودش کنی؟ با حرکت دستش روی شکمم لبخندی زدم اما با کاری که کرد نفسم رفت... https://t.me/+lilCgUO6XPA4OWNk https://t.me/+lilCgUO6XPA4OWNk https://t.me/+lilCgUO6XPA4OWNk
Show all...
-

‍ ‍ مهماندار سسی من #پارت_۵ #فول_صحنه ♨️♨️🔞🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦 دختر مهماندار تو حالت ایستاده درحالی که رو به بدنه ی هواپیما ایستاده بود با لوندی ودرحالی که باسنش رو #قمبل کرده بود، آه های تحریک کننده میکشید و همزمان باسنشو رو می لرزوند و آروم آروم #شلوارش رو پایین میکشید. پشت اون دختر همون مرد مغرور بلند قامت ایستاده بود که کمربند شلوارش رو باز کرد و همزمان با کف دست چند ضربه به #باسن مهماندار زد.باخشونت و بی معطلی اونو وارد سورا*خ با*سن مهماندار کردو با گرفتن موهای دختره شروع به #تلمبه زدن کرد . خیلی زود موهای دختره رو رها کرد و کلافه مردو×نگیش رو از سوارخ #گشاد #باسن مهماندار بیرون کشید و گفت: -اههههخ! نمیتونی #ارضام بکنی .... چقدر #گشاد سوراخ لعنتیت...فااااک! مهماندار با التماس گفت : -خواهش میکنم رئیس...بهش×تمو جر بده...تن من مال شماست...من بخاطر شما دوختمش -این #بهش×ت نیست غار علیصدره...گورتو گم کن مهماندار به من که نگاهش میکردم چشم غره ای رفت و خارج شد. نگاه میراث ، رییس هواپیما که مهماندار هارو میکرد، به من افتاد -چرا وقتی تو به این #تنگی اینجا هستی باید اون گشادو بکنم ترسیده لب زدم : نه نه رییس ،خواهش میکنم من هرجایی نیستم ،من #باکره ام اما اون بی توجه به من شلوارمو پایین کشید و مردو×نگی بزرگو #کلفتشو توی تپلم جا کرد ، از درد شروع به گریه کردم که بیرونش کشید و مقابل دهنم نگه داشت و با یه حرکت توی دهنم فرو برد و محکم شروع به #تلمبه زدن کرد توی همین وضعیت بودم که کاپتان پرواز وارد شد و.... https://t.me/joinchat/q9h0Db8gUNsxZTk8 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 #هوسباز #اروتیک🔞🔞🔞🔞 #تریسام💦♨️ دختره برای مهماندار شدن وارد هواپیما میشه اما نمیدونه که وارد یه سسی ایرپلین شده و رییس همه پرسنل رو ..... https://t.me/joinchat/q9h0Db8gUNsxZTk8 ✨💦💦💦💦
Show all...

شُرتو درمیاره😂😂😂👇🏻 🌙 #باقلوای_پرماجرا #پارت_1 جعبه های شیرینی و سفت تر از قبل تو دستم گرفتم و‌ وقتی دیدم در بازه وارد شدم. لامصب خونه نبود، کاخ بود! با هر قدم بیشتر از قبل شگفت زده میشدم که همزمان با رسیدن به انتهای حیاط ایستادم. روبه روم یه در باز وجود داشت و‌کمی اونطرف تر یه عالمه پله که منتهی میشد به بالا و‌من عمرا جون نداشتم بااین جعبه ها از اون پله ها برم بالا که صدام و‌تو‌گلوم صاف کردم و گفتم: _سفارشاتون و‌ آوردم،لطفا تشریف میارید دم در؟ منتظر موندم اما جوابی نشنیدم، ‌ هرچی هم چشم میچرخوندم بی فایده بود، کسی و‌نمیدیدم و ‌سنگینی این جعبه ها داشت کلافم میکرد که تق تقی به در زدم و وارد شدم. وارد یه محوطه تنگ و‌ باریک و تاریک! این پولدارا حتی معماری خونه هاشونم فرق داشت که ورودیش انقدر عجیب غریب بود! آب دهنم و‌با سر و‌صدا قورت دادم‌ و دوباره صاحب خونه رو‌ صدا زدم اما بی فایده بود و در کمال ناباوریم هرچی به جلو‌ قدم برمیداشتم سر و صداهای عجیبی به گوشم میرسید، صدای آب! نمیدونستم یعنی ممکن بود ورودی خونشون آبشار دریاچه یا رود وجود داشته باشه؟ سرم و‌به اطراف تکون دادم، اصلا خونه ترامپ هم همچین آپشنی نداشت! ذهنم همچنان درگیر فکرهای احمقانم بود که یهو مسیر راهرو به ته رسید و‌ روشنایی رو دیدم، اینجا نه آبشار بود و‌نه هیچکدوم از تصورات احمقانه تو مغز ناقصم… استخر بود!! عین گاو سرم و انداخته بودم پایین و‌ اومده بودم تو استخر مردم که سریع برگشتم تا بزنم بیرون که صدای مردونه ای به گوشم رسید: _تو کی هستی؟ صدای بمی که تو این فضا دستخوش تغییراتی هم شده بود که دوباره برگشتم، یه پسر جوون سر از آب بیرون آورده بود و‌منتظر جواب بود که چند باری پشت سرهم پلک زدم و یارو گفت: _خانم شما اینجا تو استخر خونه من چیکار میکنید؟ نمیدونم چرا لالمونی گرفته بودم که حالا تازه به خودم اومدم و جواب دادم: _سفارشتون و آوردم! صدام به گوشش نرسید که بلند تر از قبل داد زد: _خانم اینجا چیکار میکنید؟ انگار دزد گرفته بود که چپ چپ نگاهش کردم و به جلو قدم برداشتم، بهش نزدیک تر شدم و‌دقیقا روبه روش ایستادم: _سفارش شیرینی هاتون و‌ آوردم! حالا از این فاصله خوب داشتم میدیدمش یه مرد جوون چشم و‌ ابرو‌مشکی با موهای خیس که حالا با دست فرستادشون بالا و با دوباره شنیدن صداش از فکر بیرون اومدم: _پس چرا آوردید اینجا؟ بالا کسی نبود؟ دست و‌ پام و‌ گم کرده بودم که سری به اطراف تکون دادم و‌ یارو ادامه داد: _لطفا اون حوله رو‌ به من بدید که بیام بیرون و با دست به حوله رو صندلی اشاره کرد حوله رو برداشتم، به لبه استخر نزدیک تر شد و حالا از پله ها بالا میومد و خودش و از آب بیرون میکشید که فقط حوله رو به سمتش گرفتم و‌ رو برگردوندم و‌ یهو یه نفر از تو آب بیرون اومد و سر و صدایی که ایجاد کرده بود باعث‌شد تا ناخوداگاه نگاهم به سمتش کشیده بشه پری دریایی نبود گودزیلای دریایی بود یه پسر با نیش باز که درست پشت سر این یارو سر بیرون آورد و در حالی که نفسش هنوز جا نیومده بود گفت: _کجا امیر خان اونم به این زودی؟ و قبل از اینکه این پسره که حالا فهمیده بودم اسمش امیر یا امیرخانه بخواد جوابی بده بهش نزدیک تر شد و دستش و از شرت مایو پسره گرفت ، نمیخواستم ببینم اما انگار کنترل چشمام دست خودم نبود که یهو در کمال ناباوری و حیرت شرت تو دست اون پسره بی فرهنگ تو آب که حتما کور هم بود که من‌و ندیده بود موند و‌ امیرخان که گیج و‌سردر گم رو پله های استخر مونده بود با چشمای گرد شده به من نگاه کرد که جیغ بلندی زدم و صدای فریاد بلند امیرخان که حالا با چنین وضعی روبه روم بود هم باهاش مخلوط شد و من که دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم نه تنها حوله رو پرت کردم سمتش بلکه از دستم در رفت و جعبه های شیرینی روهم کوبیدم تو سرش و با همون جیغ بلند پا به فرار گذاشتم و این در حالی بود که صداش و فریاد وار میشنیدم: _کجا؟ کجا داری در میری؟ 🌙 https://t.me/joinchat/AAAAAETrJAuqZC462dAcyA بیاید اینجا که رمان جدید طنزمونم شروع شد 😂 از پارت اول بخند و کیف کن🔥🤪
Show all...
بیا ببین چجوری دختره رو همزمان با بطری و آلـ...تـش جر میده 😱💦🔞 پارت رمان نبود لفت بده 😈👇 #part31 •|🔥عروسک_سکــ🔞ــسی پامو از هم باز کرد. بطری رو خشک خشک وارد بهـ...شتم کرد 😱💦🔞 لباشو گذاشت روی لبام و محکم فشار داد. زیادی کلفت بود و من تنگ. حس میکردم به کلمه واقعی جـ...ر خوردم...😰⛓ که با قرار گرفتن انگشتش روی باسـ...نم. سریع لب زدم _ نه خواهش میکنم تحمل ندارم از جلو دارم جـ...ر میخورم از پشت نه خواهش میکنم. صدای کشیده شدن زیپ شلوار و شنیدم چند لحظه بعد گرمی آلـ..تشو روی سوارخ باسـ...نم حس کردم...🔞💦 از گوشه چشم دیدم یه #تف به سر کلاه‌کـش زد و سرشو فشار داد داخل باســـ...ــنم...😈💦 اروم اروم شروع کرد به تلمبه زدن و همزمان دستشو روی بطری تکون میداد و از جلو هم تلمبه میزد که...😱💦 ‼️رمانی‌ با‌ سبک‌ بی‌دی‌اس‌ام♨️❌ صحـ🔞ـنـه_دار شکنجه‌های‌ دردناک‌ و‌ خشن ارباب بردگی 😈💦
Show all...
-𝗛𝗢𝗧 𝗟𝗢𝗩𝗘

تکون دادنِ زبونم لای بهشت خیست...🤤💦 •پارت‌اول‌ :

https://t.me/c/1275987397/4890

کانالهای‌من : @rain_buw Hi @durov This channel does not go against the law. And it has no pornographic and rough posts. please pay attention!

دستت بره زیر فکش صورتشو بگیری بالا لباشو محکم ببوسی 🧿♥🔐💦
Show all...
🔞استاد #خشن و #شهوتی🔞 #part60 به استاد نگاه کردم که با شهوت #کلو*چمو میخورد بی توجه به اینکه دانشجوها پشت پنجره بودن . ح*شری باسنمو فشار دادم که #کلو*چه خیس و تپلم بیشتر تو دهنش فرو رفت از داغی دهنش ناله ام درامد و بی اختیار به #سی*نه های گنده و سفتم چنگ زدم _اووف آااهه استااد اوووم با #کلف*تت بکن منوو بزار همه ببینن استاد با #مردون*گی کل*فت و درازش داره دانشجوی #ج**دشو میکنه آهههه استاد #به*شتمو مالید و با شهوت جوابمو داد: _جووون ک*** استادتو میخوای ج**ده کوچولو ..وقتی این سوراخ گشادتو جر دادم ببینم بازم دوست داری زیر استادت جر بخوری اووف بی طاقت #مرد*ونگ*یشو گرفتم و با #کلو*چم تنظیمش کردم و با یه حرکت نشستم رو #مرد*ونگ*یش.. استاد از لذت نعره ایی کشید وفحش رکیکی نثارم کرد. ح*شری تر شدم و خودمو روی #مردو*نگ*یش بالا پایین کردم و اونم به باسنم ضربه میزد.. یهو کشیدم سمت خودش و حریص نوک #پس*تون گندمو تو دهنش کشید و همزمان #پس*تونمو میخورد و تو #کلو*چم تلمبه میزد یهو با صدای تقه ایی که به پنجره خورد رنگمون پرید!! سرمو به پنجره برگردوندم و با دیدن صحنه‌ی رو به روم #بهش*تم نبض زد. پسری داشت به #سک*سمون نگاهمون میکرد و برای #مردونگ*یش ج*ق میزد.. و اشاره میکرد در پنجره رو باز کنم ..با ناز از روی #مردون*گی استاد بلند شدم و پنجره رو باز کردم که #مردونگ*یشو سمتم گرفت و شه*وانی غرید: _بدو سا*ک بزن ج**نده‌ی دانشگاه تا نرم بگم داشتی به استادت میدادی .. از خدا خواسته خم شدم و #مردون*گی صاف و خوش فرمشو تو دستم گرفتم و گذاشتم دهنم و مکی به کلاهک #مرد*ونگ*یش زدم و با اوم و اوف؛ شلپ شلوپ براش ساک پرتف میزدم و اونم ناله های خفه میکشید ، #مردو*ن*گی استادو دم #کلو*چم حس کردم که یهویی.... https://t.me/joinchat/gooAplXGHL4zOThk تریسام استاد و دانشجوهای حش*ریش اول به دانشجوی سک*سیش تجاوز میکنن و مجبورش میکنن..❌🔥🔞 https://t.me/joinchat/gooAplXGHL4zOThk تریسام استاد دانشجویی خشن و شهوانی🔞
Show all...
✤خـــانــــوم خــــاص✤

رمان جذاب و هاتِ اسـیــ⛓ـــر هــ🔞ـــوس ❌وقتی بیدار شدم لخت بودم، بسته شده به تخت. درحالیکه زنی برهنه روی بدنم بالا و پایین می‌شد🔞!❌

خیلی عجیبه که بیشتر مایلم لباسای تورو بپوشم دلبر تا خودم؟اخه تو نمیدونی بوی عطرت میخوره بهم میرم یه دنیای دیگه.♥😅🌸🌱
Show all...