‌برگہاٰے بید مجنوݩ

داشتن چندتا آدم که بشه روشون حساب کرد، آدم‌های خوش‌اخلاق خوش‌قلب که می‌دونی با شادیت شاد می‌شن و با غمت غمگین، کسایی که حتی اگه یه لیوان چایی توی بی‌حوصلگی با هم بخورین بهتون می‌چسبه، مهم‌ترین و ارزشمندترین چیزه. چون وقتی توی چنگال ناامیدی گرفتاری و برای انجام کوچک‌ترین کار هم بی‌انگیزه‌ای، نه پول می‌تونه چندان کمکت کنه، نه تحصیلات دلتو گرم می‌کنه، نه حتی حس خوب مفید بودنی که شغل بهت میده به دردت می‌خوره، فقط و فقط عشق آدم‌هاست که تو رو به زندگی برمی‌گردونه.

ولی من زنده زدم بیرون از این ویرونه که ساختی برام..

اون دیوار مگه یه روزه ساخته شده که یه روزه بخوای با خاک یکسانش کنی؟ کدوم دیوونه‌ای برای یه آجر کج، کل دیوارو خراب می‌کنه؟

آدم‌ها گاهی اون‌قدر خودخواه می‌شن که حتی کمترین کاری که در حقت می‌تونن بکنن رو هم ازت دریغ می‌کنن. واقعا غم‌انگیزه.

وقتی مانیکا و فیبی برای ریچل مهمونی سیسمونی گرفته بودن، یادشون رفت مامانش رو دعوت کنن. مامانش هم حسابی ناراحت شده بود‌ و هی بهشون طعنه می‌زد. یه جا مانیکا از فیبی پرسید: اون از دست تو هم عصبانیه، این اذیتت نمی‌کنه؟ فیبی هم خیلی بیخیال گفت: ما دو بار ازش عذرخواهی کردیم! نمی‌تونیم بیشتر از این کاری بکنیم. می‌دونم متنفری مردم از دستت عصبانی باشن اما باید رهاش کنی‌. مانیکا بی‌انصافی مامانه رو به روش آورد ولی آخرش توی راه پله دنبالش دوید که از دلش دربیاره‌. :)))) من دوست دارم مثل فیبی باشم ولی دقیقا مثل مانیکام، نمی‌تونم طاقت بیارم کسی ازم ناراحت باشه. اگه بحثی باشه یا دلخوری‌ای پیش بیاد، همزمان که خودم ناراحتم، برای اینکه یکی از من ناراحته هم ناراحت می‌شم!

.

هدیه‌اش را دادم. تشکر کرد و گفت: «پول‌هایت را خرج خودت کن.» دوستت دارمِ تو را شنیدم اما به زبانم نیامد جوابت را بدهم. این‌که تو هستی تا بی‌هیچ چشم‌داشتی مرا دوست داشته‌باشی، کمی از وحشت تنهایی‌ام کم می‌کند. تو برایم درست مثل آن تکه‌ی چوبی می‌شوی که در دل خاک فرومی‌کنند تا گیاه به آن تکیه کند و بالا برود.

نمی‌دانم من نمی‌توانم توقع نداشته باشم یا واقعا نمی‌شود وقتی خودت حواست به طرف مقابل هست، تاریخ‌های مهم زندگی‌اش را حفظی، سعی می‌کنی برایش وقت بگذاری و رفتارت با او آمیخته با محبت صادقانه است، هیچ انتظاری از او نداشته باشی.