حدیث مهر
این کانال به منظور نشر و گسترش فرهنگ، ادب و شعر فارسی تشکیل شده و در نظر دارد شاعران و غزلسرایان جوان را به شما بزرگواران بشناساند لطفا با انتشار ادرس تلگرامی مارا یاری فرمایید نهایت تقدیر و تشکر را داریم @hadis_e_mehr ارتباط با مدیر https://t.me/Mr_hiich
Show more759
Subscribers
+424 hours
+217 days
+7430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
اگر کام من سال و ماهی برآید
ز آهیست کز سینه گاهی برآید
مرا نیست تاب نگاهی، وگرنه
تمنای من از نگاهی برآید
کُشی بیگناهم، ندانم چه آخر
-ز قتل چو من بیگناهی برآید؟
چه سازی گَهی کز پی دادخواهی
ز هرسو چو من دادخواهی برآید؟
بُود حاجتم مرگ یا وصل جانان
یکی زاین دو حاجت الٰهی برآید!
امیدی کز او بیگَه و گَه برآمد
کنون شادم اَر گاهگاهی برآید
تو را دل جفاپیشه داند، چه سازم
که او از چنین اشتباهی برآید؟
کجا برقِ حِرمان گذارد، «سحابا!»
که از باغ وصلم گیاهی برآید...
#سحاب_اصفهانی
قدرِ کسی بدان که بداند بهایِ عشق
تب کن برایِ آنکه بمیرد برایِ تو...
#عماد_خراسانی
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خط و خال چه حاجت روی زیبا را
#حافظ
گفتمش: دل بردى از ما جان من مقصد كجاست؟
گفت: عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا
#راحم_تبریزی
هر دو از کاروانِ آواریم...
هر دو تا از تبار شک، یا نه؟
ما به فریاد هم قسم خوردیم...
هر دو تا درد مشترک، یا نه؟
گیرم از چنگ جان به در ببری...
گیرم از تن فرار خواهی کرد...
عقل من هم فدای چشمانت...
با جنونم چکار خواهی کرد؟
#علیرضا_آذر
کویر بود دلم، بیعبور و راضی بود
که پرغرورترین خاک این اراضی بود
همیشه حکم به تنهایی دلم او داد
همیشه بین من و عشق، عقل قاضی بود
به «آشناشدن» یا «جداشدن» طی شد؟
حساب عمر چه جز پاسخی ریاضی بود
هزار بَرده به بازار بُرده این دنیا
یکیست آنکه از او بردهدار راضی بود
که غیر دوست بد و خوب هرکه بود نماند
که غیر بودن تو هرچه بود ماضی بود!
در قیدِ غَمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّتِ فریاد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
بلدم #شعر ببافم، بلدم ناز کنم
بلدی گیس ببافی؟ بلدی باز کنی؟!
تو که استاد سخن نام گرفتی امروز
بلدی #عشق خودت را به من ابراز کنی
#مریم_نوری
عشق، جذاب ترين خلقت شيرين خداست
چشمه اي ناب که نوشيدن آن عين خطاست
طعم تلخي که دهد مزه ي شيرين عسل
مرگ تدريجي قلب است در آغوش اجل
عشق، تکرار پريشاني و آشوب دل است
پادشاهيست ستمکاره که منصوب دل است
عشق، فرياد گره خورده ي بغضي به گلوست
عشق،آشفته شدن ،در طلب ديدن اوست
عشق،سرمنشاء بيدادگري هاي غم است
عشق،دلبستگي و خستگي دم به دم است
#ناشناس