562
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
امشب رو اما یادم میمونه.که چه قدر بیپناه بودم. و مثل کیسه بوکس نشستم تا بهم مشت بزنن و آروم شن. بلکه رها کنن و ادامه بدن و خوشحالی رو دوباره جای دیگهای پیدا کنن.
اما تنم درد میکنه و کوفتهام. و باز باید خودم رو ترمیم کنم و گس وات؟ وقت ندارم. چونکه کار داریم، قسط داریم، درس داریم…
610
منو اذیت نمیکنه چون من عبور کردم. اما اینو نمیتونم به بقیه بفهمونم. و عمیقا توضیح دادنش هم سخته. همیشه خودمو مستقل دیدم توی اتفاقات گذشته. البته بعد از اینکه واقعا گذشتم ازشون. ممکنه چیزی توی کشوی میز من باشه که مربوط به یکی از دوستان دوران دبیرستانمه که الان دیگه توی زندگیم نیست و من هم ازش خوشم نمیاد. به محض اینکه اون آدم از ذهن من بره، انگار اون هالهی دورِ اشیاء، مکانها، بوها و صداها هم رفته.
پس من مثلا سنجاق سرِ دوستم رو یه روز به موهام میزنم و برام مهم نیست مال کی بوده. صرفا یه سنجاق سره برام.
100
واسه همین میخوام پاک کنم اینجا رو
چون گذشته متعلق به گذشتهست
و اینجا داره آدمهای خوب زندگیم رو اذیت میکنه.
هر چند خودمو نه.
400
بعد من میخواستم به این ادم احترام بذارم، به دردی که میکشید، میخواستم کمکش کنم. میخواستم رها کنه و ادامه بده. منِ احمق با این تلهی مزخرف نقص و شرمم، میخواستم به کسی که بهم آسیب زده کمک کنم. :)) عالیام اصن.
100
تو رها میکنی و انتظار داری چیزی که رهاش کردی وقتی برمیگردی همونجایی باشه که قبلا بود؟ مگه چمدونه که تو فرودگاه جا بذاری؟ گو فاک یورسلف بابا
1000
بعد که اونجوری که اونا میخوان نیستی، سرزنشت میکنن و کاری میکنن از خودت بدت بیاد. دوباره.
بار اول از خودت بدت میاد چون ترکت کردن و فکر میکنی لایقِ «بودن» نبودی. بار دوم میخوای خودتو جمع و جور کنی ولی میان میگن لایقِ «نبودن» هم نیستی.
100