6 485
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دستمو دور سوراخ تنگ صورتي #باسنش كشيدم كه با لحن بچه گونه و مظلومي گفت:
_درد داره؟
التمو روغني كردم و گفتم:
_اگه خودتو شل كني و منقبض نكني نه
#الت ليزمو جلوي سوراخ تنگش گزاشتم و اروم اروم داخلش فرو كردم كه جيغي از درد زد و گفت:
https://t.me/joinchat/AAAAAEkVLJqr4zSROJCk2g
https://t.me/joinchat/AAAAAEkVLJqr4zSROJCk2g
#باسن_دختربچه_روجرميده💦🔞❌
000
سی*نهامو تو مشتش گرفت و فشرد و با صدای بمی گفت :
_ خودم جرت میدم ...
دستامو گذاشتم رو #مر..دونگیش و گفتم :
_ من مال توام ... س..س #خشن میخوام!
دست شو دور #گلوم حلقه کرد و گفت :
_ پس خشک #خشک میکنمت ...
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzmXLp5ekVv7zQ
000
#part14
#polise_sex_si 🔥🔞
+اووووف عاشق کلفتتمممممم ...محکمترررر...اوههه yesss...fuck me babe
صدای تلمبه ها واضح تر شد
+چقد داغییی...جنده ی خودمی...
به ماشین رسیدم و نگاشون کردم
باورم نمیشد مثل فیلم پورنای خارجی بودن
صندلیای جلو رو خوابونده بودن
دختره خوابیده بود و پسره داشت محکم توش تلمبه میزد
بین پام خیسِ خیس شده بود...
دوست داشتم محدودیتی نداشتم و کلف پسره توی منم میرفت....
مردونه کلفتی داشت و به خاطر ترشحات زیاد دختره برق میزد...
سینههای دختره رو فشار میداد و لباشو میخورد
+فاککککککک دارم میام کیارشششش محکمترررر
خب نمیشه که من اینجا خیس بشم و تو ارضا بشی به خاطر همین...
صدامو انداختم روی سرم
_اینجا چخبرههههههههههههه
با ترس برگشتن سمتم همونجوری که کلفت پسره داخل دختره بود با ترس نگام میکردن
بزور خودمو کنترل کرده بودم که نزنم زیر خنده...
چشمشون به لباسم که افتاد ترسشون بیشتر شد...
https://t.me/joinchat/AAAAAEgJzlbN4zFYcAjyXg
000
#part85
با عصبانیت از روی دختربچه که بیهوش شده یود بلند شدم و پارچه خونی بکارتشو و بردم بیرون و پرت کردم سمت خانم بزرگ.
با لذت گفت:
باریکلا ارباب زاده نشون دادی که پسر ارباب بزرگی.
با کلافگی گفتم: بس کن خانم بزرگ این چ افتخاری داره واست؟ من پرده ی دختر ۱۶سال رو زدم.
اخمی کرد وگفت: لذت نبردی از اینکه باکرگی دختر قاتل مادرتو گرفتی؟
با یادآوری اون ماجرا خشم همه وجودمو گرفت که خانم بزرگ بلند داد زد: برو توی اتاق و کاری کن اه و نالش توی عمارت بپیچه همونطوری که پدر اون دختر به ناموس ما تج*وز کرد
با عصبانیت وارد اتاق شدم و با دیدن دخترک لخت و بیحال روی تخت و جسم بین پاش نزدیک تر شدم و دستی بین پاش کشیدم که با بیحسی ناله ای کرد و من حشیانه چنگی به ...
#ناله_باکره_دخترکی_قربانی_انتقام
https://t.me/joinchat/AAAAAFO-9aOxB5CQYJDIVQ
#پارت_اولش_سسکی_نبود_فوش_بده
بـ.ـهشـت دخـتـرم♡
رمان فول سسی و ممنوعه🔥 #بچه_سا.ل
000
👫👫💋👫👫💋👫👫💋👫👫
💋💋👫💋💋👫💋💋
👫👫💋👫👫
💋💋
#پارت46_رمان_برادر_هـــات_من💦🌈
ببین نصف شبی میره اتاقش با زبونش هر سری تو خواب...🔥🔞
از زیر دستم فرار کرد پاش به لبه میز خورد و روی زمین پرت شد..
درد میکشید و گریه میکرد به سمتش رفتم..
دست و پا زد #زانومو روی سینش گذاشتم یقه لباسشو جر دادم س*نه های خوشگلش بیرون افتاد..
یه دستم روی نوکش و دست دیگم از روی شلوار م*دونگیمو میمالیدم هق هق گریه میکرد #ساپورت و شورتشو باهم پایین کشیدم که خودشو محکم گرفت ضربه محکمی روی پ*شتش زدم..
ناله ریزی بین گریه هاش کرد دستمو #لای پاش بردم و با انگشت شصتم نازشو میمالیدم خیلی زود خیس شد و اون از خجالت دستاشو روی صورتش گذاشت م*دونگیمو از توی #زیپ درآوردم التماس اونم شروع شد..
پاهاشو باز کردم روش خوابیدم سرشو به ناز*ش #مالیدم و فشار دادم
_ نوید توروخداااا من خواهرتم نکککن
_ هه تو #خواهر من نیستی جنده منی
بلند شد اما یه دفعه....
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzmXLp5ekVv7zQ
یعنی داداشه تو مستی پردشو میزنه؟😳😱🔞
شبا میاد سراغش بیهوشش میکنه و باهاش🤦🏻♀❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzmXLp5ekVv7zQ
پارت رمانه سرچ کن تجاوزی نبود بلفت😎👍
000
👫👫💋👫👫💋👫👫💋👫👫
💋💋👫💋💋👫💋💋
👫👫💋👫👫
💋💋
#پارت46_رمان_برادر_هـــات_من💦🌈
ببین نصف شبی میره اتاقش با زبونش هر سری تو خواب...🔥🔞
از زیر دستم فرار کرد پاش به لبه میز خورد و روی زمین پرت شد..
درد میکشید و گریه میکرد به سمتش رفتم..
دست و پا زد #زانومو روی سینش گذاشتم یقه لباسشو جر دادم س*نه های خوشگلش بیرون افتاد..
یه دستم روی نوکش و دست دیگم از روی شلوار م*دونگیمو میمالیدم هق هق گریه میکرد #ساپورت و شورتشو باهم پایین کشیدم که خودشو محکم گرفت ضربه محکمی روی پ*شتش زدم..
ناله ریزی بین گریه هاش کرد دستمو #لای پاش بردم و با انگشت شصتم نازشو میمالیدم خیلی زود خیس شد و اون از خجالت دستاشو روی صورتش گذاشت م*دونگیمو از توی #زیپ درآوردم التماس اونم شروع شد..
پاهاشو باز کردم روش خوابیدم سرشو به ناز*ش #مالیدم و فشار دادم
_ نوید توروخداااا من خواهرتم نکککن
_ هه تو #خواهر من نیستی جنده منی
بلند شد اما یه دفعه....
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzmXLp5ekVv7zQ
یعنی داداشه تو مستی پردشو میزنه؟😳😱🔞
شبا میاد سراغش بیهوشش میکنه و باهاش🤦🏻♀❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzmXLp5ekVv7zQ
پارت رمانه سرچ کن تجاوزی نبود بلفت😎👍
تو برادرم نیستی
کانال تبلیغات برادر 👇 @tablighbrdr جذب عالی و اددهی قوی
000
#part_122
ارشام داخل اومد که رو #تخت عقب عقب رفتم و با ترس گفتم :
_ ارشام لطفا ! امروز این بار چهارمه
کمربندشو باز کرد..
_ بار دهمم باشه مهم نیس انقد تکرارش میکنیم تا #حامله بشی..
ترس تمام جونمو گرفت خیلی درد داشتم و ارشامم خیلی #وحشی بود و هر روز صد دفعه ازم میخواس..
#شلوارشو در اورد و رو تخت اومد
_ چیه نازگل خانوم میبینم که دیگه فرار نمیکنی..
اشکم چکید
_ جونی برای فرار گذاشتی برام ؟
پوزخند ترسناکی زد..
_ همین خوبه میخوام از درد نای #نفس کشیدنم نداشته باشی اون موقع راضی میشم..
کامل به گریه افتادم
_ به خدا بسمه دیگه نمیتونم #درد داره کارات..
دستشو سمت شلوارم برد
_ اره درد داره ! دوس دارم این جوری #اذیت شی نازگل کوچولو ..
خمار نگام کرد و تکرار کرد
_ انقد این کارو میکنیم تا #حامله بشی
و بی هوا واردم کرد...
https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhU7FaZdXDPco
https://t.me/joinchat/AAAAAEx3LhU7FaZdXDPcog
#خونبس_ارباب
پارت رو سرچ کن نبود بلفت❌
attach 📎
000
#پارت_واقعی_رمان_بخون_مطمئنشی👅💦
#پارت_167
دستش رو به یقه لباسم رسوند و چنگی به سینهام زد...
با خنده گفتم:
- چی کار میکنی؟
با همون شیطنت گفت:
+ الان که حموم بودی باید حتما خوشمزه باشی.
با چشمای گرد نگاهش کردم که منو بلند کرد و روی میز خم کرد، از پشت بهم چسبید و با دستاش سینههام رو قاب گرفت.
آهی کشیدم که جانی گفت و مشغول بوسیدن گوشم شد...
قبلا فکر میکردم گوش فقط یک ابزار برای شنیدن اما حالا فهمیدم حساس ترین نقطهی بدن یک زنِ...
آه هایی که میکشیدم دست خودم نبودم یاشار ماهرانه گردن و گوشم رو لیس میزد...
همه چی رو فراموش کرده بودم...
خوب بود که کمی ذهنم رو آزاد کنم برای همین خودم رو دست یاشار سپردم...
یاشار که همراهی منو دید.
به سمت تخت برد و هولم داد.
روی تخت افتادم و خمار نگاهش کردم...
چشمهاش از زور نیاز قرمز شده بود.
هر باری که رابطه داریم انگار با اولشه که از تنم کام میگیره.
لباسهام رو از تنم در آورد و خودش هم لخت شد.
بعد از مدت ها دوباره از جلو با هم یکی شدیم چون بعد از سقطی که داشتم از جلو بهم نزدیکی نکرده بود.
از زور لذت و شهوت هیچی حالیم نبود و فقط آه میکشیدم...
یاشار دیوونه شده بود و تند تند توم تلمبه میزد.
چیزی نگذشت که زود ارضا شدم.
بدنم اونقدر ضعیف شده بود که تقریبا بیهوش شده بودم...❌❌❌❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE_mGSxLFwBfPHJpGg
#پسره_هوس_ممه_کرده🤯🔞
#رابطه_ارباب_بردهای💦💦💦💦👇👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAE_mGSxLFwBfPHJpGg
000
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.