رمان ممنوعه سر به رسوایی جگوار آرتیست عشق تجملاتی عاشقانه کانال هواداران پرسپولیس استقلال ایرانی جوک خنده محرم داستانکده سکسی
پیج فروشی: instagram.com/__Bahramir__ جدیدترین لینک رمانهای #آرتیست #بچه_من #پنجره_فولاد #جگوار #دارچین #دلدار_شاه #دشمن_جون #ردلاین #ژوان #سر_به_رسوایی #شاه_مقصود #مهر_و_ماه #مهری_ماه #منو_تو_و_عشق #نجیب_بی_آبرو #وان_یکاد و...
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
228
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
⚠️فقط ۱۰ نفر میتونن وارد لینک زیر بشن😱⚡️
https://t.me/JavayezMilyouniii
😍توشم پره سورپرایزه... من چیزی نمیگم خودت برو ببین🙊🙈
-2147483648_-210215.jpg0.49 KB
#دکتر_مغرور_من
با شورت و سوتین تو اتاق داشتم برای خودم قر میدادم و خوشحال بودم که بعد ۳سال این شوهر غیابی رو میخام ببینم که در باز شد و یه پسر ناشناس وارد شد ...
خواستم جیغ بکشم که به دیوار کوبیدم و جلوی دهنمو گرفت و گفت
_تو کی هستی دیگه تو اتاق من چیکار داری
با اخم نگاهش کردم سروع کردم به حرف زدن که چیزی از حرف ها نفهمید ... کلافه گازی از دستش که روی دهنم بود گرفتم که دادی زد و دستشو کشید عقب
_چته وحشی
_وحسی تویی یا من ... اینجا اتاق منه نه تو ...
با اخمای در هم نگاهش کردم که لب زد
_تا قبل رفتنم اینجا اتاق من بود ...تو کی هستی
_عروس خانواده م تو کی هستی
با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد و چشمک شیطونی زد
_شوهرت
سرش رو خم کرد و لب هام رو بوسید ...بدون توجه به تقلاهام دستش به سمت ....
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEevhTXDyeC6C4AKmg
آموزش شب زفاف از پارت 1تا پارت 20💦🙈
☆دُڪترِ مغرور مَنــ°•
✨﷽✨ • #دڪتر_مغرور_منــ• رمان مناسب افراد زیر هجده سال نیست 🔞
#منو_تو_و_عشق
#رابطه_تو_حموم
اوووف قوربونت بشم چه هیکلی داری دیوونم کردی پدر سوخته
خم شو خم شو بزار قشنگ باهات حال کنم
_آخ حاجی دردم میاد انقدر سر و صدا نکن افسون میشنوه
_قربون افسونم بشم دیشب از لای در حموم دیدش زدم چه خانمی شده واسه خودش
سفید مفید و تپل مثه خودت کی میشه اونم باهام باشه خودم باید زنش کنم هر دوتا تونو با هم صیغه میکنم تا هر شب لذت ببرم
_ولی حاجی اون خیلی بچس هنوز بلوغ نشده
_هیس ناله کن فقط بده بالاتر
طوری بهش حال میدم که هر شب خودش بیاد
حاجی تند تند بهم ضربه میزد که یهو افسون داد زد:
_مامانی بابا حاجی اومده؟!
♨️💯🚫🔞
#رمانکارتونیدیوودلبر🌈💥
#دیو_و_دلبر
_دیو دارم میمیرم #درش بیار!
دیو هول زده باترس گفت:
_من چجوری درش بیارم؟ صبرکن یکم دیگه داره #میاد پتو رو چنگ زدم و جیغی کشیدم
_تورو خدا #طبیب رو صدا بزن! دارم میمیرم!
دیو #هول زده رفته طبیب رو بیاره.
سرمو خم کردم. بادیدن #سربچه که اومده بود بیرون وحشت زده گفتم:
_دیووووووووو! اومددددد!
_کوبچه؟ کو؟بادیدن #سربچه که اومده بیرون عقب رفت
_این چرا #کله اش مثل منه؟ باترس دوباره سرموگرفتم #پایین که دیدم بچمم شده مثل دیو
درد زایمان از سرم اوفتاد
_چرا به من #نرفته؟ دیو بااخم گفت:
_مگه من چمه؟ خیلی ام #خوب که به من رفته!
_غلط کردی حالا #نشونت میدم.
کله بچه رو گرفتم ومحکم #کشیدمش بیرون که که دیدم یه چیز پشمالو قهوه ای رنگی اومد بیرون. باتعجب نگاهش کردم!کله اش شبیه دیو بود اما چهرش نه به من رفته بود نه به دیو....
#رماندیوودلبر🌈💥💥💥
Show all...
-210195_temp.webp1.40 KB
#دلدارشاه
🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
دیشب اصلا نتونستم بخوابم بخاطر این رمان.
ازم پرسیدید رمان مورد علاقه م چیه اینم رمان دلدار شاه☺️
درگاه عضویتش توی هجده کا برای مدتی بسته میشه.
از اعضای کانال ما هم فقط بیست نفر میتونن عضو بشن. اگه ریمو شدید یعنی دیر عضو شدید
#19
یقم و از روی شونه ام پایین داد و گردنم رو نوازش کرد
- چند سالته؟! پونزده ساله میخوری!
پر از حرص دستش رو پس زدم
- تو حق نداری منو تحقیر کنی!چه بخوای چه نه، من...من...
صدای خشنش بغضم و بیشتر کرد
- تو چی؟ زنِ منی؟!
به زحمت اشکام رو نگه داشتم و غریدم
- تو حق نداری بگی حتی اگه توی بغل یکی دیگه ببینمت برام مهم نیست!
دستش رو دور تنم حلقه کرد و من و سمت خودش کشید
- مهم نیست چون کسی رغبت نمیکنه بهت نزدیک بشه حتی!
سد اشک هام شکست و اون بیرحم ادامه داد
- هیچ جا نگو زن آتاش شدی، تورو نه، منو تحقیر میکنن.
میون اشکم لبخند زدم
- حتی اگه توی خیابون ببینمت فقط روی زمین تف میندازم، یه روز از همه ی این حرف ها پشیمون میشی!
پ ن: همون رمانیه که توی ناشناس گفتم عاشقش شدم😍 اگه دیدید دیر پارت گذاشتم مشغول خوندن این رمانم🤣❤️
دل دار شـاه | آرام
🌸﷽🌸 عاقبت یک روز، مغرب محو مشرق می شود عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود ♡ 💛 انسان باشیم کپی نکنیم 💛
#طلا
#دختره_ی بی حیا میره در حموم و ببین چیکار میکنه...
درِ حمام را زدم...
-جونم؟
+داریوش درو باز کن.
-چرا؟
+باز کن دیگه
در را باز کرد ،وقتی مرا بدون لباس مقابلش دید،حس کردم شاخ هایش بیرون زد.
-به به ...آفتاب از کدوم طرف در اومده؟
+میخوام بیام حموم باهات
-می خوای چیکار کنی که باج میدی؟
رفتم داخل دستانم را دورِ گردنش حلقه زدم.بدنِ او خیس بود و بدنِ من خشک ،حس جالبی بهم دست داد.
بوسیدمش...
+هیچکاری نمی خوام بکنم،دلم برات تنگ شده بود
باز بوسیدمش،سیر نمی شدم. دستانم را روی سینه اش حرکت دادم.
-من نوکرتم هستم ،ولی من که پیشتم
+هستی ولی باز دلم تنگ میشه برات
حالِ او هم دست کمی از من نداشت
- شیطان رجیم تویی ها من داشتم مثه آدم دوش میگرفتم تو اومدی اغفالم کردی
+زنِ بی حیا دوست نداری؟
-عاشقِ زنه بی حیام
سرش را در گردنم فرو برد و گازِ عمیقی گرفت.
+آخ...آروم
-چیه؟وحشی دوست نداری؟
لبم را گاز گرفتم و ابروهایم را بالا انداختم.
-نچ عاشق مردِ وحشی ام
باز سمتم حمله ور شد.
طلا و دیافراگم
#رمان_طلا💍 دو پارت در روز🍻 به جز پنج شنبه و جمعه پایانِ خوش🤗🤗 ایدی اینستا گرام برای رمان طلا👇👇
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=gl8z95edq9ch&utm_content=kvu50lyتعرفه تبلیغات
https://t.me/tabliiiighaaaaat#ژوان
#دشمن_جون
در آهنی باز میشود، با گام هایی مردد پا به درون خانه میگذارم.
یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچهای کوچک که تنها چند بوتهی خشکیدهی رز در آن است، به چشمم میخورد.
هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی میکشم و به خودم میگویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری.
با قدم های لرزان حیاط را طی میکنم و به در باز ساختمان دو طبقهای که مقابلم قد کشیده میرسم.
چرا کسی به استقبالم نیامد؟ یعنی با خودش نمیگه این موقع شب کیه آمده جلوی در؟!
در نیمه باز را هل میدهم و سرک میکشه: سلام.
صدای بم و جدی از داخل خانه خطابم میکند: بیا تو دختر چرا دم دری؟
زیر لب بسم الله گویا وارد خانه میشوم. کفش های گلیام را همان پشت در در میآورم.
از راهرو گذشته خودم را به هال میرسانم.
یک هال بزرگ با دیوار سفید و یک فرش مربع کوچک کنار مبل های ال مانندش.
دکراسیون خانه مدرن و امروزی است و زمین تا آسمان با خانهی سنتی کوچک ما متفاوت است.
با دیدن تصویر چهارشانه و نیم برهنهاش در قاب آینهای که مقابلم است مانند برق گرفته ها مغزم از تحلیل میایستد.
خودش بود؟! دکتر اهورا زند فوق تخصص مغز و اعصاب تنها کسی که میتوانست آقا جانم را نجات دهد؟
به عقب بر میگردم درست پشت سرم ایستاده
پس چرا برهنه است و اینگونه مرا مینگرد؟
- س...سلام.
نفسی از سر کلافگی میکشد: چقدر طولش دادی ببینم شرایط من رو میدونی؟
چشم هایم درشت میشود! چه چیز را طول داده ام؟
- آقا ببخشید من نباید این موقع شب مزاحمت میشدم.
گویی مست است و متوجه کلامم نیست:
اه این آشغال چیه روی سرت انداختی درش بیار دیگه من خیلی داغم حوصلهی معاشقه ندارم.
ببینم عرفان گفته نباید صدات در بیاد و جیغ و داد کنی؟
توی یک حرکت شالم را از سرم میکشد، موهای خرمایی رنگم که لای گیره سر اسیر بوده مانند آبشار روی شانه هایم میریزد.
مات و مبهوت به من مینگرد، دستم را درون موهایم فرو میبرد و نوازشش میکند: هوم عالیه زیبا و وحشی بدون هیچ آرایشی همونجور که میخواستم.
به خودم میآیم و شالم را از میان چنگش بیرون میکشم: آقای دکتر چیکار میکنید؟
صدایم موقع گفتن این حرف میلرزد و گونه های ملتهب میشود.
- ببینم نکنه تو دختری؟ یعنی باکرهای به سن و سالت نمیخوره مطلقه باشی.
لب میگزم چه دارد میگوید؟ نکند مرا با کس دیگری اشتباه گرفته است؟
- من تحمل ندارم زودتر لباس هات رو در بیار.
زیر لب با خودش میغرد: صد دفعه به عرفان گفتم دختر صفر کیلومتر به درد من نمیخوره.
شالم را روی سرم میکشم و با لحنی محکم میگویم: آقای دکتر اهورا زند من از طرف دکتر محتشم اومدم. ایشون گفتن بیام خونهتون تا دربارهی عمل جراحی پدرم صحبت کنیم.
نمیدونستم مهمونی دارید که شدیدا مشتاق و منتظرش هستید.
این بار نوبت اوست که مانند مجسمه خشک شود. بهت زده میگوید: چی دکتر محتشم هاکان رو میگی؟
سرم را تکان میدهم و در ادامه میگویم: من ژوان خسروی هستم، دانشجوی پزشکی و شاگرد دکتر محتشم. بخاطر عمل پدرم از استاد کمک خواستم ولی ایشون من رو به شما حواله دادند.
دستش را عصبی بین موهایش فرو میبرد. سپس نگاهی خشمگین به آینه و احتمالا عضلات برهنهاش میاندازد و میگوید: بشین روی مبل تا بیام.
لامپ ها را روشن میکند و با سرعت به داخل اتاق میرود.
تازه میتوانم نفس راحتی بکشم. از ذهنم میگذرد چه عضلات مردانه و ورزیدهای دارد.
همان لحظه به خودم نهیب میزنم هی دختر حیات کجا رفته؟ یادت نره برای چی اینجایی؟
#رمانهای_جنجالی_کمیاب_آنلاین【 ❶❷Ѳ❷ 】
بــا کاراکترهای جذاب و داستانی بی عیب و نقص که انتخاب 100% هر مخاطبِ قویپسنده👌🏻
فقط کافیه قسمت آبی رو لمس کنی 💋👇🏼
100%🔥✅
┇•معشوقهی مادر و دختری معصوم ونجیب┇•
100%🔥✅
┇• کارمند_مذهبیو_رئیس_بیبندوبار┇•
100%🔥✅
┇• صیغه برای راه یافتن به دانشگاه... ┇•
100%🔥✅
┇• حراج خواهرم┇•
100%🔥✅
┇• انتقام سخت و دردناک┇•
100%🔥✅
┇•سلبریتی معروف و دختر فقیر┇•
100%🔥✅
┇• آغوشهممنوعه┇•
100%🔥✅
┇• سرهنگودختررئیسمافیا┇•
100%🔥✅
┇• معشوقه_رییس خشن ┇•
100%🔥✅
┇• ملکه اغواگره خون آشامها┇•
100%🔥✅
┇• پسر وحشی و دختر لوند┇•
100%🔥✅
┇• دختر بادیگارد و رییس مافیا ┇•
100%🔥✅
┇• خــــدمـــتــــــکـــارجـــذابمـــن┇•
100%🔥✅
┇•فوتبالیست معروف و دختر عاشق┇•
100%🔥✅
┇• مرجع رمان های چاپی و فایل های┇•
100%🔥✅
┇• رفیقروزهایبدمنتویی┇•
100%🔥✅
┇• عشقممنوعهبهخواهرناتنی ┇•
100%🔥✅
┇• دختری تن فروش و مردی جذاب ┇•
100%🔥✅
┇• صیغه سرگرد خشن برای فرار از زندان ┇•
100%🔥✅
┇• اربـــابوخـــدمـــتـــکـــارهـــات┇•
100%🔥✅
┇• خلافکار وحشی و دختر لات ┇•
100%🔥✅
┇• ازدواج دخترنابغه باگنده لاتشهر┇•
100%🔥✅
┇• سرهنگ مذهبی و دختر شیطون ┇•
100%🔥✅
┇• فرشتهیخونبس ┇•
100%🔥✅
┇• اربابوخونبس┇•
100%🔥✅
┇• ماهین در چنگ وریای هوسباز ┇•
100%🔥✅
┇• جابجاشدن دو برادردوقلو شب عروسی┇•
100%🔥✅
┇•شوگرمامیشصتسالهوپسرسیساله•┇
100%🔥✅
┇• بخاطر برادرم بیگناه شکنجه شدم┇•
100%🔥✅
┇• برادرخوانده ی هوسباز و مشهورمن┇•
100%🔥✅
┇• دخترک لوند و شوهر شیطون ┇•
100%🔥✅
┇•سواستفاده وکیلمعروف ازدختریمظلوم ┇•
100%🔥✅
┇•تو از کجا پیدات شد ┇•
100%🔥✅
┇•تاوانمـــــستیبانطـــفهایدرشـــکم┇•
100%🔥✅
┇• خدای خشم و دلبر اغواگر┇•
100%🔥✅
┇• تجاوزپردردسروخطرناک ┇•
100%🔥✅
┇• صــیغهبــدونرابـــطهیمثبـــت18┇•
100%🔥✅
┇• دختر تنها و وکیل زبونباز ┇•
100%🔥✅
┇•تجاوزدوست شوهرم قبل از عروسیم┇•
100%🔥✅
┇•پسری متعصبی تشنه انتقام از...┇•
100%🔥✅
┇•آهنگر جنتلمن و خبرنگار لجباز┇•
100%🔥✅
┇•حافظ،شیطانی که عاشقش میشی ┇•
100%🔥✅
┇• رابطه یواشکی مهراد و گندم ┇•
100%🔥✅
┇• دختر متهم و جناب سروان ┇•
100%🔥✅
┇•سولین و شوهر غیرتی ┇•
100%🔥✅
┇• دورگهیازنژادآدموجن ┇•
100%🔥✅
┇• صیــغهاربابزادهخشـــنعمارت┇•
100%🔥✅
┇• خلافکار معروف و دختر سرگرد ┇•
100%🔥✅
┇• دکتر خشن و بیمار لوند ┇•
100%🔥✅
┇•رابطه رئیس کارمندی┇•
100%🔥✅
┇• سید مذهبیو دختر لوند و شیطون┇•
100%🔥✅
┇• خدمتکارجذابعمارتمردیمرموز┇•
100%🔥✅
┇•بادیگارد جذاب و دختر زبوندراز┇•
100%🔥✅
┇•نیاز و شوگرددی┇•
100%🔥✅
┇• سرگرد هات و جذاب ┇•
100%🔥✅
┇• تنها دخترمتاهلمدرسه که بامعلمش ┇•
100%🔥✅
┇• وقتیکهبیوهشدم┇•
100%🔥✅
┇• عروسیکهبخاطر تجاوزسرسفره عقد┇•
100%🔥✅
┇•توخــــونهبهشوهــــرشخیانـــتمیکردکه┇•
100%🔥✅
┇•دختریـکهازدوستپســرشنارومیــخوره┇•
100%🔥✅
┇• از پارتی تا پایگاه ┇•
100%🔥✅
┇• رئیس مافیا و دختر شیطون ┇•
100%🔥✅
┇• مردیاعجوبه فحش و دختری لوند ┇•
100%🔥✅
┇• عشق ممنوعه استاد ┇•
100%🔥✅
┇•دختری شاهد عروسی شوهرش┇•
100%🔥✅
┇• دختری اسیر دست گرگینه وحشی┇•
100%🔥✅
┇•مردسندروماستهلکمدختر پر عشوه┇•
100%🔥✅
┇•سرگردخشنودخترمذهبیزبوندراز┇•
100%🔥✅
┇• بوسه ی عقرب┇•
100%🔥✅
┇• عروس بدون بکارت و مرد عاشق┇•
100%🔥✅
┇• ازدواجبازناولمکهبچهیکیدیگهتوشکمشه┇•
100%🔥✅
┇• من و استاد بد اخلاقم┇•
100%🔥✅
┇•ازدواجاجباریدخترمذهبیبامردعیاش┇•
100%🔥✅
┇• دختریشیطون همراه با استاد مذهبیش┇•
100%🔥✅
┇• تجاوز برادرشوهرم قبل عقدم┇•
100%🔥✅
┇• عروسخونبسفراری┇•
100%🔥✅
┇•لو رفتن رابطم با مشاوره مدرسه ┇•
100%🔥✅
┇• نقاب شیطان ┇•
100%🔥✅
┇• دختر لوند و شوگر ددی جذابش ┇•
100%🔥✅
┇•تاجـــریجذابوخشندلبستهدختردشمنش┇•
100%🔥✅
#بچه_من
هیجانیترینرماناینروزهایتلگرام😱🔥
پدر فریاد کشید.
🔞_این برگهی آزمایش چیه مه سیما؟
با ترس روی زمین نشستم. با #گریه بریده بریده گفتم:
🔞_نمیدونم به #خدایی که میشناسیش نمیدونم من... من اصلا با کسی #رابطه نداشتم، من حتی...حتی دستم هم به یه #نامحرم نخورده!
#برگه_آزمایش رو محکم توی صورتم کوبید و فریاد کشید.
🔞_برای کدوم حرومزادهای اون #پاهای لامصبت رو #باز کردی؟
از ته دل زار زدم، #چادرم رو جمع کردم و توی خودم مچاله شدم که #کمربندش رو در آورد.
🔞_خودم اون #حرومی رو میکشم! خودم اون #بچهای رو که معلوم نیست از کدوم #حروم_زادهایه رو میکشم مه سیما!
این بود آبروی #حاج قاسم؟ این بود! با کدوم حرومزادهای #خوابیدی؟
زار زدم
🔞_حاج بابا بخدا من نمیدونم من نمیدونم این بچه از #کجا اومده! چرا باورم نداری؟ من با مردی #رابطه نداشتم!!
خواست کمربند رو روی بدنم فرو بیاره که با صدای فردی #ناشناس هر دو سر جامون #خشک شدیم.
🔞_اون #بچهی_من!
با تعجب به مرد قد بلندی که جلوم ایستاده بود خیره شدم. این...این مرد کی بود؟
آروم به سمتم برگشت و با لحن محبت آمیزی گفت:
🔞_فنچول بابایی چطوره؟
https://t.me/joinchat/QnmYbaYMOv5mMzFk
مهسیما دختر مذهبی که به صورت اتفاقی کبودیهایی روی گردنش بوجود میاد. پدرش متوجه این موضوع میشه. با دادن آزمایش و اومدن جواب آزمایش متوجه میشن حاملهاس!!😱
اما دختریکه تا حالا با هیچ مردی رابطه نداشته چطور حامله شده؟🙈🔥
https://t.me/joinchat/QnmYbaYMOv5mMzFk
رمانی به شدت هیجانی با صحنههای ممنوعه🔥💋
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.