دردمند
179
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
تنم را دوست می دارم وقتی با تن توست
چرا که چیزی نو می شود
با ماهیچه های بهتر و عصب های بیشتر
تنت را دوست دارم
آنچه که می کند دوست دارم
چگونه اش را دوست دارم
حس کردن مهره ها و استخوان هایت
را دوست دارم
و لرزش این نرمی سفت را
و آنچه که می خواهم
دوباره و دوباره و دوباره ببوسم
دوست دارم این و آن تو را ببوسم
دوست دارم کرک های هراسان تنت را
نرم نوازش کنم
و آنچه بر گوشت تنمان می رود به هنگام جدا شدن
و چشم هایمان ، که خرده های بزرگ عشقند
و احتمالا لرزش تو را در زیر تنم دوست دارم
که اینهمه تازه است
شاید به هم دیگه نگیم دوست دارم یا همدیگه رو لمس نکنیم
لاس نمی زنیم، ولی یک چیز قوی بین ما هست که نمیزاره تموم بشیم.
الان اگه روی ریل قطار خوابیده باشم و قطار بیاد، از جام بلند نمیشم.
اگه وسط خیابون باشم و یه ماشین با سرعت و ترمز بریده بیاد سمتم، کنار نمیرم.
اگه بگن توی این لیوان که دستته زهرماره، روی میز نمیذارمش.
با این وجود من قصد خودکشی ندارم و منتظرم ببینم تهش چی میشه...
هاروکی موراکامی، چقد قشنگ درونگرایی رو توصیف کرده:
« وقتی چیزی مرا رنج میداد، درمورد آن با هیچکس حرفی نمیزدم و بهتنهایی مشکل را حل میکردم،
نه اینکه واقعاً احساس تنهایی کنم، بلکه فکر میکردم انسانها، خودشان باید خودشان را نجات دهند »