👑 شکوه پدر و مادر ❤

فرشته هاى بدون بال را مادر مى نامند. ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

✅حتما با صدا ببینید🔈 ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

شوهرم داشت طلاقم میداد میگفت گناهکارنشدم که گفتم بچه میخوام ! #گند_زدی به زندگیم رفته😭🧨 اصلا وقت نمیکردم به #نظافت زندگیم برسم😭 خواهرم این کانالو بهم داد گفت برنامه های نظافت و گردگیریش واسه خانماییکه وقت کم میارن واسه خونه داری عالیه😍 زندگیم برق افتاده دوباره🌷👇 https://t.me/joinchat/AAAAAE6aq0CtwJsCMRsbeQ

#عزیز_رفته_سفر_کی_برمیگردی ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

شیخ محمدصالح پردل❤️ 🔸با ارزش بودن زن 🔸نشر صدقه جاریه است ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

"ﻣﺮﺩ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻋﻘﻠﺶ" ﺑﻨﮕﺮ ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺛﺮﻭﺗﺶ" !! "ﺯﻥ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻭﻓﺎﯾﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺟﻤﺎﻟﺶ" !! "ﺩﻭﺳﺖ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻣﺤﺒﺘﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﮐﻼﻣﺶ" !! "ﻋﺎﺷﻖ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺻﺒﺮﺵ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ" !! "ﻣﺎﻝ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺑﺮﮐﺘﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ" !! "ﺧﺎﻧﻪ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ" !! "ﺩﻝ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﭘﺎﮐﯿﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺻﺎﺣﺒﺶ" ! "فرزند" را به "ایمانش" بنگر ؛ نه به "وفاداریش" !! "پدر" و "مادر" را فقط ؛ بنگر !! هر چه بیشتر ؛ بهتر !! ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

شما میتوانید در این ڪانال هزاران فڪت ترسناك و تئوری های تڪان دهنده و مرموز رو مشاهده و مطالعه ڪنید همراه با معرفی و دانلود بدون سانسور بهترین فیلم های ترسناك جهان 😨 https://t.me/+FsjOUECWwm8zMTM0 https://t.me/+FsjOUECWwm8zMTM0

دنیا رو می خواستی برام عمرتو گذاشتی به پام❤️

تولد دوباره ی مووووووو😱😱😱po مگه داریم ؟؟؟ دیگه نگران ضعیفی موهات نباش ✅ دیگه نگران ریزش موهات نباش ✅ دیگه نگران کم پشتی موهات نباش✅ جهت کسب اطلاعات بیشتر روی لینک کلیک کن👇 https://1ta100.ir/tlg-ads/565 https://1ta100.ir/tlg-ads/565 https://1ta100.ir/tlg-ads/565

کودکی از پدرش پرسید: بابا "مرد" یعنی چه؟ پدر گفت مرد به کسی میگن : که بدون هیچ چشم داشتی خودشو وقف "راحتی، آسایش و رفاه خانوادش" میکنه، کودک گفت:کاش منم میتونستم مثل مادرم  یک " مرد بودم " ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

با آغاز هر صبح شادباش و بخند دوست بدار فراموش کن مهربان باش هرصبح خورشید فریاد میزند: آی آدمها، کتابِ زندگی چاپِ دوم ندارد پس تا می‌توانید عاشقانه و خالصانه و شاکرانه زندگی کنید. ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_286 - این همون برگه‌ها‌ی خدماتیه که ترسیم می‌گفت؟! نگاهم را پایین‌تر می‌کشم و می‌دهم‌اش به کارتابلی که در دستش خودنمایی می‌کند. ابرو در هم می‌کشم و به آن چنگ می‌اندازم: - بهت گفته بودم لازم نیست توی هر سوراخ سنبه‌ایی سرک بکشی! کارتابل را روی میز خودم پرت می‌کنم و عصبی‌تر می‌شوم از چهره‌ی خون‌سردش. - از حساب شخصی پول خدمات رو پرداخت کردی؟ از حساب شرکت همچین پولی برداشت نشده مثل این‌که! موش فضول! حقش است دم‌اش را بگیرم و از شرکت پرتش کنم بیرون. انگشت شستم را کف دست دیگرم می‌فشارم و به او می‌غرم: - تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن تابش! به یک‌باره در جایش خیز بر می‌دارد، کارتابل دیگری که در دست داشت را عصبی روی میز می‌کوبد و سر من داد می‌کشد: - مربوطه! تا روزی که این‌جا سهام دارم همه‌ی زیر و بم این خراب شده به منم مربوطه آقای زارع! و من حتم پیدا می‌کنم که این حزین، همان حزین همیشگی نیست. گویا یک چهره‌ی جدیدی از خودش به نمایش گذاشته است! از پشت میز به سمتش خم می‌شوم و لب‌هایم را به گوشش می‌رسانم. نفس‌های کشدارم را در گوشش می‌دمم و پچ می‌زنم: - این بحث رو بیش‌تر از این کش نده؛ دوست ندارم طور دیگه‌ای باهات برخورد کنم! خودم را عقب می‌کشم و به چشم‌های برزخی‌اش نگاه می‌کنم. به لب‌هایم انحنا می‌دهم و از او فاصله می‌گیرم که حرصی و عصبی، به کیفش چنگ می‌اندازد و به سمت در اتاق می‌رود، اما قبل از خارج شدن‌اش با لحن پر از غیض و غضبی لب می‌جنباند: - این بحث رو موکول می‌کنم به وقت دیگه‌ای جناب زارع... فایل کامل این رمان با قیمت سی هزار تومن برای خرید موجود می‌باشد. برای دریافت به آیدی زیر پیام بدید:  @parisan_khatoon

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_285 - یادت رفته منم یه گرگ‌زاده‌م؟! نیش‌خند روی لبم می‌ماسد و بی‌هوا، بی‌تعارف، بی‌رودربایستی جوابش را می‌دهم: - دندون نیشت رو خیلی وقت پیش کشیدم گرگ‌زاده! در را به رویش به‌هم می‌کوبم و سه‌قفله‌اش می‌کنم. پله‌ها را پایین می‌روم و اما قبل از خارج شدنم از خانه، نگاهم کشیده می‌شود به همان لباس شب عنابی رنگِ لعنتی که روی مبل پرت شده است! انحنای لب‌هایم را، با انگشت شست می‌گیرم و از خانه بیرون می‌زنم ولی قبل از رفتنم، درِ سالن اصلی را هم قفل می‌زنم. دیگر به این گلاره‌ی پدرسوخته‌ هم اطمینانی نیست... نه حالا که بوی یار دیرینه‌اش را به مشام کشیده! پشت فرمان می‌نشینم و خیلی طولش نمی‌دهم که خودم را به شرکت برسانم. ماشین را همان جلوی محوطه‌ی ورودی رها می‌کنم و به نگهبان می‌سپارم که آن را گوشه‌ای پارک کند. کتم را تن می‌زنم و پله‌های ساختمان را بالا می‌روم. به بخش مدیریت که می‌رسم بی‌اهمیت به احترام‌های دروغین پرسنل، درِ اتاق را باز می‌کنم و داخل می‌روم. به سمت پنجره می‌روم و آن را باز می‌کنم. به عقب می‌چرخم و در حالی که پاهایم را اریب هم کرده‌ام، تنه‌ام را به شوفاژ خاموش زیر پنجره می‌دهم که از دیدن حزین جا می‌خورم. بی‌اهمیت به من، در حالی که پشت میز مدیریتی موقت خودش نشسته است، خود را سخت مشغول پرونده‌های مقابل‌اش نشان می‌دهد و اهمیتی به من نمی‌دهد. تنه‌ام را از شوفاژ می‌گیرم و به سمتش قدم بر می‌دارم. مقابل میزش، درست بالای سرش می‌ایستم و اما لام تا کام حرفی نمی‌زنم. آن‌قدر خیره‌ی او می‌مانم و نگاهم رویش سنگینی می‌کند که بالأخره سر بالا می‌گیرد و با کلافگی به من نگاه می‌کند. لب پایین‌اش را به دندان می‌کشد، چشم در حدقه چرخ می‌دهد و سعی می‌کند همه‌چیز را عادی جلوه بدهد: فایل کامل این رمان با قیمت سی هزار تومن برای خرید موجود می‌باشد. برای دریافت به آیدی زیر پیام بدید: @parisan_khatoon

پـــــــــدر دلم برایت تنگ شده😔 می خواهم آنقدر اشک بریزم تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود. ولی می ترسم...😔💔 ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

زوج هستید، اختلاف نظر دارید، باهم دعوا میکنید، رایگان مشاوره بگیرید تاتمام مشکلاتتون رفع میشه https://t.me/+DVuJnnl-G3U3ZGJk https://t.me/+DVuJnnl-G3U3ZGJk

#پدر_آسمانی_من_دلتنگتم ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

💊 متفورمین برای درمان کدام بیماری ها استفاده می‌شود ؟ چربی خون     تنفسی     دیابت    فشارخون                    جواب صحیح 🔺 https://t.me/+a4AfWV3kRzU5NjM0

محبوب‌ترین جمله نزد زنان «دوستت دارم» است. نزد مردان چه؟ محبوب‌ترین جمله برای آنها چیست؟ آیا سخنی جاندار و جمله‌ای کلیدی وجود دارد که باتری جانشان را شارژ کند و آنان را اوج دهد؟ بله. این جمله: «به تو افتخار می‌کنم». مرد، اقتدار طلب است. عاشق‌پیشه است. پناهگاه زن است. جملۀ «به تو افتخار می‌کنم»، همان اندازه به مردان انرژی می‌دهد که جملۀ «دوستت دارم» به زنان نیرو می‌بخشد.. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

گوشیتو پر از پروکسی نکن!!!❌ بیا اینجا فقط یدونه سوپر سرعتی کافیه✅ https://t.me/+TdLur85F3tw1NDVh https://t.me/+TdLur85F3tw1NDVh

‏‌دو سالم بود هنوز راه رفتن نمیدانستم که اولین کوه جهان را فتح کردم! #پدرم مرا کول کرده بود کول پدرم بلند ترین کوه جهان است ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

حال‌خوب‌نابود‌نمـیشه؛ فقط‌گم‌میشه؛ وقتۍسرت‌گرم‌غصه‌هات‌میشه‌ حال‌خوبم قایم‌میشه‌تاشاید‌دنبالش‌بگردی پس‌دنبالش‌بگردو‌پیداش‌کن‌؛ روزتون سرشار از حس خوب 💚 ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_284 با همان چشم‌های تار و سیاهی‌گرفته، هاله‌ای را دیدم که با دست‌های ضعیف و کوچک‌اش از پشت یقه‌ی آرکا را به چنگ کشیده بود و فحش و ناسزا بار او می‌کرد. هاله‌ای را دیدم که کنار پایم زانو زد و دست‌های یخ‌زده‌اش، برای جانِ گر گرفته‌ام آغوش شدند و من... سیاهی را به چشم دیدم! *** نگاه از گوشت اضافه‌ای که زخمِ دیرینه‌ی بازویم آورده است می‌گیرم و شانه‌ی پیراهن را بالا می‌کشم. دکمه‌هایش را یکی-یکی می‌بندم و به آخری‌اش که می‌رسم نگاه می‌دهم به صورت رنگ پریده و نزار خودم. لب‌هایم را به داخل می‌مکم و آن‌ها را روی هم فشار می‌دهم. سعی دارم حواسم را از آن روزهای نحس بگیرم و اما نمی‌شود‌. تیک-تاک ساعتی که در آینه سایه انداخته است برایم ریتم می‌شود و آرامش را از ذهن مغشوشم می‌گیرد. از آینه فاصله می‌گیرم و شقیقه‌هایم را با انگشت ماساژ می‌دهم. نفس می‌گیرم و بعد از برداشتن اِور کت و موبایلم، از اتاق بیرون می‌زنم. می‌خواهم از پله‌ها پایین بروم اما نگاهم به سمت در اتاق هلن کشیده می‌شود و پاهایم را به آن سمت می‌کشاند. کلید را از جیب شلوارم بیرون می‌کشم و در قفل در می‌چرخانم. در را به پا به داخل هُل می‌دهم و نگاهم خیره‌ی غذای دست‌نخورده‌اش می‌ماند. چشم می‌چرخانم و زوم بدن مچاله شده‌اش می‌مانم. بدون این‌که سر بالا بیاورد لب می‌زند: - تا کی می‌خوای این‌جا زندونیم کنی؟! انحنا می‌دهم به لب‌هایم و قاطعانه می‌گویم: - تا وقتی که بفهمم فهمیدی تنها کَس و کارت میون این جماعت گرگ‌صفت منم! بیش‌‌تر از پیش زانوهایش را به آغوش می‌کشد و هم‌چنان نگاه بالا نمی‌گیرد. پوزخند صدادارش، گوشم را می‌خراشاند و او طعنه می‌زند:

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_283 ناموس هرز... خودش و پدرِ بی‌ناموسش، بی‌ناموسم کرده بودند و بعد انگ می‌چسباندند به پاکی ناموسم! هاله بی‌آن‌که قدمی بردارد، با چشم‌های گریان و رنگ و روی زرد شده به ما نگاه دوخت و من مجال حرکتی به آرکا ندادم. تکیه‌اش را از تنه‌ی ماشین گرفتم و او را وسط خیابان کشاندم. به زمین کوبیدم‌اش و روی بدن‌اش خیمه زدم. نفس‌نفس زدم. عرق از سر و رویم چکه کرد. گلویم خشک شد و من... بیش‌تر از آن طولش ندادم برای چزاندن‌اش. با سر در صورتش کوبیدم و بی‌اهمیت به درد وحشتناکی که جلوی سرم پیچیده بود، بی‌اهمیت به نعره‌ی دردمند و بلندِ آرکا، کنار گوشش خم شدم و پچ زدم: - ناموس‌هرز من نیستم پسرِ خان‌آقا! ناموس‌هرز تو و پدرتین که گلاره‌تون با یه صیغه‌ی سه ماهه یه توله انداخت زیر دلش. ناموس‌هرز شماهایین که به ناموس مردم چشم دارین! با هر دو دستش صورتش را چسبیده بود و مدام زیر لب نعره می‌کشید: - می‌کشمت... می‌کشمت حروم‌زاده! می‌دم ناموست رو... شتر کنن واسه‌ت! با شنیدن تهدیدهایش، بدون هیچ ترسی در صورتی که می‌دانستم دیگر آب از سرم گذشته است، با او دست به یقه شدم و گلویش را چسبیدم. آن را فشار دادم و به او رحمی نکردم. نخواستم رحم داشته باشم، نباید رحم می‌کردم! تقلا کرد، سینه‌اش خر-خر کرد، صورتش سرخ و سرخ‌تر شد و من نفس‌نفس زدم. جانم به رعشه اُفتاد و خیلی طول نکشید تا بازوی دست چپم گر بگیرد و به سوزش بیاُفتد. هاله جیغ کشید. من چشم‌هایم سیاهی رفتند. آرکا به لب‌هایش انحنا داد. من کفِ سرم تیر کشید. آرکا با لگد به عقب پرتم کرد و این‌بار او زورش به من چربید. به سمتم هجوم ‌آورد. مقابل نگاه‌های سست و تارم، لگد به زیردلم کشید و من دیگر جانی نداشتم برایِ تقدیم کردن!

جایت خــــالیست مادرم ... دیــــرگاهیست زنـــــدگی می کنم امّــــا هر روز بیشتر می شکنم شــــانه هایت را می خواهم دســــت های گـــرمت را که بر سرم مـی کشیدی نیاز دارم, مـــــهربانی قـلبت را می خواهم... ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

بی انگیزه شدی و حوصله هیچی نداری؟😞😞. بیا اینجا یه کانالی هست پراز انگیزه و حال خوب🙂. واقعا تو این اوضاع سخت بهش احتیاج داری😣. منتظریم👇👇. https://t.me/jmle_khass https://t.me/jmle_khass https://t.me/jmle_khass

آن وقت که بچه بودیم و دلمان میخواست بزرگ شویم، کسی نبود به ما بفهماند بزرگ شدن معنایش تنها این نیست که اجازه داری بیدار بمانی و فیلم آخر شب را هم ببینی. کسی نبود راستش را بگوید. که بزرگ شدن یعنی دیگر نتوانی در آغوش مادرت زار بزنی، بدون این که نگرانش کنی. یعنی دردهایت بیشتر از تمام شدن پفک و قهر کردن بچه همکلاسی باشد. که یعنی بزرگ شدن روبرو شدن با صورت زشت و واقعی زندگی است، که تمام تلخی ها را تف می کند توی صورت بی دفاعت. بزرگ شدن یعنی بی پولی، تنهایی، مهاجرت، شب گردی از ترس خوابیدن و کابوس دیدن، بیکسی، بیکسی، بیکسی  ... نه، کسی نبود به ما بگوید بزرگ شدن یعنی زوال تمام کسانی که دوستشان داری. یعنی تمام شدن پدربزرگ و مادربزرگ، یعنی بی پدر و مادر شدن. یعنی مرگ ستاره های آسمان دلت. یعنی تمام شدن آرزوهات. کسی نبود، و ما آرزویمان این شد که بزرگ شویم. و چه معادله دردناکی که از همه آرزوهای عمرمان همین یکی برآورده شد، همین یکی که دستاوردش کمی لبخند و بسیاری دلتنگی و درد بود. ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

🌺💗ڪاش میشد باز ڪوچک می‌شدیم لااقل یک روز ڪودک می‌شدیم... باران نیکراه ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

زنـــــــــــــــــدگی بار گرانی ست که بر پشت پریشانی توست؛ کار آسانی نیست نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن؛ #پـــــــــــــــــدرم ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

عشقت رفته ؟ 💔 معدن حرفایی که تو دلت مونده اینجاست: https://t.me/+hSXoKiaK7lYxZDM0 https://t.me/+hSXoKiaK7lYxZDM0 بیو هاشو بذار خودش بر میگرده :)

سلامتى اونى كه برامون ٢٤ ساعت كار كرد حقوقم نخواست ميگفت خوشبخت شي خستگيم در ميره مادر رو میگم. به سلامتی مادر که فرشته روی زمین است❤️ ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ... ﭘﯿﺮﯼ ﻧﻮﺑﺖ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺭﺳﯿﺪ. ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ. ﻣﯿﮕﻦ :ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﺭﻩ ﭘﺴﺮﻡ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ﺑﻬﺶ... همه ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪن ﯾﮑﯽ ﭘﯿﮏ ﺭﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ... ﮔﻔﺘﻦ: ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ؟؟؟ ﮔــــــﻔﺖ: ﺍﻭﻟـــــﯿﺶ ﻭﻗـــﺘﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﭽــــﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﻣــــــﺎﺩﺭﺵ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﻪ ﻭﺑﭽﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ. ﺩﻭﻣـــــﯿﻦ ﺑﻮﺳــــــﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣـــــــــــــــــــــــــــــــﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭبچه ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﻪ ﻭﻣــــــــــﺎﺩﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ... ﺑﻌﻀﯿﺎ ﭘﯿﮏ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﺧﺸﮏ ﺷﺪ ﻭﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺸﻮﻥ ﺭﻭﺍﻥ ﺷﺪ ... ﺑـــــــﻪ ﺳــﻼﻣﺘﯽ ﺗﻤــــﺎﻡ ﻣـــــــــــــــــــــــــــــــاﺩﺭﺍ ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

🌸✨چهارشنبه تون عالی و شاد 💖✨دلتـون پـراز طراوت 🌸✨دستتون پـراز سخاوت 💖✨شـادیتون بی نهایـت 🌸✨زندگیتون پـراز بـرکت 💖✨و روزو روزگارتـون 🌸✨پـراز شـادی و بروفق مراد 💖✨روزتون زیبـا و در پنـاه خدا ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_282 بغضم دریده شد و اشک بود که صورتم را خیساند. و وای به حال منی که به هوای مال و اموالِ آرکای بی‌شرف، ناموسم را دادم دستش و گذاشتم هر بی‌ناموسی‌ای دلش می‌خواهد سرش در بیاورد. وای به حال من! پشت سرم را با شدت و بی‌محابا به دیوار آهنی پشت سرم کوبیدم و اما آرام نگرفتم که نگرفتم. درد در تمام جانم پیچید و سرم گیج رفت. میانِ گیجی و رخوتی که به جانم غلبه کرده بود، با همان دیدِ تارم به محض دیدن 405 اردشیر که پیچ کوچه را پیچید و وارد شد، روی پاهای ضعف گرفته‌ام ایستادم و کشان-کشان خودم را به آن‌ها رساندم. وسط جاده ایستادم و آرکا با دستپاچگی روی ترمز کوبید. گوشم سوت کشید. فقط صدای نفس‌های خودم را می‌شنیدم. فقط صدای ضربان قلبِ ناآرام‌ام را می‌شنیدم. چیزی نمی‌شنیدم. چیزی نمی‌فهمیدم. سوت قطار در گوشم دمیده بودند گویا! پاهایم مدام تحلیل می‌رفتند و می‌خواستند از زیر بار ایستادن وظیفه خالی کنند، اما مجال‌شان نمی‌دادم! با تن و بدن لرزان و چشم‌های به خون نشسته به سمت آرکا رفتم و دیدم که چگونه حیران من را می‌نگریست. درِ ماشین را باز کردم و میان همان سوت قطار لعنتی، یقه‌‌اش را به چنگ کشیدم و بیرون کشیدمش. به بدنه‌ی ماشین چسباندم تن و بدن حرام‌اش را‌. نگاه‌اش کردم، نگاه‌اش کردم، نگاه‌ کردم ریخت نحس‌اش را و به یک‌باره دست مشت شده‌ام را حواله‌ی صورتش کردم. خونِ دماغش، لب‌هایش را هم به گند کشید و هاله‌ای که تا آن لحظه مات مانده بود از صندلی عقب ماشین بیرون دوید. هاج و واج من را نگریست و آرکا در حالی که با هر دو دستش دماغ‌اش را چسبیده بود، عربده کشید: - چه غلطی کردی ناموس‌هرز؟!

#زالو #اثر_پریسان‌خاتون #پارت_281 شقیقه‌ام نبض زد و هوار کشیدم: - تف بیاد به مادربودنت که دخترت رو دادی دست اون حرومی و نمی‌دونی کدوم گوری بردتش! کنار پایش تف انداختم و خودم را به اتاق رساندم. حوله را از دور کمرم باز کردم و دور انداختم‌اش. بی‌اهمیت به تن و بدن گر گرفته و لرزانم، لباس‌هایم را از چوب رختی برداشتم و آن‌ها را تن زدم. بدون آن‌که نمِ موهایم را بگیرم، از اتاق بیرون رفتم و خواستم از خانه بیرون بزنم که ناهید نیم‌خیز شد و به مچ پایم چنگ انداخت. با دست دیگرش سرش را چسبید و عاجز نالید: - کوتاه بیا هوتن. شر میدی دست خودت. بلا میدی دست خودت! بدون هیچ ملایمتی پایم را از حصار دستش آزاد کردم و نعرم در فضای سربسته‌ی اتاق پیچید و پیچید و پیچید و عین پتک به سرم کوبیده شد: - دِ بلا رو شماها دادین دستِ من بی‌غیرت! بلا از این بی‌ناموسی بدتر و شرتر؟! برایش سر جنباندم و پسش زدم. از آن اتاقک نحس بیرون زدم و جلوی درِ خانه‌باغ ایستادم. به دور خودم چرخ خوردم و کف مغزم داغ کرد. دل و روده‌ام به هم پیچید و احساس حالت تهوع به جانم زد. دست جلوی دهانم گرفتم و دندان روی جگرِ سوخته‌ام گذاشتم. نمی‌دانستم باید به کجا بروم. نمی‌دانستم باید کجا پی ناموسم باشم، اما خوب می‌دانستم بیش‌تر از آن بی‌غیرتی به خرج دادن دیگر جایز نبود‌. به سمت درِ حیاط هجوم بردم و دوان-دوان خودم را به سر کوچه رساندم. پاهایم بی‌دلیل گز-گز کردند و درد در پشت سرم پیچید، اما من بی‌اهمیت‌تر، کشان-کشان خودم را به کیوسک تلفن عمومی سرکوچه رساندم و گوشی‌اش را برداشتم، ولی قبل از گرفتن شماره‌ی خانه‌ی آن خانه‌خراب‌کن به یاد آوردم که یک قران پول هم همراهم نیست و ناامیدانه آن را محکم سر جایش کوبیدم. ضعف به من غلبه کرد. زانو خالی کردم و همان‌جا ولو شدم. دستم را کف سرم کوبیدم و سر جنباندم به حال آن بی‌غیرتی...

مادر🖤🖤🖤 شماره ای که هیچوقت از مخاطبین پاک نمیشه و گاهی تماس میگیری و جوابی نمی شنوی ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

این پست برای عشق ابدی منه که بهش میگم:👇 #مــــــــــــــــــادر..✌️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌ ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️  @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖

🔜 ♦️چیزی نمیگیم فقط خودتون برید با چشم خودتون این کانال رو ببینید‼️ ♥️𝐉𝐨𝐢𝐧 ☟︎︎︎ ☟︎︎︎       ♥️𝐉𝐨𝐢𝐧 ☟︎︎︎ ☟︎︎︎ https://t.me/+Skfb9vUb9Z2Q5JUN https://t.me/+Skfb9vUb9Z2Q5JUN . ♦️بیا اینجا حال دلت ❤️‍🔥 خوب میشه ♦️ڪانالش عالیـه خـودم عضـوم👌

نون حلال پدرم دعاے خیر مادرم ➖➖➖👑➖➖➖ ❤️ @pedarr_madarr 👑 ➖➖➖❤️➖➖➖