قصهای برای تو
نقل داستانهای کودک و نوجوان در جهت علاقهمند کردن کودکان عزیز به کتابخوانی لیلا کهن. لیسانس رادیولوژی. فوق لیسانس زبان وادبیات فارسی نویسنده ( فعال در زمینه ادبیات کودک و نوجوان ) شماره تماس ۰۹۱۲۵۶۴۲۵۷۱ https://t.me/Lkohan1355
Show more288
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
بنام خدا
#داستان ۵۰۵: یه سوراخ نخودی بین دندونها!
گردآوری و گوینده: لیلاکهن
🥰 1
🐓داستان زیبای قسم روباه را بارو كنيم يا دم خروسو ؟🐓
🌸ضرب المثل زیبای قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس🌸
يكي بود ، يكي نبود، خروسي بود بال و پرش رنگ طلا، انگاري پيرهني از طلا، به تن كرده بود، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائي مي كرد. خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زري پيرهن پري صدا مي كردند.
خروس زري از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلا سرش مياومد براي همين آقا سگه هميشه مواظبش بود تا برايش اتفاقي نيافته.
روزي از روزا آقا سگه اومد پيش خروس زري پيرهن پري، بهش گفت: خروس زري جون.
خروسه گفت: جون خروس زري
سگ گفت: پيرهن پري جون
خروس: جون پيرهن پري
سگ: مي خوام برم به كوه دشت ، برو تو لونه، نكنه بازم گول بخوري، درو رو كسي وا نكني
خروس گفت: خيالت جمع باشه، من مواظب خودم هستم.
آقا سگه رفت، بي خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود.
همينكه آقا سگه حسابي دور شد، روباه ناقلا جلوي لونه خروس زري اومد تا نقشه اش رو عملي كنه، جلوي پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خوندن:
اي خروس سحري
چشم نخود سينه زري
شنيدم بال و پرت ريخته
نذاشتن ببينم
نكنه تاج سرت ريخته
نذاشتن ببينم
خروس زري كه به خوشگلي خودش افتخار ميكرد خيلي بهش بر خورد ، داد زد: ” نه بال و پرم ريخته ، نه تاج سرم ريخته. “
روباه گفت اگه راست ميگي، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت.
خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره نشست و گفت: بيا اين بال و پرم ، اينم تاج سرم
و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده، روباه بدجنس پريد و گردن خروس را گرفت.
خروس زري داد زد: آي كمك، كمك، آقا سگه به دادم برس.
آقا سگه با گوشهاي تيزش صداي خروس زري را شنيد و به طرف صدا دويد.
دويد و دويد تا به روباه رسيد.
از روباه پرسيد: ” آي روباه ناقلا خروس زري را نديدي؟ “
روباهه كه دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توي كوله پشتي انداخته بود، شروع كرد به قسم خوردن كه والا نديدم ، من از همه چيز بي خبرم و پشت سر هم قسم مي خورد.
يكدفعه چشم آقا سگه به كوله پشتي افتاد و گفت:” قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را؟“
آقا روباهه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتياش بيرون آمده، پس كوله پشتياش رو انداخت و تا ميتوانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند.
و خروس زري پيرهن پري هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند.
آره بچه ها جون وقتي كسي دروغي بگه، ولي نشانههائي وجود داشته باشه كه حرف او را نقض كنه از اين ضرب المثل است.
#قصه_متنی
#قیسا_حیکایهلر
@lsak86
🌸
🥰 1🙏 1