cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

برمودایِ‌چَشمهایت| 𝗕𝗿𝗺𝗗𝗮 𝗲𝘆𝗮𝗦

~ℬℯ𝓇𝓂𝓊𝒹𝒶 𝒾𝓃 𝓎ℴ𝓊𝓇 #ℰ𝓎𝒶𝓈 ⌇راز فاش‌نـشُده‌یِ #برموداۍچشمانـټ﹏ !! ‌‌‌‌ ‌˳̥ ⌟دِرام‌رمانتیڪ، طـنز‌ِهیجانے،‌ پزشـکی‌⌞ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˳̥ بنرهـا کامـ‌لا واقعیه لـ‌اومـ..فقط کافیه صبوری کنی:)🔞ꪻ ˳̥ عکسِ شخصیتامون :))↶ @shakhsiyat_romanD

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
212
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت180 ماریا دختر بودنشو از دست داده بود . اما به کسی که براش هیچ اهمیتی نداشت فرد مقابلش چه کسی هست ؟ اون ناموس پیرعموش بود ولی عین خیالش نبود ! ماریا با کلی بدبختی تنها شد . برخلاف تصوراتم آرش خان با دیدن ماریا تو اون وضعیت عصبی نشد ..وبلایی سر ماریا یا مهرداد نیاورد ! ماریا گفت : نگاه آرش،رنگ چشمهاش ،از ده‌تا فحشم بدتر بود ! فقط چند لحظه نگاهمون توهم گره خورد و بعد نگاهش رو به زمین هدیه دادو در کمال ناباوری از خونه بیرون رفت ! اون رفت . . بدون هیچ خبری ! نه ما خبر داشتیم نه پرسنل ها و دکترای بیمارستان . یجورایی حال آرش‌خان برام دردناک بود ؛ چندماه با دختری که خودش درمونش کرد و زندگی دوباره رو بهش هدیه داده و باهم وقت گذروندن حتی به تخت‌خوابش دعوت نکرد برای رفع نیازش ! و درست زمان نامزدی دختر مورد علاقشو تو تخت‌خوابه پسرعموش دید ! هوه خدای من. ماریا پشیمون بود و دربه‌در دنبال آرش گشت خونش رفت اما با سپردن خونه دست خدمتکار مواجه شد! خونه رو رایگان در اختیار خدمتکارش گذاشته بود و بی خبر رفته بود ! مطبش رفت اما دکترجدید به عنوان آرش بود و همه‌جا پر شده بود که ؛ دکتر ملکی بدون خبر از فرانسه رفته ! عذاب وجدان ماریا رو دیوونه کرده بود تایک مدت خونه نشین شده بود عکساشون تو بیمارستان با وسایل پزشکی ، خاطران دونفرشون پر شده بود رو دیوار خونه مجردیمون ! خودمم نمیدونستم دیگه براش جیکار کنم تنها چیزی ک به ذهنم اومد تنها گذاشتنش تو خونه بود ! من تو مطب دکتر به عنوان پرستار چند ماه کار کردن و از شغلم ک آرامش کاریم کاملا راضی بودم تا اینکه ماریا بهم زنگ زد بی مقدمه گفت باید بریم ایران ! 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت179 من ندیده بودمش اما ماریا تعریف کرد که از ایران اومده و کلی باهم گرم گرفتن.. میگفت آرش خیلی رابطه خوبی با پسرعموش داره عین دوتا برادرهستن و .. طی مدتی متوجه پیامای پی‌درپی شبانه ماریا شدم تا صب بیدار میموند کلی فوش میدادم ک بخواب میگفت آرش ول نمیکنه و بهانه های مختلف! بلاخره دروغ دومش لو رفت . یک روز مث روزای دیگه آرش دنبال ماریا اومد درو باز کردم با دیدنش تعجب کردم . چون ماریا صبح ازخونه زده بود بیرون به بهانه بیرون رفتن با آرش وقتی گفتم خونه نیست تعجب کرد و گفت حتما کاری براش پیش اومده باهاش تماس گرفت بوق خورد اما جواب نداد! میترسیدم و چون ترسیدم همون اتفاق افتاد مهرداد و ماریا باهم رابطه داشتن.. اینو متوجه شدم اما مگه فقط همین بود؟ آرش هر روز میومد و با خونه نبودن ماریا روبه رو میشد! دیگه روم نمیشد درو باز کنم و ناامیدی رو بهش هدیه بدم!! شب همون روز ماریا خونه نیومد به آرش‌خان زنگ زدم گفتم ماریا نیومده!!! گفت به من زنگ زد وگفته خونه رفتم استراحت کنم که چطور نیست؟؟ نیومده الان نیمه شبه کجا میتونه رفته باشه؟ انگار متوجه همین حرف من بود تلفن رو قطع کرد اره اون رفت دنبال شکی که به دلش افتاده بود . دنبال چیزی که ازش میترسید ! خونه مهرداد تو تخت خواب دید ندیدمش ک چه حالی شد؟ چه صحنه ای بود که نباید میدید اما حال و روزی که از ماریا دیدم اصلا چیز خوبیو نشون نمیداد . 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت178 نباید اجازه میدادم کاشکی جلوشو همون اول میگرفتم..! اونروز که ماریا از بیرون برگشت مات و مبهوت جلوی در خونه ایستاده بود.. به دستش نگاه کردم.. حلقه خیلی ظریف و زیبایی میون انگشتاش خودنمایی میکرد! حلقه ای که در اثر رودرواسی دستش بود برام تعریف کرد.. آرش‌خان تو کافی شاپ معروف فرانسه جلوی ادما بهش ابراز علاقه کرد و ازهمه مهم تر خواستگاری کرد!! - چی میگفتم پری..وقتی اون عشقو از چشمهای آرش خوندم ..وقتی جلوی همه زانو زده بود و ازم جواب میخواست..! میخواستی بگم نه..اونم جلوی همه ب دکتر معروف بعد از اینهمه دیدوبازدید و ابراز علاقه؟؟ اون هیچ جوره زیر بار نمیرفت فکر میکرد با اینکارش داره به آرش کمک میکنه . . کاشکی اون صحنه یادم میرفت و عذاب وجدان لعنتی رو نداشتم . اوضاع خوب بود ..آرش بخاطر مدرک پزشکی ! ماریا و منو به عنوان پرستار تو مطب استخدام کرد ! مردم احترام خاصیتو بیمارستان به ماریا میزاشتن و من ازین کمی خوشحال بودم که تو این مدت ماریا نسبت به آرش بی تفاوت نیست و اونا میتونن خوشبخت بشن . با چشمهای خودم اون عشق رو تو چشم آرش دیدم منی که تا الان عشق رو قبول نداشتم و این زیبایی رو ندیده بودم عشق آرش به ماریا حسادت رو به جون پرستارا و پرسنل های بیمارستان انداخته بود ! * تا اینکه فروردین ماه همون سال که قرار بود آرش و ماریا رسما نامزدیشونو بگیرن سرو کله‌ی پسر عموی آرش یعنی مهردادملکی پیدا شد ! کاشکی نمیشد...کاشکی!! 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت177 - اره.. من دوسش ندارم..! اما وقتی کنارش می‌ایستم کنارش راه میرم..وقتی اون دستمو میگیره احساس خوشبختی میکنم غرور رو احساس میکنم... خیلی خوبه پریا مردم طور دیگه ای بهت نگاه کن عالم دیگه‌ای داره ! - هه..جدن!؟ بگو بینم چجور عالمی. - اینکه راجبت حرف میزنن..بهت احترام میزارن من دیگه اون دختر دانشگاه نیستم که هرکسی بهم بگه بالا چشمت ابرو...! یا ازم ایراد بگیرن! آرش جنتلمنه مهربون و با عاطفه هست اون مثل بقیه پسرایی که باهاشون بودم منو واسه رابطه نمیخواد..به جایی که نیاز خودشو برطرف کنه سعی میکنه نیازهای منو برطرف کنه..!! اره حق با توئه آرش با همشون فرق داره ! درسته که مثل دوست پسرای قدیمیم نیست و حتی تا الان لبهامو نبوسیده! ومثل اونا خودشو بهم نمیماله..اینا تموم ویژگی هایی که من واسه ازدواج میخواستم . . . - خب .؟ پریا - ولی..اون باید بدونه که من اهل ازدواج نیستم...و.... - و..آره تو بعداز یک مدت از دوست پسرات خسته میشی مشکل از پسر نبود مشکل از خودت بود دوستای قبلیت بعد از دیدن سرد شدن تو خودشون پا پس کشیدن.. اما آرش..میدونی وقتی بفهمه سرد شدی چه‌حالی پیدا میشه؟ ماریا - ول کن..مگه قراره عاشقم بشه ؟؟ شونه بالا انداختم - نمیدونم اینو تو باید بگی.. سرشو به دستش تکیه داد و به نقطه نامعلوم خیره شد..نیشخند میزنم و سمت اتاق خوابم میرم .. 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت179 من ندیده بودمش اما ماریا تعریف کرد که از ایران اومده و کلی باهم گرم گرفتن.. میگفت آرش خیلی رابطه خوبی با پسرعموش داره عین دوتا برادرهستن و .. طی مدتی متوجه پیامای پی‌درپی شبانه ماریا شدم تا صب بیدار میموند کلی فوش میدادم ک بخواب میگفت آرش ول نمیکنه و بهانه های مختلف! بلاخره دروغ دومش لو رفت . یک روز مث روزای دیگه آرش دنبال ماریا اومد درو باز کردم با دیدنش تعجب کردم . چون ماریا صبح ازخونه زده بود بیرون به بهانه بیرون رفتن با آرش وقتی گفتم خونه نیست تعجب کرد و گفت حتما کاری براش پیش اومده باهاش تماس گرفت بوق خورد اما جواب نداد! میترسیدم و چون ترسیدم همون اتفاق افتاد مهرداد و ماریا باهم رابطه داشتن.. اینو متوجه شدم اما مگه فقط همین بود؟ آرش هر روز میومد و با خونه نبودن ماریا روبه رو میشد! دیگه روم نمیشد درو باز کنم و ناامیدی رو بهش هدیه بدم!! شب همون روز ماریا خونه نیومد به آرش‌خان زنگ زدم گفتم ماریا نیومده!!! گفت به من زنگ زد وگفته خونه رفتم استراحت کنم که چطور نیست؟؟ نیومده الان نیمه شبه کجا میتونه رفته باشه؟ انگار متوجه همین حرف من بود تلفن رو قطع کرد اره اون رفت دنبال شکی که به دلش افتاده بود . دنبال چیزی که ازش میترسید ! خونه مهرداد تو تخت خواب دید ندیدمش ک چه حالی شد؟ چه صحنه ای بود که نباید میدید اما حال و روزی که از ماریا دیدم اصلا چیز خوبیو نشون نمیداد . 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت178 نباید اجازه میدادم کاشکی جلوشو همون اول میگرفتم..! اونروز که ماریا از بیرون برگشت مات و مبهوت جلوی در خونه ایستاده بود.. به دستش نگاه کردم.. حلقه خیلی ظریف و زیبایی میون انگشتاش خودنمایی میکرد! حلقه ای که در اثر رودرواسی دستش بود برام تعریف کرد.. آرش‌خان تو کافی شاپ معروف فرانسه جلوی ادما بهش ابراز علاقه کرد و ازهمه مهم تر خواستگاری کرد!! - چی میگفتم پری..وقتی اون عشقو از چشمهای آرش خوندم ..وقتی جلوی همه زانو زده بود و ازم جواب میخواست..! میخواستی بگم نه..اونم جلوی همه ب دکتر معروف بعد از اینهمه دیدوبازدید و ابراز علاقه؟؟ اون هیچ جوره زیر بار نمیرفت فکر میکرد با اینکارش داره به آرش کمک میکنه . . کاشکی اون صحنه یادم میرفت و عذاب وجدان لعنتی رو نداشتم . اوضاع خوب بود ..آرش بخاطر مدرک پزشکی ! ماریا و منو به عنوان پرستار تو مطب استخدام کرد ! مردم احترام خاصیتو بیمارستان به ماریا میزاشتن و من ازین کمی خوشحال بودم که تو این مدت ماریا نسبت به آرش بی تفاوت نیست و اونا میتونن خوشبخت بشن . با چشمهای خودم اون عشق رو تو چشم آرش دیدم منی که تا الان عشق رو قبول نداشتم و این زیبایی رو ندیده بودم عشق آرش به ماریا حسادت رو به جون پرستارا و پرسنل های بیمارستان انداخته بود ! * تا اینکه فروردین ماه همون سال که قرار بود آرش و ماریا رسما نامزدیشونو بگیرن سرو کله‌ی پسر عموی آرش یعنی مهردادملکی پیدا شد ! کاشکی نمیشد...کاشکی!! 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت177 - اره.. من دوسش ندارم..! اما وقتی کنارش می‌ایستم کنارش راه میرم..وقتی اون دستمو میگیره احساس خوشبختی میکنم غرور رو احساس میکنم... خیلی خوبه پریا مردم طور دیگه ای بهت نگاه کن عالم دیگه‌ای داره ! - هه..جدن!؟ بگو بینم چجور عالمی. - اینکه راجبت حرف میزنن..بهت احترام میزارن من دیگه اون دختر دانشگاه نیستم که هرکسی بهم بگه بالا چشمت ابرو...! یا ازم ایراد بگیرن! آرش جنتلمنه مهربون و با عاطفه هست اون مثل بقیه پسرایی که باهاشون بودم منو واسه رابطه نمیخواد..به جایی که نیاز خودشو برطرف کنه سعی میکنه نیازهای منو برطرف کنه..!! اره حق با توئه آرش با همشون فرق داره ! درسته که مثل دوست پسرای قدیمیم نیست و حتی تا الان لبهامو نبوسیده! ومثل اونا خودشو بهم نمیماله..اینا تموم ویژگی هایی که من واسه ازدواج میخواستم . . . - خب .؟ پریا - ولی..اون باید بدونه که من اهل ازدواج نیستم...و.... - و..آره تو بعداز یک مدت از دوست پسرات خسته میشی مشکل از پسر نبود مشکل از خودت بود دوستای قبلیت بعد از دیدن سرد شدن تو خودشون پا پس کشیدن.. اما آرش..میدونی وقتی بفهمه سرد شدی چه‌حالی پیدا میشه؟ ماریا - ول کن..مگه قراره عاشقم بشه ؟؟ شونه بالا انداختم - نمیدونم اینو تو باید بگی.. سرشو به دستش تکیه داد و به نقطه نامعلوم خیره شد..نیشخند میزنم و سمت اتاق خوابم میرم .. 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
🌀🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀 🌀 #پارت176 رفتم خونه درگیر بودم با خودم..باید میفهمیدم که ماریا از دکتر واقعا خوشش میاد یا مثل قبل یک هوسه زود گذره ..؟ ماریا اون روز اومد خونه اما خیلی دیر تر.. پرسیدم : - کجا بودی ؟ جوابش سکوت بود..فقط سکوت ! - ماریا شیمی درمانی نبودی درسته ؟ باآرش‌خان بیرون بودی..؟ زیر چشمی بهم نگاه کرد و لبخندی زدو پرید رو مبل همچنان اخم کرده بودم با انگشتاش اخمامو باز کرد..!! - همین امروز بود..ینی..با امروز سه روزه ناراحت نشو پریم..!! لبخندی میزنم.. - نه ناراحت نشدم چرا بشم..؟ وقتی تو واسم ارزش قا‌‌‌ئل نشدی بهم نگفتی شیمی درمانی نمیریـ... - نه نه تمام شیمی درمانی هارو آرش برام انجام داد.. - آرش ؟ هوم خوبه دوسش داری یا مثل بقیه پسرا قراره.. - چرا پای هر پسری درمیون میشه نمیگی اون ترو دوست داره ماریا ؟ اون ترو از ته دل میخواد ایا با بقیه پسرا فرق داره ؟همش منو مثال میزنی..!! - ماریا دکتر فرق داره.. اون از تو بیشتر تو جامعه بوده کلی دختر جورواجور خودشونو صد درصد بهش چسبوندن چون پولداره !! وقتی بین همه اونا ترو انتخاب کرده ! از وقت استراحتی که مطب داره میزنه و باتو وقت میگذرونه... یعنی بهت دل داده..دلشو بهت داده تو تونستی ..؟ توهم دادی بهش؟ سرشو میندازه پایین و با انگشتاش ور میره ! - اره دکتره سرشناسه کشورمه ! تو رویای همه دخترای دانشگاه بود ! سرشو میاره بالا و خیلی با اعتماد به نفس لب میزنه : ولی پدر منم ازون دست کمی نداره اون شرکت مد فرانسه رو داره ..! - هیشش دوسش نداری ..! 🌀 🌀🌀 🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀 🌀🌀🌀🌀🌀
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.