3 849
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#بهای_رؤیا🔞🔥
#پارت۱۷۰
از طرفی خوشحال بودم که نفهمیده بود و از طرف دیگه از اینکه از چیزی خبر نداشت و اون تهدید تو حرفاش جوری موهای روی تنم و سیخ کرده بود، که برخلاف میلم کاملا واضح وحشت و ترسم و نشونش می دادم، ناراحت و سرخورده بودم!
آب دهنم و قورت دادم و سعی کردم تا جایی که میتونم خودم و خونسرد نشون بدم و بیشتر از این چیزی که هست تابلو بازی در نیارم و مشکوکش نکنم:
_نزدیک صبح از خواب پریدم از اتاق اومدم بیرون... خوابم برده بود، صدات و نشنیدم.
به سرش تکون مختصر و ریزی کرد و خیره به من که حالا اون لقمه ی تخمه مرغ تو دهنم مونده بود و داشتم به اجبار می جوییدمش، چاییش و با دو تا قند بزرگ خورد و از پشت میز بلند شد.
امروز به خاطر اینکه پنج شنبه بود کمی دیرتر از همیشه می رفت و روزای دیگه رو اما راس ساعت هفت از خونه خارج میشد و این برای من خیلی خوب بود و به خاطر همین اصلا لب باز نکردم تا از برنامه ریزی و قرار ورزش هر روزه ای که گذاشته بودم براش توضیح بدم، چون مطمئنا قرار نبود با تصمیمم موافقت بشه و یه جوری ضایعم میکرد و پوزم و به زمین میمالید که تا دو روز لبام آویزون باقی می موند!
از جلوی چشمام که دور شد و صدای کوبیده شدن در خونه توی گوشم پیچید، دستم و روی میز گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم و پلک بستم.
فعلا خطر کتک خوردن و تحقیر حرف هایی که حتی دردش از درد دست های سنگینش هم بیشتر بود، جونِ سالم به در برده بودم و حرفم و باور کرده بود و تا اینجا همین برام بس بود...
❤ 49👍 31🤔 24💔 6👏 1
8 062340
#بهای_رؤیا🔞🔥
#پارت۱۶۹
چای رو به دستش دادم و بی حرف روی صندلی کناریش نشستم.
لبی از شیرم که حالا یه کم از اون شدت داغیش کم تر شده بود، تر کردم و یه لقمه از نیمرو و اون عسلی های خوشرنگ و خوش عطرش که تو کل خونه پیچیده بود، گرفتم.
دستم و بلند کردم و هنوز به دهنم نزدیکش نکرده بودم که با حرفش، دستم جلوی لبم خشک شد و نگاهم و به اون و سر پایین خم شده اش دوختم.
_بیدار شدم نبودی، صدات کردم جواب ندادی... به حمدالله کر شدی یا...
سر بلند کرد و منظره ی چشم های سرخ و خواب الودش و گره خوردن اون ابروهای پهن و وحشتناکش جلوی دیدم قرار گرفت و اون با مکث ادامه داد:
_یا اگه از رو بدشانسیت مثلا کلاغ به گوشم برسونه که کله صبح و آفتاب نزده رفته بودی پی هرزگی و تن فروشی... آخ که دوست دارم بفهمم رویا... فقط بفهمم کله سحر از خونه زدی بیرون. یه پدری ازت در میارم و یه جوری جرواجرت میدم که بشی درس عبرت همه زنای مدل خودت!
از حرف هاش حتی خم به اب و نیاوردم. انگار دیگه عادت کرده بودم و پوستم کلفت شده بود که حتی بغضم هم نگرفت!
یعنی نمی دونست که خونه نبودم؟!
شاید پیش خودش فکر کرده بود یا تو سرویس بودم و یا تو پزیرایی خوابیده بودم!
به هرحال بعد از دعوای دیشب این حدس و گمان کاملا منطقی به حساب میومد.
❤ 46👍 20🤩 5😢 4
8 15850
#بهای_رؤیا🔞🔥
#پارت۱۶۸
و از اونجایی که شماره ام و حفظ نبودم، گوشیم و درآوردم و به سمتش گرفتم.
اون هم بعد از وارد کردن شماره اش از خط من به خودش زنگ زد تا شماره ی من هم براش بیفته. گوشیم و از دستش گرفتم و با یه خداحافظی کوتاه از اون و خانم رحیمی که حالا داشت نزدیکمون میشد، از کنارشون گذشتم و با قدم های بلند از پارک خارج شدم.
امیدوارم بودم امیرطاها از دنده ی چپ بلند نشه و این خوشگذرونی کوچیک و به کامم زهر نکنه!
خیلی زود به خونه رسیدم و بی سر و صدا در خونه رو باز کردم.
خونه همچنان سوت و کور بود و صدایی نمی اومد. مانتو و شالم و در آوردم و همون حاوی در آویزون کردم.
آروم به سمت اتاق رفتم و سروی کشیدم.
همچنان خواب بود و این خواب جوری سنگین و عمیق بود که یه نفس راحت و از ته دل کشیدم و به سمت آشپزخونه راه کج کردم تا صبحونه رو حاظر کنم و این ضعفی رو که باعث معده دردم شده بود، از سرم باز شه!
زیر لب برای خودم شعری از سهراب سپهری رو زمزمه می کردم و شیر جوش اومده رو توی لیوان می ریختم که صدای کشیده شدن صندلی اومد و بعد هم صدای بم و خش دار امیرطاها بلند شد:
_یه چای بریز برای من، دیرم شده.
❤ 44👍 13💔 5
5 68230
🦋 اطلاعیه Vip 🦋
تو vip دو برابر اینجا پارت داریم یعنی هفتهای ۱۴ پارت♥️
اگه دوست دارید پارت های این رمان متفاوت رو زودتر بخونید کافیه به آیدی زیر پیام بدید
و تنها با مبلغ ۲۰هزار تومن عضو چنل بشید.
@heyyimback
👍 9😱 4
6 68210
#بهای_رؤیا🔞🔥
#پارت۱۶۷
دستش و برای خانمی که با یه خداحافظی بلند جمعی قصد داشت بره، بلند کرد و تو هوا تکونش داد:
_آره. یه سه ماهی هست که شده برنامه ی هر روزمون! منم که میبینی به اصرار مامانم میام که میگفت شکم آوردم!
بعد با سر به خانم رحیمی که داشت با یه خانم مسن تو سن و سال خودش حرف میزد اشاره کرد!
پس سرگروه پر انرژی مادرش بود! ابروهام و بالا دادم نگاهم و روی هیکل بی نظیرش بالا و پایین کردم و بعد به نگین که باز رفته بود سراغ کندن چمن گفتم:
_از هیکل خوب خودشون معلومه که خوش اندامی براشون خیلی مهمه!
گوشیش و از جیب هودیش درآورد و با نگاه به ساعت گفت:
_آره مامانم سر این چیزا اصلا شوخی نداره!
ناخودآگاه چشمم به صفحه ی روشن گوشیش افتاد و با دیدن ساعت، هینی کشیدم و دستپاچه از جام بلند شدم:
_ای وای... من باید برم. الان همسرم بلند میشه ببینه نیستم، نگران میشه!
هومی کشید و پشت سر من بلند شد:
_عه ازدواج کردی؟!
بعد نگاهش و به چهره ی بدون آرایش ابروهای پرم دوخت:
_فکر کردم مجردی!
بی حرف فقط لبخند زدم که گوشیش و بالا آورد:
_ببین شماره ات و بده، در تماس باشیم. فردا هم میای؟!
_آره حتما میام. تو خونه دلم پوسید این چند وقت!
❤ 46👍 13
5 586130
00:09
Video unavailable
این یکی عالی بود😂♥️
@crazy_lazy
320637052_173127932011392_2105558651568639503_n.mp41.08 MB
👍 4
3 91590
🦋 اطلاعیه Vip 🦋
تو vip دو برابر اینجا پارت داریم یعنی هفتهای ۱۴ پارت♥️
اگه دوست دارید پارت های این رمان متفاوت رو زودتر بخونید کافیه به آیدی زیر پیام بدید
و تنها با مبلغ ۲۰هزار تومن عضو چنل بشید.
@heyyimback
👍 5
3 16010
#بهای_رؤیا🔞🔥
#پارت۱۶۶
_چقدر تو ملوس و کوچولویی دختر!
حیرت زده سرم و پایین انداختم و یا توجه به سینه های برجسته ام که حتی از روی لباس هم خودی نشون می دادن، دهن باز کردم:
_کوچولو؟! من کوچولوام؟
اون که متوجه ی نگاه من شده بود، ابروهاش و با شیطنت بالا انداخت و صداش و پایین آورد:
_منظورم که به جاهای خاصت نبود عزیزم!
منظورم قد و هیکلم ظریفت بود، وگرنه مطمئنم لباس تنگ بپوشی بد دافی میشی!
با تعجب چشم درشت کردم و به خاطر شیطنت زیادی که توی لحنش بود، خنده ام گرفت.
شخصیتش برام جالب و عجیب بود. من تا به حال کسی رو ندیده بودم که تو همون آشنایی اول انقدر راحت و بی تعارف و البته رک حرفش و بزنه و جوری باهام رفتار کنه که انگار دوستی چندین ساله باهام داره!
لبم و تر کردم و سعی کردم بدون جلب توجهش بحث و عوض کنم...
چون برعکس راحت و ریلکس بودن اون من تو خانواده ی کاملا بسته ای رشدکرده بودم که اینجور شیطنتا و آسون گیری ها توش جایی نداشت.
نمیتونستم انقدر راحت باهاش حرف بزنم و راستشتا حدودی هم معذب شده بودم!
_هرروز میاین اینجا برای ورزش؟!
👍 44❤ 4
3 181110
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.