نعنا🌻

میزکارم رسید🫠

مرسی😏

بچه ها قشنگترین آهنگایی که گوش دادین رو اینجا میفرستین برام؟ دارم میرم پیاده روی و آهنگام تکراری شدن :/

غذاخوردنش اونجا😏😐 اونوقت خونه خودمون😤

اینم غذاخوردنش تو خونه اونا😏 خونه خودمون دهنش زیپ داره و زیپش قفله

مهد کودک خاله امسانه کاردستی، رنگ آمیزی، نقاشی رو سرامیک :)) نقاشی رو دیوار، خمیربازی، جامپ جامپ، چایی نیست بازی، غذا بپز بازی

قبل کلاسم دخترمو بردم خونه خواهرم خواهرم خیلییی با حوصله س در رفتار با بچه.. با اینکه یه دختر ابتدایی هم داره که کلللی باهاش باید سر درساش چک و چونه بزنه.. دیگه به خونه شون میگیم مهد کودک خاله امسانه میگفتم، دخترمو بردم مهد خاله امسانه و اومدم سر کلاس و مطالب جدید و مشق جدید برای جلسه بعد دیگه تقریبا آماده ام برای پروژه گرفتن و خیلی حس خوبی دارم. بعد یکمی سریال افعی تهران دیدم..نظرم اینه که خیلییی به استانداردهای جهانی نزدیکه خیلی خیلی حال میکنم باهاش مخصوصا با قسمت های اخیرش ادما توش صفر و صدی نیستن. مثل سریالای صداو سیما نیست که یه اتفاق بدی یا یه سوتفاهمی باشه و بعد کل سریال در گرو اون باشه، آدم بدا آدم خوبا و آخرم حل بشه و تمام.. خیلی منتظر همچین چیزی بودم همیشه بعد یکمی ویدیو آموزشی دیدم و بعد یهو خوابم برد! یه خواب مسخره و خنده دار هم دیدم و بعد پاشدم برای خودم یه قهوه تلخ درست ‌کردم و نشستم تو آشپزخونه و با بیسکوییت جدیدی که فکر کنم از این پس از موردعلاقه هام بشه خوردمش.. باید باقی پول میز رو واریز کنم و شب برام ارسال کنن اما چون صفر تا صد سفارش کار آنلاین بوده و از نزدیک ندیدمش دلم میخواد برم حضوری ببینم و بعد تسویه کنم.. باید ببینم همسر میاد یانه. یه رژیم یواشی هم دارم میگیرم اما بجای کاهی هی صد گرم صد گرم افزایش دارم:)) چطوره الان پیاده برم خونه خواهرم دنبال سوفی؟ یا کالسکه رو خالی ببرم بچه ی مریضو پیاده برنگردونم..

وای پیداش کردم😶 ۱۷ سال پیش تو یوتوب آپلود شده..۱۷ ساال پیش https://youtu.be/g9M6znkZ4hc?si=Zp5_2D394bf36r6s

یه ویدیو موزیک بود خیلیی قدیما برای من و خواهرم خیلی جالب بود.. یه دختر خواننده که یادم نیست کی بود میخوند: فکر میکنه ما یه مشت عروسک، لخت و بی لچک ! حالا خونه نداریم وفا نداریم خدا شکستیم حیا نداریم...

دخترم مریض شده اونم از نوع بدجورش پررر از مماخه و با زور بوخور خوابیده خدا رحم کنه من امشب حداقل چندساعتی بخوابم.. امروز خیلی بهش خوش گذشت صبحش که رفتیم کلاس، بعد اومدیم خونه، بازی کردیم و بدون ناهار خوابید و ۵ونیم بیدار شد و بعد دوباره هیچی نخورد و رفتیم پیاده به سمت پارک، یکمی از مسیر رو هم بغلش،کردم ‌که هم خسته نشه هم کالری بیشتری بسوزونم..با خواهرم اینا اونجا قرار داشتیم و بچه ها نیم ساعتی بازی کردن ولی خیلی باد میومد و مماخ سوفیا آویزون شد.. بعد رفتیم خانه بازی و بچه ها اونجا مشغول شدن و ما رفتیم طبقه بالا پینگ پنگ و فوتبال دستی زدیم وسطاش برادرم و بچه هاشم اومدن و خیلی فوتباله چسبید.. و بعد اومدیم خونه ما شام فسنجون پخته بودم خوردیم و خواهرم اینا رفتن و ما هم به بچه رسیدگی کردیم و بزووور بلا دارو دادیم و خوابوندمش.. هفته قبل که آبریزش داشت اول کوریزان رو با ترفند و بازی تو تبلتش که پسره مریضه و دارو میخوره خوب میشه راضیش کردم خودش خورد! بعد سیتریزین رو دادم خیلییی تلخ بود و دیگه از اون به بعد هیچ ترفندی کارساز نبوده..بچم دیگه بدش اومد از،شربت و دارو..