مـهـدى خـدابـخـش 📝
از عشق و هوس برای ما چِک نکِشید موجودی احساس شما کافی نیست کتابها📚: واژههایسرخ(مشترک)؛ انتشارات مهر و دل دراکولای مست؛ انتشارات صدای زیرزمین https://instagram.com/mahdikhodabakhsh?igshid =r0snjo3ngx5 . . ارتباط با من: @mahdi_61m
Show more205
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
به نام خداوندِ اعدامِ قبل از اذان
خداوندِ بارانِ تیر از زمین و زمان
خداوندِ آغوشِ سرد از نفسهای یخ
خداوندِ بخشندهی خون به رنگینکمان
.
مهدی خدابخش
.
#کیان_پیرفلک
@mahdikhodabakhsh_61
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
قاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ...
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ!
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ میکنی؟
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ.
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ نمیشناسی ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ، ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ میکنیم.
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم.
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ حالی که ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ حالی که میتوﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﻣﺎ نیز ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ میترسیم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
این مطلب را گذاشتم زیرا میترسیم بگویند که گذشتهی ایران از یاد رفت…
@mahdikhodabakhsh_61
سکوت میکنم ولی غمی به قدرِ آسمان
ببین که زخم میزند به بندبندِ استخوان
.
مهدی خدابخش
@mahdikhodabakhsh_61
تو از چشمانِ لالم هم نخواندی بغضِ خیسم را
ندیدی برفِ غمها را که پوشاندهست گیسم را
.
مهدی خدابخش
@mahdikhodabakhsh_61
#خستهام
شعر و دکلمه: #علی_اکبر_یاغی_تبار
آهنگ: #سهیل_مخبری (از آلبوم دروج)
میکس و مستر دکلمه: #محمد_رئوفی
@mahdikhodabakhsh_61
فنجان قهوه، پاکت سیگار، ساعتی خوابیده، تابلویی سفید، تختخوابی تکراری، و کتاب و کتاب و کتاب...
بلاخره دیر یا زود آدمها کنار میروند و تو به اشیاء وابسته میشوی.
نواب
@mahdikhodabakhsh_61
Repost from مـهـدى خـدابـخـش 📝
مُشت میزد به میزِ صبحانه
میشکست استکانِ چایش را
توی بُنبستِ ذهنِ درگیرش
پیچ میخورد دست و پایش را
با خودش هی بگومگو میکرد
میشنید از درون، صدایش را
هی به افکارِ شومِ این مردم،
مردمی با نگاهِ قهرآلود
تلخیِ هر نگاهشان مثلِ
قهوه در کافههای غرقِ دود
مثل فنجانِ مرگِ قاجاری
قهوههایی کثیف و زهرآلود
فکر میکرد و دود را میکرد
توی حلقومِ زیرسیگاری
توی قلبش مدام میبارید
ابرِ غمهای دردِ بیداری
گریه بر باوری غلط از عشق
از همین مردمانِ تکراری!
.
#مهدی_خدابخش
@mahdikhodabakhsh_61