رمان روبیک احساسات
🎲♠️روبیک احساسات ♠️🎲 🖋️نویسنده : فاطیما فرجی ✖️✖️هرگونه کپی برداری از رمان حتی با قید نام نویسنده پیگرد قانونی دارد✖️✖️ داخل ناشناس هر حرفی تو دلت داری و میخوای با نویسنده بزنی بگو❤️👇 https://t.me/BChatBot?start=sc-164581-R2t5afl
Show more770
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دفعه اخریه که لینکشو میزارم سریع جوین شید به خاطر مسائلی لینکش قراره عوض بشه!!🔴
https://t.me/joinchat/TS8-rtM04EKD7KCU
300
#لطفاافرادمبتلابه_بیماری_قلبی_اینجاجوین_نشوید✋🏻⛔️
هوس خوردن #خون شیرینش را کرده بودم اما اگه کل #مدرسه بفهمن من خون آشامیم و بفهمن این #مبتلا شده کار از کار میگذره!
آرام و قرار نداشتم دستشو ول کردم و کنار #گردنش رو گازی پرقدرت گرفتم انگار برای اولین بار خون #شیرینی میمکم به خودم اومدم دیدم چه کاری کردم با یه پسری که نمیشناسم بسته #قرصی که توی جیبم بود رو درآوردم و به خوردنش دادم و پا به فرار گذاشتم اگه بفهمه من یه همچین آدمیم چه #غلطی کنم؟
#دختره_خون_آشامیه!👹🩸
#پسره_مبتلاشده!
https://t.me/joinchat/hQJQE9vPUDAzNGY8
500
#رابطه_دختر_باکره_با_مرد_ترنس 🍓🙈💦
دستمو روی #چوچولش گذاشتم.
#ناله هاش بلند شد؛دستمو روی💦 #سینه های بلوریش کشیدم.
زبونمو #لوله کردم. وارد #سوراخش کردم.
♨️🔞 https://t.me/joinchat/lBWKitcQBZA1MTJk ♨️🔞
800
Show all...
800
•••بنر فیک نیست و برای اثبات این حرفم میتونید هشتگ #پارت113 و سرچ کنید💜🍓
_ _ _
#چی_میشه_پسرسختگیرومغرورمون_معشوقش_و_برداره_بیاره_قبرستون🤫👻
نگاهم و به چشماش سوق دادم و با لحنی که به وضوح نشون میداد چقدر ترسیدهام گفتم:
_ تو میخوای من و بکشی آره؟
ابرویی بالا انداخت و گفت:
_ چی؟
ایندفعه با بغض ادامه دادم:
_ مگه نمیخوای من و بکشی؟
اخمی کرد و به سمتم قدم برداشت. کاملا روبروم وایساد و گفت:
🔥_ فکر کنم قرصاتو نخوردی! ( سری به معنی تاسف تکون داد و گفت) من نه یه قاتلم نه یه قاچاقچی! پس دلیل نمیبینم که بخوام تو رو اینجا بکشم.🔥
روشو برگردوند و درحالی که دوباره به سمت دروازه قبرستون میرفت گفت:
⛓_ حالا بهتره دنبالم بیای وگرنه مجبور میشم با زور ببرمت!⛓
با پاهایی که الان بیشتر از قبل ضعف نشون میدادن، پشت سرش راه افتادم و باهم وارد قبرستون شدیم.
یه ربعی بود که تو #قبرستون درحال قدم زدن بودیم و تا الان چیزی از رفتارهای اوکتای سر در نیاورده بودم.
صدای سوت اوکتای با صدای زوزه گرگ و برخورد برگ های خشک پاییزی سمفونی #وحشتناک و ترسناکی ایجاده کرده بود.
همچنین قبر های چند طبقه هم نقش زیادی تو ایجاد صحنههای وحشتناک داشتن.
الان دیگه مطمئن شدم که اوکتای بازیش گرفته و قصد #ترسوندن من و داره، اخه کدوم خری تو همچین فضایی سوت میزنه.
با برخورد سنگی به شیشه، جیغ بلندی کشیدم و بازوی اوکتایو محکم گرفتم.
حالا اوکتای هم دیگه سوت نمیزد.
زیر لب شروع به صلوات فرستادن و خطم کردن کل قرآن کردم.
‼️_ خدا اگه من از اینجا سالم بیرون رفتم قول میدم که با اوکتای راه بیام و هر چی خواستو انجام بدم.‼️
صدام خیلی آروم بود و اصلا انتظار اینو نداشتم که اوکتای بشنوه اما شنیده بود.
_ هر چی که خواستم؟
#دختره_از_حواس_پرتی_حرفی_که_نباید_میزده_رو_زده😂💔
#یعنی_پسره_چی_می_خواد_از_دختره🤭🔞
❌<پایین #هجدهسال جوین بده #ریمو میکنم>❌
https://t.me/joinchat/QgoY4demd1NBzW8-
710
🎻#اقای_سیندرلا🦢
#گیدام🧩
♟#بازگردانی رمان سیندرلا به BDSM🎹🥁
https://t.me/joinchat/E-wffrHLINkyNTk0
800
🦢بازگردانی رمان سیندرلا به ژانر: 🎗[گیدام]🥢
به #بیضه های بزرگش دست کشیدم❄️🌙
-شاهزاده #میدونی میخام باهات چیکار کنم؟
+ا...اقا...
-نظرت چیه این #تخمای بدرد نخورتو بندازم جلوی لوسیفر؟؟ میدونی که گربه ها #گوشت دوست دارن🐈
+اقا...توروخدا...
نیشخندی زدم و نگاهش کردم
-شایدم دلم بخاد شمع زیر این #الت مزخرفت روشن کنم تا حسابی ادب شی هوم؟؟؟☄✨
+اخه اقا...تقصیر من چیه... پدرم وارث میخاد🔥💦
با حرص سرش داد کشیدم
-همسر تو منممم فهمیدی؟ همین که تا الان اجازه دادم این دم و #دستگاه و داشته باشی در حقت لطف کردم...🍂🌾
https://t.me/joinchat/E-wffrHLINkyNTk0
1000
معدن آهــــنگ و کـــلیپهای فوق احساسی ❤️
فقط کافیه یه کلمه عاشقانه که میخوای به عشقت بگی رو سرچ کنی و آهنگ مرتبطش رو بگیری😍
بیا عـــــــشقتو دیونه کن❤️👇
https://t.me/joinchat/TS8-rtM04EKD7KCU
https://t.me/joinchat/TS8-rtM04EKD7KCU
کافیه ی آهنگ پلی کنی بقیه اش با ما😎
3300
#اگهازرمانهایصصکیکهداریخستهشدیجوینبده💦
#پارتشنبودلفتبده🤤🔥
به آیلیننگاه کردم که داشت برای آریا #ساک می زد.😋👅
صورتم در هم #جمع شد کاش نمی ذاشتم زیاد بخوره الان خودش رو بدبخت می کنه.
با صدای آرمان کنار گوشم بهش نگاه کردم.
- آسمان؟
- چیه!
خندید و گفت:
- #خسته شدم بخدا از وقتی اومدم فقط میگی #لب بگیر!
آخه #لب گرفتن هم شد کار!
با عصبانیت گفتم:
- از اول گفتم من تا #تهش پیش نمیرم.
اخم هاش در هم جمع شد.
- می تونم الان #جرت بدم ولی....
وسط حرفش پریدم.
- هیچ #گوهی نمی تونی بخوری.
مشت شدن دست هاش و #سرخ شدن صورتش نشون از این می داد که از حرفم خیلی عصبی شد روی تخت نشست شروع کرد به در آوردن #لباس هاش.
با تعجب گفتم:
- داری #چیکار می کنی آرمان!
پوزخندی زد:
- نشونت میدم الان.
با ترس نگاهش کردم خواستم از تخت پایین بیام که محکم گرفتتم و اول #پیرهن توری ام رو توی تنم جر داد و بعد شلوار و #شورتم رو پایین کشید جیغی زدم:_ ولم کن آرمان داری چی کار می کنی ول کن آرمان!!!!💦👅
ولی اصلا به حرف هام توجه نمی کرد آریا آیلین رو #بغل گرفت از اتاق بیرون رفت، با ترس به آرمان نگاه کردم که شورتش رو هم در آورد و #کیرش رو توی دست هاش گرفت.
- با این #کونت پاره میکنم.
- نه تورو خدا #ببخشید آرمان.
دستم رو روی کصم گذاشتم به #پشت برم گردوند.
و از زیر #شکمم گرفت و بلندم کرد #داگی شدم.
#کیرش رو روی #سوراخم گذاشت.🔥
تکونی خوردم که #محکم از کمرم گرفت.
داد زدم:
- آرمان!!!!!!
یهو #داخلم کرد که از دردش نفسم توی #سینه ام حبس شد.
و به #گو خوردن افتادم که چرا اون حرف رو زدم که #جری تر بشه🤭?
https://t.me/joinchat/h56fcZHoOk82N2Y8
#خواهشا_هر_کی_عضو_میشه_شورت_اضافه_هم_با_خودش_بیاره_ما_همین_که_لینک_این_چنل_رو_در_اختیار_شما_حشری_ها_میذاریم_کلی_لطف_کردیم😋😋🔞💦
1100