cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ماه معشوقه خشنی است

Show more
Iran134 558The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
974
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

کانال هم جمعه شب حذف میشه
Show all...
Show all...
(گپ رمان)myromans@

🙈 گپ درخواست رمانهای ممنوعه 🔞 🐱 چت آزاده درخواست داخل پی ادمین ها مساوی ریمو🚫 تبادل ممنوع✖️ درخواست ها با #درخواست داده بشن 😘 نویسندگانی که میخان آثارشون از گپ حذف بشه به این آیدی پیام بدن @fatima9088 تایم های درخواست 3 ظهر الی 11 شب جمعه‌ها تعطیل

سلام دوستان عزیز ممنون که من رو تا اینجا همراهی کردین به دلایلی من نمی تونم آنلاین رمان رو ادامه بدم توی گروه درخواست رمان کامل شده اش اونجا میزارم و لینک رو هم می فرستم اگه خواستین عضو بشین. واقعا ممنون از همه تون
Show all...
-دستور از مقامات بالاست دوست نداره کسی تو با این ظاهر ببینه. -اون وقت این مقام بالاتون قصد نداره من رو ببینه؟ -فعلا نمی تونه. بعضی وقت ها هم شیطنت کردن خوبه. رز قرمز کجا گذاشتم؟ آخرین بار به آروین دادم دیگه بعد رفتن پاپیست ندیدمش. کجا پيداش کنم؟ نقشه پشتیبانی من اون هست امیدوارم توی کتابخانه ببینمش.
Show all...
#پارت_260 فرینا دارو قوی تر از اون چی انتظار داشتم اثر کرد همه بدنم خسته است. صبح با سرو صدا سیسلی بیدار شدم ساعت شش صبح برای چند ثانیه فکر کردم توی خونه ام دانشگاهم دیر شده توی این موارد فردین با روش های خودش بیدارم می کرد دست کمی از سکته کردنم نداشت. -فرینا پاشو. وقت نداریم اعضای مرگ می خوان وضعیت روح تو رو بررسی کنن. بیدار شو لطفا فرینا. جمله آخرش رو با جیغ میگه دیگه چشم هام رو باز می کنم. -بالاخره بیدار شدی لباس هات رو اتو کردم جلسه تا چند دقیقه دیگه شروع میشه همه رفتن تو موندی سریع لباس بپوش موهات من می بافم. چند تا خدمتکار دیگه داخل اتاق اومدن لوازم آرایشی، کفش و چند تا وسیله دیگه که داخل جعبه هستش. یه فرصت کوتاه برای صورت شستن دارم که ازش استفاده می کنم لباس توی کاور روی در وسطی گذاشته شده با دیدن لباس نفسم حبس میشه فوق العاده زیباست، پارچهای لطیف روی یک پارجه کِرِپ فوق العاده. هر دو به رنگ هلویی، سفید و خاکستری بود. یقه ای گرد داشت که دار و ندارم را بیرون انداخته بود، لباس مثل گن بالا تنه ام را به هم چسبانده بود و کمری تنگ و برش دار و تنگ داشت که به دامنی بلند تا پایین پاهایم ختم می شد. پشت پیراهن هم یک دنباله ای خفن داشت. بعد از این که پیراهن را پوشیدم، چهار کفش راحتی پاشنه کوتاه به من دادند و امتحانشان کردم.همه شان زیبا بودند، دو جفت از کفش ها سوزن دوزی شده بودند، یک جفت هم یک جور گره صاف روی پنجه کفش داشت و دیگری هم ساده و از جنس ساتن بود. من کفش سوزن دوزی سفید با رگه های هلویی رنگ رو انتخاب کردم پاشنه نداشت و برای یه روز طولانی مناسب بود جنگ بزرگی پیش رو دارم،یکی از اون خدمت کار ها مسولیت درست کردن موهام به عهده اش بود یه پودر مات روی موهام پخش کرد دیگه نتونستم بقیه کارهایی که می خواد انجام بده ببینم سیسلی من روی صندلی قرار داد و ازم خواست چشم هام رو ببیندم یه استرس شیرینی توی وجودم لمس می شد. آدما ترسناک ترین چیز توی این دنیان! گاهی نزدیک ترین افراد زندگیت ترسناک ترینشونن گاهی بدترین آدم ها با زیباترین لبخند ها جلو میان،حالا قصد داره جای پاش رو محکم تر کنه این بار نوبت من که سربازهای سفیدم رو حرکت بدم. -حالا می تونی چشم هات رو باز کنی و حق نداری سرم جیغ بزنی. -ببین چی کار کردی داری این‌جوری حرف می‌زنی. -کار اشتباهی نکردم فقط باید خودت رو ببینی یه کار کوچک هست که باید سریع انجامش بدی تا به جلسه برسی؟ -این پارچه رو بردار تا بتونم بینم اون کار رو هم بعد دیدن صورتم انجام میدم. -نه باید قبلش انجام بدی. -خیلی خوب، کجا انجام میشه؟ -کتابخانه اصلی من باهات میام. کتابخانه اصلی؟ اون دیگه کجاست؟ آلفرد تا حالا راجبش چیزی نگفته. با قدم های سریع به سمت در اصلی اتاق میریم، بعد از بیست قدم جلوی توقف می کنه. خودم را جمع کردم چون منظره پیش روی ام خیلی سبز بود، سبز و غیرطبیعی زیبا. آن قدر زیبا که تماشا کردنش سخت بود. در حقیقت، آن قدر زیبا بود که طبیعی به نظر نمی رسید. چند باری پلک زدم و با احتیاط بیرون رفتم و قدمی به جلو گذاشتم. منظره پیش رو شبیه هیچ کدام از چیزهایی نبود که قبالً دیده بودم. و من قبلا نقاشی های زیادی رو دیده بودم ولی هیچ وقت چیزی شبیه به منظره ای که داشتم می دیدم، ندیده بودم. چمن های سبز. مسیر مارپیچی که در هر دو سو با گل های وحشی خیلی زیادی محصور شده بود، تضاد رنگ شدیدشان با آن چمن های سبز غیرطبیعی بود. و آن چمن های سبز به نظر می رسید همین طور ادامه داشت و فقط در جایی که یک کلیسای سنگی درحال فرسایش و کمی آن سمت در با یک ردیف های انبوهی که به نظر می رسید استخودوس باشند، مختل شده بود. ولی در دوردست، این رنگ سبز تیره تر و تبدیل به جنگلی شد که تا نیمههای کوهستانی بلند بالا رفته بود. سنگهای این کوهستان خاکستریپررنگ بود و شیارهای عمیقی داشت که تقریباً تا بالای درخت ها میرسیدند و این شیارها پر از برف بودند. خارق العاده بود. شگفت انگیز بود. انگار به دنیایی دیگر تعلق داشت. یه شکاف ظریف بین اون تصویر ایجاد میشه فضای کابین آسانسور دیده نقاش ماهری این رو کشیده. -با آسانسور بریم این کفش های برای پایین رفتن از پله خوب نیست. دیگه همه کارها رو به سیسیلی سپرده ام زیادی جذاب شده حق میدم دیمین بخواد دوباره کنارش باشه. -این رو هم بپوش. یه چیزی شبیه به شنلی که بار اول پوشیده بودم خاکستری رنگ اما این بار با گلدوزی های هلویی و آبی رنگ تزئین شده بود بعد از پوشیدنش سیسیلی کلاه شنل رو تا نزدیک چونه ام پایین میاره.
Show all...
#پارت_259 آروین وقتی رسیدم جلوی در اتاقم یه مکث کوچک کردم گردنبند رو به من داد وقتی از دستش جدا کرد گلبرگ هاش مثل کریستال قرمز می درخشید اما توی دست من هیچ واکنشی نشون نمی داد. صدای حرف زدن با مرد از توی اتاقش میاد اتاق های این‌جا عایق صداست صدا خیلی کم به گوش میرسه آلفرد به هر کدوم مون یه اتاق داد اگه یه وقت اعضا اومدن مشکلی نداشته باشیم یه ضربه در اتاقش میزنم. پاپیست اسمی عجیبی داره! بدون در زدن داخل اتاق میرم جناب پاپیست در حال خروج از پنجره است هر دوشون غافلگیر شدن چشم های فرینا کاملا قرمز شده بود وقتی پاپیست به سمتم چرخید تعجب کردم چی باعث شده که اسمش رو به فرینا بگه؟ حلقه محافظ ها یه سری قانون خیلی سخت گرانه دارن یکی شون حق ندارن تحت هیچ شرایطی اسمش و محل زندگی شون رو به افراد تحت پوشش شون بگن حالا یکی شون حاضر شده این رو زیر پا بزاره. -جلسه تون به پایان رسیده؟ -بله تموم شده، مشکلی پیش اومده؟ -بله پیش اومده اعضای گروه مرگ و محافظ برای دیدنت اومدن. شما اشتباه خیلی بزرگی مرتکب شدی اگه باد به گوش ارشد هات برسونه تو دردسر می افتی. -من ازش خواستم که بهم بگه اگه کسی قراره مجازات بشه منم هستم. -"جناب شاهزاده من برای این کارهام دلیل دارم همون ارشدهایی که میگی از این ماجرا خبر دارن و این‌که امنیت فعلی پرنس رو مدیون ما هستی فرینا یه موجود خیلی قدرتمند اگه گیر اون بیوفته کار همه ما تموم میشه. -نگران نباش مراقبش هستم. -یه لحظه، من رو قراره جای دیگه بفرستید؟ جلسه بازپرسی فردا ساعت هفت صبح شروع میشه من الان می خوام استراحت کنم که بتونم توی دادگاه ناعادلانه شون نتیجه به نفع خودم تغییر بدم هیچ کس رو نمی تونم ببینم. ممکنه یکی از اون ها با فهمیدن نقشه ها بهم مون صدمه بزنه. مقاومت می کنه، روحیه اش از قبل قوی تر شده هرچی تعادل بیشتری بدست میاره رفتارش پخته تر میشه. اگه پدر من همچین کاری رو انجام می داد هیچ وقت نمی بخشیدمش حالا می خواد صاحب تمام فلز های قیمتی دنیا باشه. -فرینا این کار برای بررسی روح تو هستش همه ما این مراحل رو رد کردیم، به خاطر شرایط خاصی که داشتی با یه فاصله طولانی انجام میشه. هر وقت آماده بودی بگو که انجامش بدیم. صورتش قرمز شده سرش از جایی که هست بالاتر نمیاره وقتی به فرینا نگاه می کنم برای چند ثانیه ماتم می بره گره ای که روی سر شونه اش بود باز شده یه قسمتی از بالا تنه اش دیده میشه، یکی از پاکت های دارو ها باز شده به همراه یه لیوان آب نصفه داره خوابش می‌بره صدای بسته شدن پنجره رو می شنوم به آرومی بلندش می کنم و سمت در وسطی که تخت داخلش هست می برمش موهای نیمه خیسش بوی گل رز میده. اتاق قبلی من درست رو به روی اتاق فریناست
Show all...
#پارت_258 فرینا بعد از بحث جذاب مون اجازه ای استراحت میده اتاق من طبقه سوم هستش همراه یکی از خدمت کار ها به اتاقم میرم یه دوش ده دقیقه ای میگیریم. وقتی برای ناهار خوردن نداریم در حال خشک کردن موهام کسی بدون در زدن میاد داخل اتاق ظاهرا با معقوله ای به اسم حریم خصوصی آشنا نیست. اتاقی که داخلش هستم از سه بخش تشکیل شده. سمت راستم کتابخونه، سمت چپ حمام وسط محل خواب که ملافه های ساتن بنفش یاسی و پتوی آبی پررنگ و سه در طاق دار فرانسوی ختم می شد همه درها با پردههایی سفید و تمیز پوشانده شده بودند. اثاثیه و بخشهای چوبی اتاق به رنگ سفید صدفی رنگ آمیزی شده بودند. دیوارها هم رنگ آبی کم رنگی داشتند. بین درهای دوم و سوم یک میز فرانسوی استیل قرار داشت که گلدان بلور بزرگی پر از شکوفه های گل ادریسی روی آن بود. بیشتر این شکوفه‌های زیبا رنگ آبی دلپذیری داشتند و اینجا و آنجا شاخهای یاسی رنگ یا سفید توی خود داشت که باعث شده بود طرح گلهای توی گلدان راه راه به نظر برسد. ولی تضاد زیبایی داشتند. فضای داخلی حمام سنگ مرمر سفید با رگه خاکستری و مشکی پوشیده شده حوله هایی به رنگ بنفش یاسی توی کمدهای صدفی رنگش قرار داشت ترکیب رنگی اتاق تقریبا دخترانه بود من از دیدنش لذت بردم بعد از جمع کردن موهام با حوله از اتاق بیرون میرم تا کسی که بدون اجازه وارد اتاقم شده رو دعوا کنم بوی عطر نسبتا آشنایی داره ترکیبی از شکلات و یه گیاه دیگه فرصتی برای کاری رو بهم نمی‌ده یه صندلی برای من و خودش میاره درست جلوی در دوم میزاره اشاره می کنه بشینم. -دیگه داشتم نگرانت می شدم از آخرین دیدارمون حدود سه ماه میگذره. جواب درست رو بهم بده هر تصمیمی تو بگیری من به پدرت میگم. -کی بهت اجازه داد داخل اتاق بیای؟ -به جبران دفعه قبل اومدم. -آهان،نمی خوام ببینمش. -دلیل ات چیه؟ -توضیح اش طولانی میشه، کسی که برای اولین بار خیانت کرده برای دفعات بعدی هم می تونه. -واضح تر بگو؟ من رو گیج کردی. فردا بعد از جلسه بهم بیشتر توضیح میدی یا اگه خواستی خودش می‌آد باهات حرف بزنه. با دقت تمام به حرف هام گوش داده -دوست ندارم ببینمش می دونی، یه متنی درباره‌ی حقیقت خوندم خیلی جالب بود می گفت : دریا، داری جزر و مد است؛ ماه، داری عیب و نقص و کمال است؛ اما حقیقت، نه به چیز دیگری مبدل می‌شود، نه از آن کاسته می‌شود و نه تغییر ميکند... این جمله رو به جای جواب من بهش بگو هر موقع منظورم رو فهمید اون وقت می تونیم باهم حرف بزنیم. فردا اگه این‌جا بودم باهم حرف می‌زنیم. جمله اش با تردید میگه -باشه بهش میگم هر چند باورش نمیشه اما همه تلاشش رو می کنه. می خواد بخشی از گذشته رو جبران کنه. - به لطف کار اون من هیچ وقت نتونستم مادرم رو ببینم می تونه اون رو برگردونه؟ خیلی بی رحم باهاش حرف میزنم -شاید بتونه. صورتش بعد از گفتن جمله آخر تغییر می کنه ولی نمی تونم تشخیص بدم چیه. -چرا حس می کنم یکی دیگه جای تو اومده؟ کسی که من می شناختم واکنش هاش فرق داشت. -کسی جای من نیومده، فقط اون آدم قبلی از همه چیز بی خبر بود ولی حالا همه چیز متوجه شده. -باشه. -اون دفعه هم اسمت رو بهم نگفتی منتظرم تا اسمت رو بدونم نگم بهت عطر شکلاتی. -حالا که این قدر اصرار داری میگم. پاپیست. -یه اسم یونانی به معنای غرق شده درسته؟ -درسته فعلا. سردرد شدیدی گرفتم از همه چیز خسته شدم فکر می کردن با بی خبر گذاشتن من بهم لطف کردن بازهم یکی از روباه های نه دم اطلاعات رو بهم داد خیلی تاکید کرد از هویتش به بقیه چیزی نگم قبل از این‌که بره یکی از پاکت ها اسم خودم روش نوشته شده بود از روی میز برداشتم یه قوطی کوچک سفید که روش برگه ای صورتی رنگ کنارش بود که تعداد داروهای مصرفی و زمان شون رو نوشته بود. یه قرص صورتی رنگ خوردم سردردم رو کم کنه این لباسی که پوشیدم گره ای سر شونه اش داره کلافه ام می کنه ولی باید تا رفتن پاپیست تحمل کنم.
Show all...
Repost from N/a
سلام دوستان عزاداری هاتون قبول🙏 چند رمان توصیه شده‌ی ایرانی و خارجی برای شما فقط کافیه از هر کدوم خوشتون اومد بزنید روی ژانر رمان 🍒🌷 ♥️ همخونه‌شدن دختری‌باهوش با ۴پسر ناشناس و جذاب معمایی، رازآلود، گروگانگیری، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♣️ دشمن زیبای من مافیایی، خشن، دارک، بی‌دی‌اس‌ام ♡🥀 ❥ ♥️ همسرکوتاه مدت پسرقلدر، دخترشیطون ♡🥀 ❥ ♣️ ملکه ی گمشده ی سرزمین نور تخیلی، فانتزی، ماجراجویی، حماسی ♡🥀 ❥ ♥️ همخوابی خونین با نامزدهای خون‌آشامم ازدواج قراردادی، گرگینه‌ای، خون‌آشامی ♡🥀 ❥ ♣️ جزای بدهی پدرم بودم مافیایی، دارک، بزرگسال، اجباری ♡🥀 ❥ ♥️ جلوی چشم همه! باز، ممنوعه، عاشقانه، خدایان ♡🥀 ❥ ♣️ عشق نویسنده سرد به ویراستار کتابش طنز، عاشقانه، مخصوص کتاب‌بازها و فیلم‌بازها ♡🥀 ❥ ♥️ زیر درخت بلوط فانتزی، اروتیک، عاشقانه، تاریخی ♡🥀 ❥ ♣️ عروسئ که با خون یکسان شد عاشقانه، انتقامی، مافیای ♡🥀 ❥ ♥️ حرارت بین آقای نقاش و خانم خبرنگار بزرگسال، روابط خاص، عاشقانه، معمایی ♡🥀 ❥ ♣️ ماه معشوقه خشنی است هیجانی، تخیلی، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♥️ رازی در اعماق مهتاب جنگی میان خدایان یونان! تخیلی، معمایی، حماسه‌ای، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♣️ معشوقه خیانتکار عاشقانه، اجتماعی، بزرگسال، غیرتی ♡🥀 ❥ ♥️ قلب سیاه عاشقانه ، تخیلی ، اروتیک ، صحنه دار ♡🥀 ❥ ♣️ عروس ارباب ابها عاشقامه، تخیلی، معمایی، فانتزی ♡🥀 ❥ ♥️ معشوقه بدکاره عاشقانه ،انتقامی،مافیایی،صحنه دار ♡🥀 ❥ ♣️ وحشی و آزاد ممنوعه اجباری بزرگسال غیرتی ♡🥀 ❥ ♥️ دختری‌که مدیر رستورانی در ایالت ویسکانسینه و پلیسی، خون‌آشامی، آب‌های مرده، هالوز‌خون‌آشام ♡🥀 ❥
Show all...
Repost from N/a
سلام دوستان عزاداری هاتون قبول🙏 چند رمان توصیه شده‌ی ایرانی و خارجی برای شما فقط کافیه از هر کدوم خوشتون اومد بزنید روی ژانر رمان 🍒🌷 ♥️ همخونه‌شدن دختری‌باهوش با ۴پسر ناشناس و جذاب معمایی، رازآلود، گروگانگیری، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♣️ دشمن زیبای من مافیایی، خشن، دارک، بی‌دی‌اس‌ام ♡🥀 ❥ ♥️ همسرکوتاه مدت پسرقلدر، دخترشیطون ♡🥀 ❥ ♣️ ملکه ی گمشده ی سرزمین نور تخیلی، فانتزی، ماجراجویی، حماسی ♡🥀 ❥ ♥️ همخوابی خونین با نامزدهای خون‌آشامم ازدواج قراردادی، گرگینه‌ای، خون‌آشامی ♡🥀 ❥ ♣️ جزای بدهی پدرم بودم مافیایی، دارک، بزرگسال، اجباری ♡🥀 ❥ ♥️ جلوی چشم همه! باز، ممنوعه، عاشقانه، خدایان ♡🥀 ❥ ♣️ عشق نویسنده سرد به ویراستار کتابش طنز، عاشقانه، مخصوص کتاب‌بازها و فیلم‌بازها ♡🥀 ❥ ♥️ زیر درخت بلوط فانتزی، اروتیک، عاشقانه، تاریخی ♡🥀 ❥ ♣️ عروسئ که با خون یکسان شد عاشقانه، انتقامی، مافیای ♡🥀 ❥ ♥️ حرارت بین آقای نقاش و خانم خبرنگار بزرگسال، روابط خاص، عاشقانه، معمایی ♡🥀 ❥ ♣️ ماه معشوقه خشنی است هیجانی، تخیلی، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♥️ رازی در اعماق مهتاب جنگی میان خدایان یونان! تخیلی، معمایی، حماسه‌ای، عاشقانه ♡🥀 ❥ ♣️ معشوقه خیانتکار عاشقانه، اجتماعی، بزرگسال، غیرتی ♡🥀 ❥ ♥️ قلب سیاه عاشقانه ، تخیلی ، اروتیک ، صحنه دار ♡🥀 ❥ ♣️ عروس ارباب ابها عاشقامه، تخیلی، معمایی، فانتزی ♡🥀 ❥ ♥️ معشوقه بدکاره عاشقانه ،انتقامی،مافیایی،صحنه دار ♡🥀 ❥ ♣️ وحشی و آزاد ممنوعه اجباری بزرگسال غیرتی ♡🥀 ❥ ♥️ دختری‌که مدیر رستورانی در ایالت ویسکانسینه و پلیسی، خون‌آشامی، آب‌های مرده، هالوز‌خون‌آشام ♡🥀 ❥
Show all...
اسم من نِسا. یه روان شناس و تک دختر سرگرد #مذهبی و #معتبر مملکت. من توسط پدرم وارد #تیمارستان شدم تا با مرد #بوکسور و #خلافکاری که همه می گفتن بیمار روانیه ارتباط برقرار کنم و ازش اطلاعات بگیرم. اما تو همون برخورد اول عاشق اون مرد دیوونه شدم. عاشق چشمای رنگ شبش! پوست برنزش! موهای مواج و حالت دارش! غافل از اینکه خبر نداشتم اون مرد خودشو به عمد به #دیوونگی زده و نه تنها مشکلی نداره، بلکه....... https://t.me/+UNZg8EaFHW1jY2Zk ❌تک دختر سرگرد مذهبی و معتبر مملکت، یه آبرو ریزی بزرگ به بار میاره😱❌ عشقی که بهاش، از دست دادن بکارت نسا
Show all...