cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کانال اشعارو دلنوشته ها ...

Show more
Iran388 961The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
127
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

دلتنگی ماه تنهایی, مهتاب وبرکه ای که منتظر عکسهای او بود چقدر این روزها زود غروب می شوند و خورشید خوابش را پشت ماه بیدار می کند #پروین_چوبری شبتون خوش دوستان همراه من
Show all...
«یک ماهی هم می تواند آرزو کند» روایت اول : مادر اخم آسمون، باعث بارش و خشم دریا شد. و تالاپ تولوپ آب‌های بالا سرم منو به چپ و راست، تا نزدیکی ساحل می برد و من غمگین از اوضاع خودم، نگران شرایط بعدی دریا بودم. احساس سنگینی می کردم ، نمیدونم از پولک هام بود یا از بچه هام، که شادی می‌کردن، برای دیدن دنیای آب ها. مراقب همشون بودم، اونا مسافرین و امانتایی پیش من بودن. زلال و زلال بود دریایی که من شناورش بودم با هزاران مرد و نامرد. بی خیال هم نمی تونستم بمونم باید دریا بدونِ مسافر نمونه. تا سیری یه شکم گشنه ای نشیم. بلند شدم تا سرو گوشی آب بدم، تا هوای دریا رو داشته باشم. گاهی به راست و گاهی به چپ غلت می خوردم، دریا خشگین شده بود، بی دلیل. من پا به ماه بودم و باید بچه هامو تحویل دریا می دادم. احساس امنیت می کردن بچه هام، با نگام به خارج از دنیای دریا. خودم را ساییدم، به ماسه های ته آب و کنار ساحل، تا بچه هام دنیای تازه رو ببینن! با نگاه کودکانه و شادشون. دیدن من امنیتشون شد، تا مسافر آبهای دریا بشن /شد حال عجیبشون دنیای من. با نگاه اونا عاشق شدم و عاشق تر. آخه دریا درندشت و بی انتهاست! اما امروز آروم بود و صدای موسیقیش چقدر دلنواز . با خودم گفتم : - خدایا شکرت که کانون دریا گرم و گرمه، و شرایط، مساعد برای ادامه. اما اگه مرغای ماهیخوار پیدامون کنن چی؟ چطور بچه هامو حفظ کنم؟ بچه‌هام کوچک بودن ولی دلاشون بزرگه مثل دریا، مثل اقیانوس! وقتی پشت سرم شنا می کنن رود و رودخانه هم براشون کم میاد و شاید هم، دریا. تولدشونو به وسعت اقیانوس جشن می گیرم. ولی خاکریزای پشت سرمون وحشت بچه‌هام شده، و این نگرانم کرده. یا صدای مرگ دارن یا اسارت. با هر دفعه دامی که میندازن. تعدادی بیشتر از بچه هامو اسیر شکمشون می کنن. برای همینه که هرازگاهی به هوای نفس کشیدن سرمو بالا تر میگیرم، تا متوجه اتفاقات بشم. همین روزا سر و کله صیادا پیدا میشه برای سیری شکم گرسنه ها. آخه میگن : - پاییز فصل دروی دریاست، حتی دروی... میگن : - بیشتر از اینا نباید قد بکشین و بچرخین دور دریا رو . اما من به بچه هام میگم: - باید کوچ کنیم بریم جایی که همه مثل همیم. دخترم که خیلی مامانیه و همیشه همرامه پرسید : مامان جونی مثلا کجا؟ گفتم: - دخترم! اونجا که جزر و مد دریا معنا میشه، و شما رو به ادامه راه امیدوار میکنه. د٬مش رو تکون داد به نشانه فهمیدن. گفتم : - عزیزم، از بس موجودات بی رحم عمرمون رو گرفتن، فصلا رو هم فراموش کردیم، حتی بیداری و خوابمونو. بریم منطقه ای آزادتر، شاید معنای آزادی را فهمیدیم وسرنوشتی تازه برامون رقم خورد. شاید ما هم معنی آزادی رو در عمر کوتاهمون دیدیم و آزاد زندگی کردیم و راحت مردیم. روایت دوم : راوی ماهی بزرگه که می خواست، مادر بشه، عاقل با تجربه و زرنگ بود دوست داشت، همیشه مشاور باشه، برا پاسخ به امواج، به جزر و مد، حتی... به توفانی که گاهی سرزده، درِ خونه هامونو میزد و تعدادی رو به اسارت می‌گرفت. دوست داشت، حل و فصل کنه، نابسامانی و ناامنی دریا رو. واسه همینم به دنیا اومدنِ بچه هاشو انگشت شماری می کرد. تا شروع تازه ای رو آغاز کنه. تا به دریا یاد بده چگونه ماهی آزاد میشن. وقتی به او می گفتم : - کاش کوسه می شدی و تمام غصه‌های دریا رو قورت می دادی. می‌گفت: - اگه کوسه هم می شدم، دردی از ماهی‌ها درمون نمیشد. باز هم غم و غصه پر از دریا میشد و ماهیا عابرانی هستن که باید از این دردها عبور کنن. می گفت : - ببین! میخوام پرواز آزاد ماهی ها رو تجربه کنم شاید آموخته‌ هام قانونی بشه بر دروازه اقیانوس ها که: - هر آسیبی به دیگران، آسیب دیگری رو به دنبال داره. میخوام عوض کنم قوانین بی رحم دریا رو که وقتی کفگیرشون به ته دیگ رسید ماهی بزرگ ماهی کوچیک رو نخوره. باید بسازند دریایی نو، بدور از دریای بی قانون. #داستان_فراروایت #پروین_چوبری https://t.me/fararavayat t.me/fara_revayat
Show all...
مکتب فراروایت / پایایسم

#آثار_مکتب_فراروایت را در ادبیات از طریق این کانال و گروه t.me/fara_revayat دنبال نمایید.

آسمان امروزت چه رنگی ست وقتی دکل های شهرت بی خیال سیاهی چشم هایت می شوند؟ بگو رشته های تنیده بر جانت به کدام کویر نامهربان عادت کرد؟ سرزمین تو ! سرزمین من ! سرزمین ما! سرزمین همه است بلندتر از آسمان قد بکش تا صاعقه چشم هایت بر تاریکی چیره شود #پروین_چوبری
Show all...
بیهوده به قفل ها، خشم می ورزی تمام درهای جهان، از درون باز می شود...! ژاک پره ور https://t.me/joinchat/LdtgqzKAQJk5OGZk
Show all...
كلمات بعضى... دير به زبان مى‌آيند. من ياد گرفته ام چنين مواقعى با چشم‌هايم سخن بگويم. زندگى ... گاهى چيزى غير از خودِ زندگى‌ است. سيدعلى صالحى https://t.me/joinchat/LdtgqzKAQJk5OGZk
Show all...
چه شباهتی ! مادر و گل دو شاعر لطیف مبعوث شده اند در،،، آغوش بهشت #هاشور # نرگس_کرخی
Show all...
‎در دنیای "قضاوت‌ها" تنها به این نکته توجه می‌شود که دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟ ‎فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد «احمق» ما که جلوی دیگران می‌پیچیم «زرنگ» کسی جواب تلفن ما را ندهد «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم «گرفتار» فرد بلندتر از ما «دراز» کوتاه‌تر از ما «کوتوله». دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان #مارشال_روزنبرگ 📚ارتباط بدون خشونت https://t.me/joinchat/LdtgqzKAQJk5OGZk
Show all...
صدایت را با حس لامسه، بیش از هر حس دیگری لمس می‌کردم. صدایت خیلی زودتر از کلمه هایی که می‌خواست ادا شود با من سخن می‌گفت. صدایت مطلبی پر ارزش و استثنایی را برایم به ارمغان می‌آورد. زندگی ادامه می‌یابد و مانند خنده تو هیچ گاه پایان نمی‌پذیرد. مانند صدای تو در زمان حیاتت، که حتی در سکوت هم برای من قابل لمس است. ✏️ #کریستین_بوبن 📖 #فراتر_از_بودن
Show all...
من می‌دانستم اگر کینه را پشت سر نگذارم، باز هم زندانی خواهم بود! حتی اگر درِ سلولم را باز می‌گذاشتند. #نلسون_ماندلا
Show all...
VID-20210525-WA0009.mp413.25 MB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.