•زُحَل•
پلک هایم بسته؛ اما خواب نیستم! شب، سر آغاز بیداری این منِ احساسی ست بیدارم! شب های بارانی اما بیدار تر^^🌑 https://t.me/BiChatBot?start=sc-350841-RQv7EE1
Show more303
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
🔥دختره قرص ضد حاملگی میخورده تا از شوهرش حامله نشه ولی وقتی شوهرش میفهمه اونو..!!!😱🩸☠🕯
😱🩸☠🕯😱🩸☠🕯😱🩸☠
با ترس نگاهی به چشمای خون نشسته امیرعلی کردم و اروم لب زدم :
_عزیزم اتفاقی افتاد...
یه دفه با صدای #دادش ترسیده جیغی کشیدم و #چند قدم رفتم عقب..
با یه حرکت اومد سمتو محکم دستمو گرفت و کبوندتم به دیوار
اروم اخی گفتم و نگاه اشکیمو دوختم بهش
ولی با دیدن بسته های قرص تو دستش با چشمای گرد شده نگاهی بهش انداختم..
+اینااا چیه سارا هاا تو قرص ضد حاملگی میخورییی ارههه لعنتی
چرا چراا نمیخوای از من بچه دار بشی
بعد حرفش محکم #رو زمین پرتم و کمربندشو از #شلوارش جدا کرد و شروع کرد به #زدنم..🩸⚡️
با هر ضربه کمربند به بدنم جیغی بلندی میکشیدم ..
تنها کاری که از دستم بر میومد این بد که دستمو حائل صورتم بکنم و تا ضربه ایی نبینم
یه دفه با لگدی که به کمرم زد جیغ بلندی کشیدم و....
https://t.me/joinchat/SePI4JTTnaMY19DR
https://t.me/joinchat/SePI4JTTnaMY19DR
دختره دوست نداره از شوهرش حامله بشه ... شوهرش قرصای ضد بارداریشو پیدا میکنه و ....😱🩸🤰⚡️🔥
🔥دختره قرص ضد حاملگی میخورده تا از شوهرش حامله نشه ولی وقتی شوهرش میفهمه اونو..!!!😱🩸☠🕯
😱🩸☠🕯😱🩸☠🕯😱🩸☠
با ترس نگاهی به چشمای خون نشسته امیرعلی کردم و اروم لب زدم :
_عزیزم اتفاقی افتاد...
یه دفه با صدای #دادش ترسیده جیغی کشیدم و #چند قدم رفتم عقب..
با یه حرکت اومد سمتو محکم دستمو گرفت و کبوندتم به دیوار
اروم اخی گفتم و نگاه اشکیمو دوختم بهش
ولی با دیدن بسته های قرص تو دستش با چشمای گرد شده نگاهی بهش انداختم..
+اینااا چیه سارا هاا تو قرص ضد حاملگی میخورییی ارههه لعنتی
چرا چراا نمیخوای از من بچه دار بشی
بعد حرفش محکم #رو زمین پرتم و کمربندشو از #شلوارش جدا کرد و شروع کرد به #زدنم..🩸⚡️
با هر ضربه کمربند به بدنم جیغی بلندی میکشیدم ..
تنها کاری که از دستم بر میومد این بد که دستمو حائل صورتم بکنم و تا ضربه ایی نبینم
یه دفه با لگدی که به کمرم زد جیغ بلندی کشیدم و....
https://t.me/joinchat/SePI4JTTnaMY19DR
https://t.me/joinchat/SePI4JTTnaMY19DR
دختره دوست نداره از شوهرش حامله بشه ... شوهرش قرصای ضد بارداریشو پیدا میکنه و ....😱🩸🤰⚡️🔥
سلام خانوم میم_الف عزیزم
من را ببخش که هروقت خوب نیستم یادت میوفتم، اما خودت خوب میدانی تنها پناهمی،
روز خوبی نداشتم، حالا حرف هارا که کنار بگذاریم میتوانم بگویم شب و روز خوبی نداشته ام!
از دیشب حالم حال خوبی نیست، باز هم معذرت میخواهم تو خودت خسته ای حالا حرف های خسته کنندهٔ من هم.......
یک من بی حس شده اینجا سخت با خودش در جنگ است، اصلا چرا ترکم کردی؟! ها؟
این روزها همانطور که خودت میگفتی چشم هایم را میبندم وبه سفر کردن به سیارهٔ ماه تولدم یعنی زحل فکر میکنم تامگر کمی آرام گیرم،
اما آخر چقدر فکر؟! چقدر رؤیا برای فرار از واقعیت؟!
از وقتی نیستی اینجا همه چی دگرگون شده، من بیشتر از همه!
آخر هیچکس جز خودت منه رؤیا پرداز دور از جهان بقیه انسان هارا نمیتواند بفهمد، یادت هست؟ خودت همیشه میگفتی تو با همهٔ دختر ها فرق میکنی، تو تماما روحی!
این روزها چشم هایم را میبندم وآرام اشک میریزم، فربد وقتی خوابم صورتم را میبوسد، کنار گوشم شعر میخواند، برایم قهوه میریزد، مثل همیشه حرف های خنده دار میزند، اما نه!!
باورت میشود؟باورت میشود خانوم میم _الف عزیزم؟! دیگر حتی فربد هم با تمام دیوانگی هایش توانایی خوب کردن حالم را ندارد!
خوب نبودن حالم هیچ ربطی به عشق وعاشقی هم ندارد ها!
کوچکترین ربطی به عشق ندارد، من عاشق کسی نیستم، هیچ گاه نبودم!
من همیشه دنبال کسی بودم که وقتی حالم خوب نیست حرف هایم را بفهمد وبگذارد در آغوشش گریه کنم، واین عشق نیست، این یک حس نیاز است!
راستی دیشب سیمین را هم دیدم، شبیه افسرده ها شده بود، چشم هایش شده بود کاسهٔ خون، فکرش رابکن سیمین زیبا را با چشم های پر ازاشک!
اوهم خوب نیست خانوم میم_الف عزیزم.
امشب هم یک بچه گربه دیدم، باورت نمیشود چقدر صدایش آرام بود،
صدایش از کنار دیوار انباری دقیقا پایین اولین پنجرهٔ اتاقم خیلی واضح به گوش میرسید، حتی الان هم که دارم برایت مینویسم صدایش می آید،
اما هنوز اورا ندیده ام!
میدانم تعجب کردی!
آری هنوز ندیدمش،
منه عشق بچه گربه ها، منی که هروقت بچه گربه میدیدم پر ذوق ترین آدم جهان میشدم، هنوز ندیدمش شایدهم اصلا نروم ببینم!
فقط میخواهم به تو بگویم من همین قدر بی حس شده ام، همین قدر بی حس....!
آنقدر خوب نبودم که ناخواسته البته شاید هم خواسته! روی گیتار فرهاد با سر تیز خودکار خط کشیدم، میدانی که جانش به آن گیتار بند است، راستی با ته قلمو همان قلمو های بزرگ که در اتاق هنر فربد است روی تابلویی که مدت هاست دارد روی کشیدنش تمرکز میکند و نسبتا تمام شده بود، یک خط بزرگ انداختم،
شاید فکر کنی داد زدند، اما نه!
واین من را از همه بیشتر آزار میدهد، اصلا میخاستم داد بزنند، اصلا این کار ها را کردم که داد بزنند، دعوا کنند میخاستم دلیلی داشته باشم برای گریه کردن!
اما فرهاد به جای داد زدن،آرام تر از همیشه گفت :فدای سرت
وفربد بعد از دیدن تابلوی از بین رفته، دور از کوچکترین عصبانیتی گفت:دوباره میکشم عضیزکم، فقط خوب باش.
میبینی خانوم میم _الف عزیزم؟!
همه از ویرانی ام باخبرند، دلشان نمی آید ویران ترم کنند!
این روز ها به طور جدی به یک سفر نیاز دارم، البته تنهایی، از آن سفر هایی که تمامش جاده است، از آن ها که هرچه میروی نمیرسی!
از آن جاده ها که دور تا دورش درخت های کاج بلند دارد و خلوت است، فقط میخواهم تمام نشود، میخواهم به خانه باز نگردم!
هیچکس جز من تورا نمیشناسد خانوم میم _الف عزیزم، این ها نمیدانند من چه میگویم، تنها کسی که حرف های این دیوانه را میفهمد خودت هستی.
برای امشب کافیست، باز هم برای شما از احوالم خواهم نوشت، استراحت کن خانوم میم_الف عزیزم!
اما من از همین حالا به تو قول یک کتاب به نوشتهٔ خودم با نام "خانوم میم_الف عزیزم" را میدهم، کتابی که نتیجهٔ بغض ها وفریاد هم میشود!
برای امشب کافیست، حوصله هم ندارم،گفتم که حالم این روز ها حال خوبی نیست، استراحت کن خانوم میم_الف عزیزم......!
#نامه
#مریم_حسینی
@zohaal
🎋🦋 شیراز و کرونا 🦋🎋
🌺کاری از رادیو لاجوردی
🌺به همکاری گروه هنری شیرازی پلاس
Producer | #Niloofar_rohibakhsh
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@radio_lajavardi
@zohaal