cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شب چهارم محرم اطفال زینب

شب چهارم محرم اشعار،روضه،نوحه زنجیرزنی وسینه زنی👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEnqnINGPwtKsr0Omg

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
258
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#اختصاصی #شب_یازدهم_محرم #شام غریبان 👈کانال اشعار،روضه،نوحه زنجیرزنی وسینه زنی👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ https://t.me/joinchat/AAAAAETgW_BOlz5VTyntqQ
Show all...
#اختصاصی #شب_دهم_محرم وروز عاشورا 👈کانال اشعار،روضه،نوحه زنجیرزنی وسینه زنی👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• https://t.me/joinchat/AAAAAE12Q7u-1WP4p30q1A
Show all...
کانال اختصاصی #شب_نهم_محرم #حضرت آقا اباالفضل ع 👈کانال اشعار،روضه،نوحه زنجیرزنی وسینه زنی👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ https://t.me/joinchat/AAAAAErsGKZQUAECSMQ0XQ
Show all...
#نوحه_سینه_زنی_فرزندان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #زمینه #شب_چهارم_محرم مداح:#حاج_محمود_کریمی👌😭 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• آروم آروم اشکات میریزه الهی که زینب فدات شه تو غریب و تنها بمونی مگه خواهرت مرده باشه وای وای وای •-----🖤═✾😭✾═🖤-----• داداش خوبم بذار سهم کوچیکمو قربونی کنم برات شاخه گلایی که اگه کربلا نبود بازم میشدن فدات خواهر تو نشسته توی خیمه قاسم و اکبر تا که روی سر ببینی چادر خاکی مادر وای وای وای •-----🖤═✾😭✾═🖤-----• بیا ببین که دل من پاره پاره شد با شمشیر اشکاشون با یه جوابی توی قرآن چشم تو با تفسیر اشکاشون سر میذارن رو دامن من وقتی به گریه افتادند تا که دلت رو راضی کنن من رو به تو قسم دادند خدا خدا کردم که این بار منو نبینه اون نگاهت توی دل خیمه نشستم گلام اومدن توی راهت وای وای وای •-----🖤═✾😭✾═🖤-----• میون میدون غیرتی شعله میکشه از دلای تنگشون می بینه صحرا هنری که نشون میدن از استاد جنگشون میوزه عطر گریه ی تو از نوک نیزه ی قاتل حاصل من فدای سرت مونده هنوز ابوفاضل دونه دونه یار از سپاهت مثل کبوتر پر می گیره دیگه داری تنها می مونی خدا تو رو از من نگیره وای وای وای •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1
Show all...
attach 📎

✅ شب چهارم: حضرت حر حرّم و شرمنده‌ام از گناهم ای پسر فاطمه كن نگاهم به جان خواهرت بده پناهم ای گل فاطمه/ اي پناه همه كسی بغير از تو ندارم به لطف تو اميدوارم 🔅مظلوم حسین حسین حسین جان اگرچه من راه تو را بسته‌ام دل عزيزان تو بشكسته‌ام كنون سر راه تو بنشسته‌ام ای عزيز بتول/ توبه‌ام كن قبول حسين سفينةالنجات است حسين رفيع‌الدرجات است 🔅مظلوم حسین حسین حسین جان
Show all...
#شب_چهارم_محرم #روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام متن روضه 1 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 😭ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن... 😭ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم 💔از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم قربون غریبیش برم... مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده... روضه ی جانسوزی داره... دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه... آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین... ❤️آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو عموی غریبم حسین... 💔کآستینم را ز دست عمّه‌ام زینب کشیدم ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت... خیلی مواظبشون بود... مخصوصا عبدالله اش رو ... صدا زد خواهرم... زینبم ... مواظب عبدالله ام باش... خواهرم مواظب یادگار برادرم باش... زینب جان این نانجیبها رحم ندارن... دیدی قاسمم شهید کردن... علی اکبرم قطعه قطعه کردن... ‌روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن... خواهرم اینا رحم ندارن... زینب ‌مواظب یادگار حسنم باش... دستهاش رو گذاشت توی دست عمه... ✋دست او در دست های عمّه بود 😭گوش او پر از صدای عمّه بود اما... 😭شیون زن ها دلش را پاره کرد 💔دید شه تنهاست فکر چاره کرد دستش به دست عمه جانش زینبه... بالای تل زینبیه... یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است... دور تا دور عمو رو گرفتن... شمشیرها بالا میره پایین میاد... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه ✋دست او از دست عمّه شد جدا 😭می دوید و بر لبش واویلتا هی صدا میزد ای وای... آقای غریبم حسین... 😭می دوید و گاه می افتاد او 💔از جگر فریاد می زد ای عمو (وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي) به خدا از عموم جدا نمیشم. ‌تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست... داره نزدیک میشه... خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین... نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی... نانجیب شمشیر بلند کرد ... یاصاحب الزمان... عبدالله دست رو جلو آورد ... ‌مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد... ‌‌دیدن دست به پوست آویزان شد... صدای ناله اش بلند شد... يَا عَمَّاهُ (روضة الواعظين ص ٢٠٨) عموجان حسین به ‌دادم برس... خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه... لحظات آخره... عبدالله اش رو در آغوش گرفت... به سینه چسباند... داره نجوا میکنه. .. اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود... یاصاحب الزمان.... نانجیب تیر از کمان رها کرد... (فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ) سادات منو ببخشید... دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین... جان دادن... یکی ششماهه اش علی اصغر بود... یکی هم عبدالله بن الحسن... دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه... هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین... 🗡🔪ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد 😭نذر لبخند عمو کرد یتیمی ‌پر خویش 😭آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد 💔گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش الا لعنت الله علی القوم الظالمین •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1
Show all...
attach 📎

#استوری #شب_چهارم_محرم🥀 یابن زهرا توبه کردم، آمدم دورت بگــردم، ای همه درمان دردم!🥀
Show all...