cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

میقات

نوشتن مصاف است و کلمه همه چیز است. . سلام و نور شروع فعالیت خرداد ۹۷،یکبار طی عملیات ناجوانمردانه به دست اشقیاءترور شد اما زنده ماند و همچنان دارد در پناه خدایش روزی‌میگیرد،چرا که اوست روزی رَسان🩸 درآخر اگر به چشم تان آمد بگویم که،عطیه‌هستم.

Show more
Advertising posts
619
Subscribers
+124 hours
-67 days
+130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

امید باور خوبی است.
Show all...
5
دارید تایید میکنید؟ این یعنی خوبه یا بد؟! 🙂‍↔️
Show all...
3
من سخت می‌نویسم؟
Show all...
8
بخشش فراتر از هر چیز دیگری، به ما آرامش مي‌دهد. کسی که خطایی مرتکب شده احتمالاً کمترین اهمیت را به این می‌دهد که آیا شما او را بخشیده‌اید یا خیر.
Show all...
چو خدا بوَد پناهت چه خطر بوَد ز راهت؟! به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی...
Show all...
2
پای‌‌ام که به جغرافیای #فلسفه باز شد، تصمیم گرفتم همچون موریانه‌ به کندی و آهستگی حرکت کنم. گنبد فلسفه تا بی‌نهایت ادامه داشت سرم را که بلند میکردم تا به پرواز حکمت‌ها و استدالال‌ها نگاه کنم مغزم پر می‌شد از هوای گیجی. درخت‌های سروی داشت سرزمین فلسفه، که بلندایشان چشم‌های من را پر نمی‌کرد. میانه قدی داشتم و وزنی به سبکی قاصدک. از کلام و غزالی به کانت و هیوم می‌پریدم و گاه شاخه‌ی برخی گون‌های این جغرافیا که خشک و کویری بودند دست و بالم را زخمی می‌کردند؛ اما صبح روز بعد که عقربه‌ی ساعت روی ۸ توقف می‌کرد و استاد منطق‌مان وارد کلاس می‌شد آن زخم‌های عجول و ناجور خوب می‌شدند. اما دوشنبه‌ها! روزهای دوشنبه برای من امتیاز دیگری داشت، از آنجا که در این روز ما تاریخ ادیان بشر را زیر و رو می‌کردیم، سکوتی که در کلاس های دیگر حاکم بود و همه از ازل صم و بکم بودند در آن ۹۰ دقیقه نطق‌شان باز می‌شد و همهمه‌شان دیدنی بود. برای همه ما تاریخ ادیان جامی پرنشدنی از چیستی‌ها وبحث‌ها بود، جدل را هم یاد گرفته بودیم و جمله‌‌ها تمام نشده بحث دیگر پا می‌گرفت، استاد‌ هم این جدل‌های تُرد و تازه پا‌گرفته را به جان می خرید و با کمی مکث پاسخی روشن به سوال‌ها می داد،جانش سلامت باد!تاریخ ادیان همان درسی بود که اتمسفر و جغرافیایش می‌توانست رقیب خوبی برای ماه اردیبهشت باشد از جهت لطافت و رقت و غنی بودن و بارور کردن. هر بار که استاد مقدمه‌ی درس را شروع می کرد هر کلمه همچون بارانی بود که بر دشت سترون ما می‌بارید و گیاهان بی شمار و گاه‌ناشناخته‌ای را سبز می‌کرد. استاد می‌گفت بنابر باور ایرانیان باستان، پدیده‌ی باران فرشته‌ی نگهبانی دارد که آن را تیشتر می‌خوانند و آن به دقت و صحت تمام زمین را نگهبانی می‌کند و مامور آبادانی‌ست و آن را اینگونه توجیه می‌کردند که در قطرات باران، تخم گیاهان مستور است و به خاطر همین با هر باران، تخم گیاهان هم در دشت پراکنده می‌شود.در هیچ درسی به قدر و اندازه کلاس تاریخ ادیان فرز و جلد نبودم، هرچه می‌شنیدم در زنبیل می‌گذاشتم و تا دوشنبه‌ی بعد سر برسد و از آن محصول برداشت کنم. این کلمات را جوریدم و بافتم تا به یک بند کوتاه برسم، امروز در میانه‌ی رساله‌ی تاریخ ادیان میرچا الیاده جمله‌ای خواندم که شگفتی‌ش کمتر از صاعقه نبود،نوشته بود که در میان قبایل تشیس ( منزوی) و سایر قبایل کهن و حتی امروزی، مرسوم است که می‌گویند وقتی باران می‌بارد، خدا باریده است! و اگر رعدی در آسمان بزند واهمه برشان می‌دارند و می‌گویند خدا می‌غرد. ببار بر ما که محتاجیم ای آسمان غره‌ی دانایی
Show all...
1
لإمامُ عليٌّ عليه السلام : هَلَكَ خُزّانُ الأموالِ و هُم أحياءٌ ، و العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهرُ ، أعيانُهُم مَفقودَةٌ ، و أمثالُهُم فِي القُلوبِ مَوجودَةٌ .حديث امام على عليه السلام : مال اندوزان، با آن كه زنده اند، مُرده اند و اهل علم، تا دنيا هست زنده اند. پيكرهايشان از ميان مى رود، امّا يادشان در دلها هست.
Show all...
3
مرا دلی‌ست سراسیمه در ارادتِ تو اما عزیزدل، وقت جدایی که رسید از آن سوی دشت عالم که خواهان تو بودند، باد مخالف شروع به وزیدن کرد. عزیزدل یک شهر، عزیز متکثر در قلب‌ها، امروز دست‌خطی از شما خواندم به تاریخ ۱۳۶۴/۰۵/۲۴ در آن نوشته‌ چند توصیه به فرزندانتان کرده‌اید، اولینش حفظ محبت و صمیمیت بین‌یکدیگر بود. به گمانم در آن سال به حج مشرف شده و توصیه‌های عملی را زبانا یادآور شده بودید اما این یکی، این پیام مهر و محبت همان اصل اصیل شخصیت شما بود که به قلم آوردید تا بماند و بعد از قریب به سی‌سال به چشم‌های من هم برسد و شال آمال‌م را به شاخه‌ی مهر شما گره بزنم... اثبات صحت نشانه‌های روشن، حاج شیخ حَسَن نیک‌مرد بزرگمهر
Show all...
3