cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

مکاتب سیاسی از صفر

دانش آموخته مهاجرت بین‌الملل، سیاست و فلسفه‌ سیاسی لینک اولین پست کانال: https://t.me/baharakhavan_makatebsiasi/20

Show more
Advertising posts
4 850
Subscribers
+3024 hours
+1207 days
+30930 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
.بازنشر ۲۰۱۹ ادامه‌ی پست قبل... در پست‌های قبل به اهمیت داشتن هدف در خوانش و تفکر نقاد اشاره شد. اما به واقع هدف از خوانش مبانی سیاست چیست؟ 🔹به عنوان شهروند برای فهم بهتر از آنچه در سیستم اتفاق می‌افتد و تصمیماتی که گرفته می‌شود، نیاز به دانسته‌هایی داریم تا وزنه‌ی رابطه‌ی‌ ملت و دولت را تا حدی به هم نزدیکتر کنیم! با دانستن این نکته که نداشتن آگاهی سیاسی نه به ما بلکه به چند نسل پس از ما نیز آسیب‌های جدی وارد می‌کند، شناخت ما از خود به عنوان شهروند و نهاد دولت به عنوان قدرت بالا، حائز اهمیت می‌شود. 🔹خیلی ساده یک ترازو را می‌توان در نظر گرفت که یک صفحه‌ی آن ملت و دیگری دولت یا حکومت است. هر چه آگاهی شهروندان از حق و حقوق و شیوه مطالبات کمتر باشد وزنه‌ی سیستم سنگین‌تر خواهد بود! 🔹از این مدل برای سپردن سیاست به الیت‌ها و متخصصان نیز استفاده می‌شود. کمبود فهم سیاسی و اجتماعی مسئولیت‌های بیشتری به الیت‌ها می‌دهد که در ادامه به اضافه‌ی منفعل شدن شهروندان، حوزه اختیارات متخصصان را نیز بیشتر خواهد کرد. اما مشکل واقعا کجاست؟ اولین اشکالی که به الیتیسم وارد است، نقش مبهم شهروندان در امور سیاسی‌ست. به این جهت که نتیجه‌ی این تصمیمات مستقیما در زندگی روزمره شهروندان دیده می‌شود، بنابراین نمی‌توان مردم را از این امور کنار زد. نکته دوم اینکه، به خوبی می‌دانیم که داشتن آگاهی سیاسی لازمه‌ی کنش‌ها و واکنش‌های صحیح در بزنگاه‌هاست، در غیر این صورت هیجانات سیاسی مانند موجی سنگین میآید و خانه خراب‌کن خواهد بود! از پس موج هم شهروندان می‌مانند و نسل‌ها ویرانی و‌بی‌کفایتی! در واقع ملت‌ها نیاز به پیشوا، رهبر جنبش و دیگریِ بزرگتر ندارند، بلکه به بشدت نیازمند دانش سیاسی و‌ پی بردن به اهمیت آن‌ هستند. چه خوشمان بیاید و چه نه، از خوراک و خواب آسوده تا بیماری و گرفتاری‌های مالی، حقوق شهروندی و غیره همه تصمیماتی سیاسی‌ست و برگشت به نقطه شروع یعنی رابطه‌ی ملت و دولت/حکومت. 🔴در واقع سوال اصلی می‌تواند این باشد که: شناخت ما به عنوان شهروند، در حوزه‌ی آگاهی سیاسی چقدر است و ما این آگاهی را چگونه بدست آورده‌ایم؟ ادامه دارد … ✍🏻بهار اخوان
1 2297Loading...
02
.بازنشر ۲۰۱۹ هدف ایدئولوژی‌های سیاسی نشان دادن جهان‌بینیِ خاص با استدلال‌های متعدد است. در واقع راه‌حل‌هایی به جهت اولویت‌بندی در حل مشکلات، تغییرات و یا بهبود مسائل سیاسی و اجتماعی‌ست و نه بیشتر! اما هویت گرفتن از ایده‌های سیاسی نه تنها به ما عینکی می‌دهند تا جهان را آنگونه ببینیم که می‌خواهند، بلکه پتانسیل این را نیز خواهند داشت که تبدیل به وحی منزل و‌مطلق‌خواهی سیاسی شوند! بنابراین بسیار حائز اهمیت است که از دچار شدن خودداری کنیم، اما چگونه؟ در ابتدا از خود بپرسیم کدام افراد از چه قشری مد نظرند؟ به طور مثال: در ایدئولوژی‌های منصوب به چپ چه کسانی مقدم‌ هستند؟ دیگر افراد جامعه چه نقشی دارند؟ و‌ یا در راست! چه کسانی در بین محافظه‌کاران در اولویت قرار دارند و جان سخن چیست؟ معمولا به‌واسطه‌ی تاریخ چند صد ساله چپ و راست به دنبال جایگاه‌شان در خاستگاه خودمان هستیم و معمولا سوال همیشگی در ابتدای مطالعه‌ درباره ایدئولوژی‌ها این‌ است که خودِ ما به کدام سمت نزدیکتریم. اما واقعیت این‌ است که عملا نیازی به انتخاب سمت خاصی نیست بلکه اولویت با آشنایی، درک درون‌محتوا و آگاهی از آرمان‌شهر‌ها و پیشنهادات‌شان است. اما اگر به طور طبیعی به سمت ایدئولوژی خاصی سوق پیدا کردیم چه؟ یعنی مثلا به طور اتفاقی در خانواده چپ‌گرا و یا سرمایه‌داری رشد کردیم! تجربه‌ی زیسته و فهم تجربی به دست آمده ممکن است ما را از کودکی دچار خود کرده باشد و‌ اعتقادات سیاسی دیگران بیش از پیش به ذهن و ضمیر انسان حقنه شده‌ باشد، در این‌صورت خارج شدن از چرخه باطل دچار‌شدگی ارجحیت دارد و باید به سراغ خوانش ایدئولوژی‌هایی که در مقابل قرار دارند برویم! این تلاشی‌ست برای فهم بهتر از ایده‌های سیاسی که از قبل دچارشان شدیم یا در معرض‌شان هستیم! اگر به طور مثال در خانواده‌ای از طبقه کارگر رشد کردیم و تمام عمر در همان حال بودیم و رنج این طبقه را با پوست و گوشت خود حس کردیم، پیشنهاد نمی‌شود برای شروع خواندن ایدئولوژی‌ها به سراغ مارکس برویم! به این جهت که هدف از خوانش بالا بردن فهم سیاسی‌ست و نه تایید وضعیت کنونی خود و التیام گرفتن! در آخر، این تنها هدف از خوانش و تفکر نقادانه‌ است که می‌تواند تا حدی کمک کند تا از غرق شدن در هیجانات و سموم ایدئولوژیکی جلوگیری کنیم! ادامه دارد... ✍🏻بهار اخوان
2 86013Loading...
03
.بازنشر ۲۰۱۹ مقدمه‌ای برای شروع مطالعه‌ی سیاست پیش از شروع مطالعه درباره‌ی سیاست باید به این موضوع توجه کرد که اهمیت این مطالعه در چیست! ما به عنوان شهروند نیاز به دانسته‌های سیاسی داریم که از تاکسی، مهمانی و گپ و گفت‌های خودمانی بدست نیامده باشد. همچنین واقف به این مسئله که تقریبا هر‌آنچه در روزمره خود می‌بینیم نتایج تصمیمات سیاسی‌ست، از این‌رو نمی‌توان بی‌تفاوت به اهمیت سیاست و نقش‌اش در زندگی‌مان باشیم. مهمترین مسئله‌ای که اهمیت شروع این مطالعه را مشخص می‌کند روشن شدن رابطه دولت و شهروند است. ساده‌تر، شهروندان چه حقوقی دارند و چه وظایفی در قبال جامعه و در مقابل, دولت‌ها چه وظایفی در قبال شهروندان! بر خلاف یادگیری فلسفه که از تاریخ فلسفه شروع می‌شود، در سیاست و در ابتدا نیاز به واکاوی تاریخ سیاست و فلسفه سیاسی نیست. در آموزش اهمیت محتوا و شیوه انتقال است که مد نظر خواهد بود، به همین جهت نیاز به آموزش مقدماتی‌ست اما نه صرفا مقدمه‌ی تاریخی! صفر برای هر کسی می‌تواند از هر نقطه‌ای باشد اما من فکر می‌کنم برای بیشتر آموزشی شدن مطالعات سیاسی باید به سراغ رابطه‌ی ملت‌ها و‌ دولت‌ها رفت. برای تشریح نظام‌های سیاسی و شکل اعمال قدرت‌شان نیز می‌بایست از انواع دیکتاتوری‌ها و دموکراسی‌ها شروع کرد. در دیکتاتوری‌ها وزنه حکومتی/ دولتی‌ست و در دموکراسی‌ها دخالت شهروندان. نظام‌های انتخاباتی و شیوه‌های کشورداری! اما نکته مهم این‌ست که پیش از‌ اینکه به سراغ ایدئولوژی‌ها برویم نیازمند نگاه و تفکر نقاد هستیم، در غیر اینصورت به خاطر برنامه‌های سیاسی ایدئولوژی‌ها و سیر تاریخی‌شان همینطور تولید هیجانات کاذب، سخت است که دچار‌شان نشویم! بنابر‌این داشتن تفکر نقاد و فراموش نکردن هدف از مطالعه سیاست همیشه به داد ما در لحظات دچار شدن خواهد رسید. ادامه دارد.... ✍🏻بهار اخوان
3 52728Loading...
04
. تفکیک مفاهیمی چون «جامعه و اجتماع» از ضروریات شناخت نظام‌های سیاسی‌ست. بیایید درباره‌ی تفاوت‌های جامعه از اجتماع کمی فکر کنیم؛ 🔹ما در «جامعه» زاده می‌شویم، همینطور بنا به تعلقات محیطی، اطرافیان و دیگران، در «اجتماع‌ها» و فرهنگ‌هایی رشد می‌کنیم اما در نهایت امکان خروج اختیاری از آن‌ها را داریم، این در حالی‌ست که نمی‌توان به طوری اختیاری یک «جامعه‌» را ترک کرد. 🔹نکته‌ی دیگر اینکه، خاصیت «اجتماع»، بر خود خواستگیِ افرادی با نگرش هم‌سو است. این به معنی آن‌ست که، اجتماع‌ها هدف‌مند، ارزش‌های خود را متناسب با مشارکت اعضا تعیین و حتی به ایشان بابت حضور و همکاری پاداش می‌دهند. همچنین اعضا را از دیگر افرادی که درون آن اجتماعِ خاص نیستند متمایز می‌کنند. 🔹در صورتی‌که جامعه‌ی دموکراتیک «فاقد ارزش‌گزاری بر روی شهروندان» بر اساس هم‌سو بودن آنها با اصول دموکراتیک است. یعنی شما به صرف انسان بودن از حقوق و امنیتی برخوردارید و نه به جهت هم‌سو بودنِ بیشتر یا کمتر با اصول دموکراتیک! به طبع در یک جامعه‌‌ی بسامان، اجتماع‌ها و انجمن‌های متفاوت و مختلفی شکل می‌گیرد که افراد جامعه با دغدغه‌های سیاسی و غیر سیاسی به عضویت‌شان در می‌آیند و یا حداقل همراه و دنبال‌ کننده‌شان هستند. 🔸این یعنی جامعه با تعریف «کل» بزرگتر، شامل اجتماع‌هایی‌ست که در خود جای داده است. 🔸متعدد بودن و گوناگونیِ اجتماع‌ها و انجمن‌ها نیز در یک جامعه‌ی دموکراتیک بسامان، صحه بر پلورالیسم معقولی می‌گذارد که شاخصه‌ای جدا نشدنی‌ست. یعنی وجود کثرت آرای سیاسی، دینی، اخلاقی و فلسفی لازمه‌ی ساختار دموکراتیک است. این در صورتی‌ست که در دیکتاتوری‌ها (حال در هر شکلی) هدف تنها یکسان سازی‌‌ست و نه کثرت! از اشتباه‌های رایج دیکتاتوری‌ها نیز همین است که کثرت ناپذیرند و یکسان سازی را مدل بهتر و پرکاربردتری می‌دانند. به همین جهت دیکتاتوری‌ها بدنبال اداره و یا اعمال قدرت در سطح یک «جامعه» نیستند بلکه «اجتماع» عظیمی می‌خواهند با مرز‌های مشخص که بر ارزش‌های از پیش تعیین شده کار می‌کند و نه حقوق انسانی-شهروندی. در آخر اینکه، دیکتاتوری‌ قرار است یک اجتماع بزرگ باشد که به شهروندان هم‌راستا پاداش می‌دهد و دیگرانی که آرای مختلفی دارند سرکوب می‌کند. همه را در خود حل می‌کند، صریح‌تر، میل به بلعیدن دارد. اما خودِ مفهوم اجتماع‌ و وجودش از ضروریات است و به مثابه‌ی پلورالیسم معقول در جامعه‌ی دموکراتیک بسامان بشمار می‌رود. ✍🏻بهار اخوان
4 81043Loading...
05
سکولاریسم سیاسی بخش پنجم باید اذعان کنم، که از دیدن و شنیدن مباحثی که حول محور سکولاریم شکل می‌گیرد، خشنود و خرسندم چراکه جدی گرفتن موضوعی حیاتی چون سکولاریسم و علی‌الخصوص سکولاریسمِ سیاسی، آن هم در این برهه‌ی حساس کنونی، امری ضروری و تاریخی‌ست. با این‌حال، فکر می‌کنم این‌گونه گفتگو‌ها یا بحث‌ها خالی و عاری از ایراد‌هایی مبنایی نیستند. 🔷 حال بیایید دو ایراد و اِشکال اساسی که به خودیِ خود سَدِّ راه بسط دادن سکولاریسمِ سیاسی می‌شود را بررسی کنیم: ۱- عدم وجود تعریف درست و تقسیم‌بندی جامع از سکولاریسم و ۲- پیش‌فرض گرفتنِ وجودِ سیستم و نظامی دموکراتیک و سکولار و سپس محدود و منحصر کردن تحلیل‌ها و بررسی‌ها پیرامون مشکلاتِ "پساسیستم" 🔹 در اشکال و ایراد نخست، عدم اجماع بر سر تعریف و تقسیم صحیح از سکولاریسم، خود، موجب کج‌فهمی‌های بنیادین گشته و ترسی غیر واقعی را در وجود و جان گروه‌هایی می‌اندازد که نقش و تاثیر بسزایی در فراهم آوردن سکولاریسم سیاسی دارند. 🔹 در اشکال دوم نیز پیش فرض گرفتنِ "سیستمی سکولار و دموکرات" به عنوان اصلی اساسی و بنیادین، سکولاریسم سیاسی با فشار از بالا القا می‌کند که تنها با تغییر قوانین و شکل سیاسیِ نظام حاکم انجام به وقوع می‌پیوندد. چنین چیزی به خودی خود مهیا نخواهد شد و در صورت مهیا شدن، جامعه با چالش‌های بنیادینی رو‌به‌رو می‌شود که فقط یکی از عوارض قهریِ آن، هزینه و سطح تخریبیِ ویرانگر با آسیب‌‌های جدی و جبران‌ناپذیر است. به نظر می‌رسد شهروندان، در کشور‌هایی که تجربه‌ی چند دهه‌ تئوکراسی را دارند، اقبال بیشتری به سکولاریسم سیاسی نشان می‌دهند و این خود علتِ گرفتنِ پیش فرضی‌ست که بالاتر عنوان شد. یعنی چون اقبال عمومی به نظر بالاست پس تنها نیازمند ساختن قوانین و اعمال قدرت دموکرات و سکولاری هستیم که سکولاریسم سیاسی را به منصه‌ی ظهور می‌رساند. اما واقعیت این‌ست که بعضی گروه‌های دین‌دار که اتفاقا پتانسیل ارزشمندی در راستای بسط دادن و حمایت از سکولاریسم سیاسی دارند در مدل اعمالِ سکولاریسم سیاسی با تاکید بر قیدِ "فشار بالا به پایین" احساس خطر کرده و رسما هدر می‌روند و عملا تبدیل به مخالفانی می‌شوند که دقیقا نمی‌دانند با چه چیزی مخالفت و ستیز دارند. و در آخر، 🔴 ایجاد و بسط سکولاریسم سیاسی در سیستمی دموکرات، نیازمند «اجماع» جامعه‌ی مدنی‌ است و نه صرفا عُقَلا! اجماعی «پیشاسیستم» که بر پایه‌ی "خیرِ جمعی" و "منافع مختلف و متفاوت اما هم‌راستا‌" تعریف شده باشد. ادامه دارد… ✍🏻بهار اخوان
5 98925Loading...
06
گروه دورهمی سیاسی به دلیل فعال نبودن پاک شد! ممنون از حضورتون
1 6252Loading...
07
خوب مردن مستلزم خوب زندگی کردن است. به‌خاطر همین بود که شوپنهاور، لکان و ... می‌گفتن زندگی بالذات دریغ‌آمیز است. به خاطر چی؟ اینکه تمام تلاشت رو میکنی از روی هزاران نفر رد میشی لهشون میکنی نردبونشون میکنی حقوقشون رو ضایع میکنی زندگی شون رو جهنم میکنی، پا روی وجدان و شرف و انسانیتت میذاری تا به یه پست و مقامی برسی بعد که رسیدی مثل ایوان ایلیچ (که میخواست از دوران دادستان کل بودنش لذت ببره، توی دادگاه حکم کنه و بقیه از دستوراتش اطاعت کنن و از احساس قدرتی که میبره خرکیف بشه) یک‌هو زمین‌گیر میشی و به فاک و فنای عظما میری. و باز به همین دلیل بود که کسانی چون نیچه می‌گفتن آفرین بر آنچه سخت می‌کند. سخت شدن به درد چنین روزهایی میخوره. اینکه سرسخت بشی تمرین سرسختی بکنی که با درد و رنجت کنار بیای با درد و رنج نیومده کنار بیای که اگر اومد و مبتلا شدی و علاجی هم پیدا نشد یا دچار حادثه‌ای شدی و رفتنت قطعی شد دیگه شل کنی که لا اقل راحت‌تر بمیری و توی اون‌ لحظات آخر که خیلی سخت و صعب و کُند میگذره، دچار یه عذاب مضاعف نشی و خوب بمیری. بله خوب مردن مستلزم خوب زندگی کردن است و نه مثل جلاد و هیولا زندگی کردن و انتظار کیف‌مُدام داشتن و دچار توهم خودگنده‌پنداری شدن. زندگی با هیچ‌کس سر شوخی ندارد حتی با متوهمانی همانند ایوان ایلیچِ بیچاره! بخشی از خوانش شاهکار تولستوی تحت عنوانِ مرگِ ایوان ایلیچ: اینجا کل خوانش کتاب رو می‌تونید گوش کنید. چنل تخصصی تاریخ فلسفه از صفر
1 95822Loading...
08
روزی زرتشت شاگردان را اشارتی کرد و‌ گفت...
1 6815Loading...
09
برنامه‌ی لایو با موضوع: هنرِ بی هدف و غایت زیستن ارائه: #ابوذر_شریعتی چنل تخصصی تاریخ فلسفه از صفر
2 03816Loading...
.بازنشر ۲۰۱۹ ادامه‌ی پست قبل... در پست‌های قبل به اهمیت داشتن هدف در خوانش و تفکر نقاد اشاره شد. اما به واقع هدف از خوانش مبانی سیاست چیست؟ 🔹به عنوان شهروند برای فهم بهتر از آنچه در سیستم اتفاق می‌افتد و تصمیماتی که گرفته می‌شود، نیاز به دانسته‌هایی داریم تا وزنه‌ی رابطه‌ی‌ ملت و دولت را تا حدی به هم نزدیکتر کنیم! با دانستن این نکته که نداشتن آگاهی سیاسی نه به ما بلکه به چند نسل پس از ما نیز آسیب‌های جدی وارد می‌کند، شناخت ما از خود به عنوان شهروند و نهاد دولت به عنوان قدرت بالا، حائز اهمیت می‌شود. 🔹خیلی ساده یک ترازو را می‌توان در نظر گرفت که یک صفحه‌ی آن ملت و دیگری دولت یا حکومت است. هر چه آگاهی شهروندان از حق و حقوق و شیوه مطالبات کمتر باشد وزنه‌ی سیستم سنگین‌تر خواهد بود! 🔹از این مدل برای سپردن سیاست به الیت‌ها و متخصصان نیز استفاده می‌شود. کمبود فهم سیاسی و اجتماعی مسئولیت‌های بیشتری به الیت‌ها می‌دهد که در ادامه به اضافه‌ی منفعل شدن شهروندان، حوزه اختیارات متخصصان را نیز بیشتر خواهد کرد. اما مشکل واقعا کجاست؟ اولین اشکالی که به الیتیسم وارد است، نقش مبهم شهروندان در امور سیاسی‌ست. به این جهت که نتیجه‌ی این تصمیمات مستقیما در زندگی روزمره شهروندان دیده می‌شود، بنابراین نمی‌توان مردم را از این امور کنار زد. نکته دوم اینکه، به خوبی می‌دانیم که داشتن آگاهی سیاسی لازمه‌ی کنش‌ها و واکنش‌های صحیح در بزنگاه‌هاست، در غیر این صورت هیجانات سیاسی مانند موجی سنگین میآید و خانه خراب‌کن خواهد بود! از پس موج هم شهروندان می‌مانند و نسل‌ها ویرانی و‌بی‌کفایتی! در واقع ملت‌ها نیاز به پیشوا، رهبر جنبش و دیگریِ بزرگتر ندارند، بلکه به بشدت نیازمند دانش سیاسی و‌ پی بردن به اهمیت آن‌ هستند. چه خوشمان بیاید و چه نه، از خوراک و خواب آسوده تا بیماری و گرفتاری‌های مالی، حقوق شهروندی و غیره همه تصمیماتی سیاسی‌ست و برگشت به نقطه شروع یعنی رابطه‌ی ملت و دولت/حکومت. 🔴در واقع سوال اصلی می‌تواند این باشد که: شناخت ما به عنوان شهروند، در حوزه‌ی آگاهی سیاسی چقدر است و ما این آگاهی را چگونه بدست آورده‌ایم؟ ادامه دارد … ✍🏻بهار اخوان
Show all...
.بازنشر ۲۰۱۹ هدف ایدئولوژی‌های سیاسی نشان دادن جهان‌بینیِ خاص با استدلال‌های متعدد است. در واقع راه‌حل‌هایی به جهت اولویت‌بندی در حل مشکلات، تغییرات و یا بهبود مسائل سیاسی و اجتماعی‌ست و نه بیشتر! اما هویت گرفتن از ایده‌های سیاسی نه تنها به ما عینکی می‌دهند تا جهان را آنگونه ببینیم که می‌خواهند، بلکه پتانسیل این را نیز خواهند داشت که تبدیل به وحی منزل و‌مطلق‌خواهی سیاسی شوند! بنابراین بسیار حائز اهمیت است که از دچار شدن خودداری کنیم، اما چگونه؟ در ابتدا از خود بپرسیم کدام افراد از چه قشری مد نظرند؟ به طور مثال: در ایدئولوژی‌های منصوب به چپ چه کسانی مقدم‌ هستند؟ دیگر افراد جامعه چه نقشی دارند؟ و‌ یا در راست! چه کسانی در بین محافظه‌کاران در اولویت قرار دارند و جان سخن چیست؟ معمولا به‌واسطه‌ی تاریخ چند صد ساله چپ و راست به دنبال جایگاه‌شان در خاستگاه خودمان هستیم و معمولا سوال همیشگی در ابتدای مطالعه‌ درباره ایدئولوژی‌ها این‌ است که خودِ ما به کدام سمت نزدیکتریم. اما واقعیت این‌ است که عملا نیازی به انتخاب سمت خاصی نیست بلکه اولویت با آشنایی، درک درون‌محتوا و آگاهی از آرمان‌شهر‌ها و پیشنهادات‌شان است. اما اگر به طور طبیعی به سمت ایدئولوژی خاصی سوق پیدا کردیم چه؟ یعنی مثلا به طور اتفاقی در خانواده چپ‌گرا و یا سرمایه‌داری رشد کردیم! تجربه‌ی زیسته و فهم تجربی به دست آمده ممکن است ما را از کودکی دچار خود کرده باشد و‌ اعتقادات سیاسی دیگران بیش از پیش به ذهن و ضمیر انسان حقنه شده‌ باشد، در این‌صورت خارج شدن از چرخه باطل دچار‌شدگی ارجحیت دارد و باید به سراغ خوانش ایدئولوژی‌هایی که در مقابل قرار دارند برویم! این تلاشی‌ست برای فهم بهتر از ایده‌های سیاسی که از قبل دچارشان شدیم یا در معرض‌شان هستیم! اگر به طور مثال در خانواده‌ای از طبقه کارگر رشد کردیم و تمام عمر در همان حال بودیم و رنج این طبقه را با پوست و گوشت خود حس کردیم، پیشنهاد نمی‌شود برای شروع خواندن ایدئولوژی‌ها به سراغ مارکس برویم! به این جهت که هدف از خوانش بالا بردن فهم سیاسی‌ست و نه تایید وضعیت کنونی خود و التیام گرفتن! در آخر، این تنها هدف از خوانش و تفکر نقادانه‌ است که می‌تواند تا حدی کمک کند تا از غرق شدن در هیجانات و سموم ایدئولوژیکی جلوگیری کنیم! ادامه دارد... ✍🏻بهار اخوان
Show all...
👍 5
.بازنشر ۲۰۱۹ مقدمه‌ای برای شروع مطالعه‌ی سیاست پیش از شروع مطالعه درباره‌ی سیاست باید به این موضوع توجه کرد که اهمیت این مطالعه در چیست! ما به عنوان شهروند نیاز به دانسته‌های سیاسی داریم که از تاکسی، مهمانی و گپ و گفت‌های خودمانی بدست نیامده باشد. همچنین واقف به این مسئله که تقریبا هر‌آنچه در روزمره خود می‌بینیم نتایج تصمیمات سیاسی‌ست، از این‌رو نمی‌توان بی‌تفاوت به اهمیت سیاست و نقش‌اش در زندگی‌مان باشیم. مهمترین مسئله‌ای که اهمیت شروع این مطالعه را مشخص می‌کند روشن شدن رابطه دولت و شهروند است. ساده‌تر، شهروندان چه حقوقی دارند و چه وظایفی در قبال جامعه و در مقابل, دولت‌ها چه وظایفی در قبال شهروندان! بر خلاف یادگیری فلسفه که از تاریخ فلسفه شروع می‌شود، در سیاست و در ابتدا نیاز به واکاوی تاریخ سیاست و فلسفه سیاسی نیست. در آموزش اهمیت محتوا و شیوه انتقال است که مد نظر خواهد بود، به همین جهت نیاز به آموزش مقدماتی‌ست اما نه صرفا مقدمه‌ی تاریخی! صفر برای هر کسی می‌تواند از هر نقطه‌ای باشد اما من فکر می‌کنم برای بیشتر آموزشی شدن مطالعات سیاسی باید به سراغ رابطه‌ی ملت‌ها و‌ دولت‌ها رفت. برای تشریح نظام‌های سیاسی و شکل اعمال قدرت‌شان نیز می‌بایست از انواع دیکتاتوری‌ها و دموکراسی‌ها شروع کرد. در دیکتاتوری‌ها وزنه حکومتی/ دولتی‌ست و در دموکراسی‌ها دخالت شهروندان. نظام‌های انتخاباتی و شیوه‌های کشورداری! اما نکته مهم این‌ست که پیش از‌ اینکه به سراغ ایدئولوژی‌ها برویم نیازمند نگاه و تفکر نقاد هستیم، در غیر اینصورت به خاطر برنامه‌های سیاسی ایدئولوژی‌ها و سیر تاریخی‌شان همینطور تولید هیجانات کاذب، سخت است که دچار‌شان نشویم! بنابر‌این داشتن تفکر نقاد و فراموش نکردن هدف از مطالعه سیاست همیشه به داد ما در لحظات دچار شدن خواهد رسید. ادامه دارد.... ✍🏻بهار اخوان
Show all...
👏 3👍 2
. تفکیک مفاهیمی چون «جامعه و اجتماع» از ضروریات شناخت نظام‌های سیاسی‌ست. بیایید درباره‌ی تفاوت‌های جامعه از اجتماع کمی فکر کنیم؛ 🔹ما در «جامعه» زاده می‌شویم، همینطور بنا به تعلقات محیطی، اطرافیان و دیگران، در «اجتماع‌ها» و فرهنگ‌هایی رشد می‌کنیم اما در نهایت امکان خروج اختیاری از آن‌ها را داریم، این در حالی‌ست که نمی‌توان به طوری اختیاری یک «جامعه‌» را ترک کرد. 🔹نکته‌ی دیگر اینکه، خاصیت «اجتماع»، بر خود خواستگیِ افرادی با نگرش هم‌سو است. این به معنی آن‌ست که، اجتماع‌ها هدف‌مند، ارزش‌های خود را متناسب با مشارکت اعضا تعیین و حتی به ایشان بابت حضور و همکاری پاداش می‌دهند. همچنین اعضا را از دیگر افرادی که درون آن اجتماعِ خاص نیستند متمایز می‌کنند. 🔹در صورتی‌که جامعه‌ی دموکراتیک «فاقد ارزش‌گزاری بر روی شهروندان» بر اساس هم‌سو بودن آنها با اصول دموکراتیک است. یعنی شما به صرف انسان بودن از حقوق و امنیتی برخوردارید و نه به جهت هم‌سو بودنِ بیشتر یا کمتر با اصول دموکراتیک! به طبع در یک جامعه‌‌ی بسامان، اجتماع‌ها و انجمن‌های متفاوت و مختلفی شکل می‌گیرد که افراد جامعه با دغدغه‌های سیاسی و غیر سیاسی به عضویت‌شان در می‌آیند و یا حداقل همراه و دنبال‌ کننده‌شان هستند. 🔸این یعنی جامعه با تعریف «کل» بزرگتر، شامل اجتماع‌هایی‌ست که در خود جای داده است. 🔸متعدد بودن و گوناگونیِ اجتماع‌ها و انجمن‌ها نیز در یک جامعه‌ی دموکراتیک بسامان، صحه بر پلورالیسم معقولی می‌گذارد که شاخصه‌ای جدا نشدنی‌ست. یعنی وجود کثرت آرای سیاسی، دینی، اخلاقی و فلسفی لازمه‌ی ساختار دموکراتیک است. این در صورتی‌ست که در دیکتاتوری‌ها (حال در هر شکلی) هدف تنها یکسان سازی‌‌ست و نه کثرت! از اشتباه‌های رایج دیکتاتوری‌ها نیز همین است که کثرت ناپذیرند و یکسان سازی را مدل بهتر و پرکاربردتری می‌دانند. به همین جهت دیکتاتوری‌ها بدنبال اداره و یا اعمال قدرت در سطح یک «جامعه» نیستند بلکه «اجتماع» عظیمی می‌خواهند با مرز‌های مشخص که بر ارزش‌های از پیش تعیین شده کار می‌کند و نه حقوق انسانی-شهروندی. در آخر اینکه، دیکتاتوری‌ قرار است یک اجتماع بزرگ باشد که به شهروندان هم‌راستا پاداش می‌دهد و دیگرانی که آرای مختلفی دارند سرکوب می‌کند. همه را در خود حل می‌کند، صریح‌تر، میل به بلعیدن دارد. اما خودِ مفهوم اجتماع‌ و وجودش از ضروریات است و به مثابه‌ی پلورالیسم معقول در جامعه‌ی دموکراتیک بسامان بشمار می‌رود. ✍🏻بهار اخوان
Show all...
👍 5🔥 1
سکولاریسم سیاسی بخش پنجم باید اذعان کنم، که از دیدن و شنیدن مباحثی که حول محور سکولاریم شکل می‌گیرد، خشنود و خرسندم چراکه جدی گرفتن موضوعی حیاتی چون سکولاریسم و علی‌الخصوص سکولاریسمِ سیاسی، آن هم در این برهه‌ی حساس کنونی، امری ضروری و تاریخی‌ست. با این‌حال، فکر می‌کنم این‌گونه گفتگو‌ها یا بحث‌ها خالی و عاری از ایراد‌هایی مبنایی نیستند. 🔷 حال بیایید دو ایراد و اِشکال اساسی که به خودیِ خود سَدِّ راه بسط دادن سکولاریسمِ سیاسی می‌شود را بررسی کنیم: ۱- عدم وجود تعریف درست و تقسیم‌بندی جامع از سکولاریسم و ۲- پیش‌فرض گرفتنِ وجودِ سیستم و نظامی دموکراتیک و سکولار و سپس محدود و منحصر کردن تحلیل‌ها و بررسی‌ها پیرامون مشکلاتِ "پساسیستم" 🔹 در اشکال و ایراد نخست، عدم اجماع بر سر تعریف و تقسیم صحیح از سکولاریسم، خود، موجب کج‌فهمی‌های بنیادین گشته و ترسی غیر واقعی را در وجود و جان گروه‌هایی می‌اندازد که نقش و تاثیر بسزایی در فراهم آوردن سکولاریسم سیاسی دارند. 🔹 در اشکال دوم نیز پیش فرض گرفتنِ "سیستمی سکولار و دموکرات" به عنوان اصلی اساسی و بنیادین، سکولاریسم سیاسی با فشار از بالا القا می‌کند که تنها با تغییر قوانین و شکل سیاسیِ نظام حاکم انجام به وقوع می‌پیوندد. چنین چیزی به خودی خود مهیا نخواهد شد و در صورت مهیا شدن، جامعه با چالش‌های بنیادینی رو‌به‌رو می‌شود که فقط یکی از عوارض قهریِ آن، هزینه و سطح تخریبیِ ویرانگر با آسیب‌‌های جدی و جبران‌ناپذیر است. به نظر می‌رسد شهروندان، در کشور‌هایی که تجربه‌ی چند دهه‌ تئوکراسی را دارند، اقبال بیشتری به سکولاریسم سیاسی نشان می‌دهند و این خود علتِ گرفتنِ پیش فرضی‌ست که بالاتر عنوان شد. یعنی چون اقبال عمومی به نظر بالاست پس تنها نیازمند ساختن قوانین و اعمال قدرت دموکرات و سکولاری هستیم که سکولاریسم سیاسی را به منصه‌ی ظهور می‌رساند. اما واقعیت این‌ست که بعضی گروه‌های دین‌دار که اتفاقا پتانسیل ارزشمندی در راستای بسط دادن و حمایت از سکولاریسم سیاسی دارند در مدل اعمالِ سکولاریسم سیاسی با تاکید بر قیدِ "فشار بالا به پایین" احساس خطر کرده و رسما هدر می‌روند و عملا تبدیل به مخالفانی می‌شوند که دقیقا نمی‌دانند با چه چیزی مخالفت و ستیز دارند. و در آخر، 🔴 ایجاد و بسط سکولاریسم سیاسی در سیستمی دموکرات، نیازمند «اجماع» جامعه‌ی مدنی‌ است و نه صرفا عُقَلا! اجماعی «پیشاسیستم» که بر پایه‌ی "خیرِ جمعی" و "منافع مختلف و متفاوت اما هم‌راستا‌" تعریف شده باشد. ادامه دارد… ✍🏻بهار اخوان
Show all...
👍 12🔥 2🙏 2
گروه دورهمی سیاسی به دلیل فعال نبودن پاک شد! ممنون از حضورتون
Show all...
😢 21👍 8👎 4🥴 3 1 1🤓 1
خوب مردن مستلزم خوب زندگی کردن است. به‌خاطر همین بود که شوپنهاور، لکان و ... می‌گفتن زندگی بالذات دریغ‌آمیز است. به خاطر چی؟ اینکه تمام تلاشت رو میکنی از روی هزاران نفر رد میشی لهشون میکنی نردبونشون میکنی حقوقشون رو ضایع میکنی زندگی شون رو جهنم میکنی، پا روی وجدان و شرف و انسانیتت میذاری تا به یه پست و مقامی برسی بعد که رسیدی مثل ایوان ایلیچ (که میخواست از دوران دادستان کل بودنش لذت ببره، توی دادگاه حکم کنه و بقیه از دستوراتش اطاعت کنن و از احساس قدرتی که میبره خرکیف بشه) یک‌هو زمین‌گیر میشی و به فاک و فنای عظما میری. و باز به همین دلیل بود که کسانی چون نیچه می‌گفتن آفرین بر آنچه سخت می‌کند. سخت شدن به درد چنین روزهایی میخوره. اینکه سرسخت بشی تمرین سرسختی بکنی که با درد و رنجت کنار بیای با درد و رنج نیومده کنار بیای که اگر اومد و مبتلا شدی و علاجی هم پیدا نشد یا دچار حادثه‌ای شدی و رفتنت قطعی شد دیگه شل کنی که لا اقل راحت‌تر بمیری و توی اون‌ لحظات آخر که خیلی سخت و صعب و کُند میگذره، دچار یه عذاب مضاعف نشی و خوب بمیری. بله خوب مردن مستلزم خوب زندگی کردن است و نه مثل جلاد و هیولا زندگی کردن و انتظار کیف‌مُدام داشتن و دچار توهم خودگنده‌پنداری شدن. زندگی با هیچ‌کس سر شوخی ندارد حتی با متوهمانی همانند ایوان ایلیچِ بیچاره! بخشی از خوانش شاهکار تولستوی تحت عنوانِ مرگِ ایوان ایلیچ: اینجا کل خوانش کتاب رو می‌تونید گوش کنید. چنل تخصصی تاریخ فلسفه از صفر
Show all...
👍 18 3
برنامه‌ی لایو با موضوع: هنرِ بی هدف و غایت زیستن ارائه: #ابوذر_شریعتی چنل تخصصی تاریخ فلسفه از صفر
Show all...
هنــرِ بی هدف و غایت زیستن.mp339.00 MB
2
Go to the archive of posts