⢸𝑻𝒂𝒆𝒏𝒈𝑲𝒚𝒐𝒐𝒏𝒈 ✿𝆬
「 ᴛʜᴇ ᴡᴏʀᴅ ʙᴇᴀᴜᴛɪꜰᴜʟ ɪꜱ ɴᴇᴠᴇʀ ᴇɴᴏᴜɢʜ ᴛᴏ ᴇxᴘʀᴇꜱꜱ ᴏᴜʀ ʙᴀᴇᴋʏᴇᴏɴ 」 -📬 ᴘм⥤ @oreopm
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
198
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
۱۵ نفر نظر ندن دیگه انرژی نمیذارم برای نوشتنش و فعالیتم رو همینجا متوقف میکنم❤️✨
Show all...
looke at me - prt 6
Read prt 6 from the story looke at me by royanini (RYA🌼) with 0 reads. baekyeon. چانیول میز رو چیده بود و مشغول چک کرد...
چانیول میز رو چیده بود و مشغول چک کردن ایمیلهاش بود، هیو ترشی تربچه و برنج رو روی میز گذاشت و بعد نیم نگاهی به ساعت که از ۱۰ گذشته بود به شونه ی چانیول کوبید، جوری که تهیون نشنوه زمزمه کرد.
_چرا نمیاد؟ بهش زنگ زدی؟
چانیول با پشت انگشت اشاره اش زیر چونه ی همسرش رو نوازش کرد و لبخند دلگرم کننده ای تحویلش داد.
با اینکه خودش هم عصبانی بود اما نمیخواست حالش رو به هیو منتقل کنه.
_اره عزیزم، گفت تا یکساعت دیگه میرسه.
هیو اخمی کرد.
_نکنه از اینکه بدون دعوت اومدیم دلخور شده؟
چانیول لپ تاپش رو بست و کامل به سمت هیو که روش خم شده بود برگشت. نفسهاش بوی نعنا میدادند و ریه های چانیول رو آباد میکردند.
_بکهیون قهر کردن رو یاد نگرفته، اگه دلخور باشه ام میاد و بهمون میگه. شاید کار داشته.
تهیون میون حرفشون اومد، عطر گرم غذا و نور ملایم خونه، یخهای بینشون رو شکسته بود.
_امروز دوشنبه ست، فکر نمیکنم بیاد.
چانیول نگاه از هیو گرفت و به تهیون که با لبخند نه چندان واقعی خیره شد.
_دوشنبه روز خاصیه؟
تهیون چیزی نگفت، نمیخواست حریم شخصی بکهیون رو نقض کنه. اگر خبر نداشتند پس به خودش اجازه نداد دخالت کنه.
_فقط میدونم دوشنبه ها دیر برمیگرده.
هیو مشکوک چشمهایی که به در و دیوار چنگ میزدند رو دنبال کرد اما حرفی نزد. نمیخواست معذبش کنه. ابروهاش بالا پرید و به سمت میز غذاخوری روانه شد.
_پس غذامونو بخوریم، حیفه سرد شه.
چانیول به چشمهای همسرش که موقع ادای این کلمات نگاهش میکرد چشم دوخت و حرفش رو فهمید. "بیا به روش نیاریم" لبخند گرمی زد و بلند شد.
_دلم برای بکهیون میسوزه، قراره همچین بوهای خوبی رو از دست بده.
_فکر نکنم.
نگاهشون به سمت بکهیون که با چهره جدی داخل میومد چرخید. چشمهاش خسته بود اما مرتب بود و قدمهاش محکم مثل همیشه.
_متاسفم که دیر کردم.
چانیول نگاه معنی داری به لبهای شکوفه زده ی دختری که بی توجه به بقیه خیره ی محبوبش بود انداخت و خنده اش رو قورت داد.
_برای خود کورت متاسف باش.
هیو هم خندید اما بکهیون که متوجه حرفش نشده بود به سمت اتاقش رفت تا لباسش رو عوض کنه. تهیون با مکث و بعد از تعارف چانیول روی صندلی نشست.
_انقدر لوسش نکن.
هیو درحالی که برای چانیول غذا میکشید گفت و تهیون فقط لبخند زد. نمیتونست خوشحالیش رو پنهان کنه.
انتظار داشت مثل دفعه ی قبل بکهیون برنگرده و تمام شب رو کنار اون زن بگذرونه. براش مهم نبود دلیل برگشتنش چیه...همینکه اینجا بود کافی بنظر میومد.
_راست میگه، این بکهیون جنبه ی محبت نداره، یهو ولت میکنه میره.
منظورش خودش بود اما برق نگاه تهیون خاموش شد و احساس ندامت توی قلب چانیول بابت حرف نسنجیده اش جوونه زد.
تهیون که حس خوبی از این حرف بهش دست نداده بود با بی میلی قاشقش رو توی کاسه سوپ زد. صندلی کنارش بیرون کشیده شد و بکهیون روش جاگیر شد.
یکم از پارت بعدی❤️✨
بچه ها واقعا شرمنده ام
من مهمون دارم و نصف پارتو نوشتم فقط
فردا قوووول میدم آپش کنم
هفته آینده دو یا سه بار اپ میکنم جبران شه😭
پارت جدید رو اپ کردم
امیدوارم لذت ببرید❤️
looke at me
پوچی تنها چیزی بود که درک میکرد...حداقل تا قبل از دیدن اون دختر! #عاشقانه #درام #بکیون #baekyeon
من دو پارت دیگه ام اپ میکنم
ولی حقیقتش خودتون آدم رو از ادامه دادن دلسرد میکنید
اگه همینطوری پیش بره اینها اخرین پارتهایی که مینویسم خواهد بود
تا الان منتی سرتون نذاشتم چون ممنون بودم کارمو میخونید
ولی اگه دوستش ندارید منم وقتمو نمیذارم بنویسم دوستان
خودم به اندازه کافی مشغله دارم و اعصاب خوردی برای ریکت نگرفتنشم نمیخوام
میتونید وضع بازدید و ووتشو ببینید بفهمید خودتون
وقتی خودتون حمایت نمیکنید لطفا با لحن طلبکار از من نخواید منظم آپ کنم یا انتظار تعامل داشته باشم
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.